امروز بیش از سی سال از امضای خون و نفسی که مسعود رجوی برای طلاق دادن خانواده از اعضای تشکیلات خود گرفته، گذشته است اما خانواده هنوز هم برای رجوی و عمالش، الدنگ، مزدور و وزارتی محسوب میشود. فرقی نمیکند که خانواده در ایران زندگی کند یا ساکن اروپا باشد، تنها کافی ست که خانواده به دنبال دیدار عزیز محصورش در درون قرارگاه مجاهدین خلق باشد.
فرقی نمیکند که مادری پیر یا پدری کهنسال در گرمای طاقت فرسای عراق زیر آفتاب سوزان کویر در مقابل دروازه اشرف نام فرزندش را فریاد بزند یا پسری جوان در اروپا برای دادن خبر نوهدار شدن مادرش به او به مقابل قرارگاه اشرف سه در آلبانی برود. در هر صورتی در قاموس مجاهدین، خانواده در بیرون حصارهای فرقه رجوی، مزدور وزرات اطلاعات و عامل بمبگذاری علیه مجاهدین معرفی میشود.
سران مجاهدین خلق برای این نوع اتهام زنیها از کثیفترین شیوه استفاده میکنند. به این صورت که آن عزیز گروگان گرفته شده در قرارگاه اشرف ماموریت مییابد که با کلامی بیرحمانه به صورت مکتوب یا تصویری علیه خانواده خود موضعگیری کند. سرپیچی از انجام این ماموریت به منزله فشار تشکیلاتی و روانی بیشتر بر فرد خواهد بود. از این نمونهها در کارنامه تبلیغاتی مجاهدین خلق بسیار فراوان است.
فرزند در مقابل مادر نگران یا مادر در مقابل فرزند دلتنگ
امیر اصلان حسن زاده یکی از نمونههای درد آور این ترفند بیرحمانه مجاهدین خلق است که بارها برای متهم کردن مادر چشم انتظار، صبور و پرتلاشش، خانم ثریا عبدالهی به میدان رسانه های مجاهدین خلق آورده شد. اما با گذشت زمان این روند شکل فجیع تری به خود گرفت. به طوری که حتی فرزندانی که تا همین چند سال پیش عضو مجاهدین بودند به محض ترک کردن مناسبات رجوی، در موضع دشمن تلقی شدند.
با افزایش یافتن روند جدایی کودک سربازان سابق از تشکیلات مجاهدین خلق، این رفتارهای خصمانه قوت گرفت. امیر یغمایی نخستین کودک سربازی بود که وقتی برای دیدار با مادرش به آلبانی رفت و سران تشکیلات به او اجازه دیدار ندادند، اقدام به افشاگری درباره شرایط نقض شدید حقوق بشر در قرارگاههای مجاهدین خلق کرد. او در اظهارات اولیهاش عنوان کرد که باور نمیکند که مادرش خواهان دیدار با او نباشد و باید از زبان مادر خویش این عدم تمایل به دیدار با فرزند و شنیدن خبر نوهدار شدنش را بشنود. در پاسخ، تلویزیون فرقه رجوی، اکرم حبیب خانی مادر امیر یغمایی را به مقابل دوربین آورد تا او شخصا اعلام کند که تمایلی به دیدن فرزندش ندارد؛ او را انکار کند و حتی مامور حکومت ایران بخواند.
چند سال بعد، در همین پاییز گذشته با انتشار مقالهای مبتنی بر زندگی امین گل مریمی، کودک سربازی دیگر، موج افشاگریهای کودک سربازان سابق درباره شرایط غیر انسانی زندگی زیر حکمرانی سران مجاهدین خلق به راه افتاد. محمدرضا ترابی، امیر یغمایی، زینب حسین نژاد، علی معیاری، امیر پاکباز، علیرضا نقاشزاده، محمد محصل و بسیاری دیگر از کودک سربازان سابق ارتش مجاهدین خلق لب به سخن گشودند و با افشای موارد نقض حقوق بشر به ویژه حقوق کودکان در فرقه رجوی، اتهام مزدوری خوردن از مادر یا پدر خود را به جان خریدند.
در پی برگزاری ساعات طولانی جلسات مفصل کودک سربازان در کلاب هاوس و ارائه جزئیاتی از خشونتهایی که در قرارگاهها و خانههای تیمی مجاهدین خلق شاهد بودند و تایید اظهارات یکدیگر، مادر امین گل مریمی، مادر و عمه محمدرضا ترابی، پدر محمد محصل و بسیاری دیگر، همچون مادر امیر یغمایی به صحنه آورده شدند تا فرزندان خود را مزدور بخوانند و شهادتهای آنها درباره وضعیت غیرانسانی حاکم بر مجاهدین خلق را توطئه حکومت ایران بخوانند.
برادرانی که یکدیگر را تهدید به شکایت و مجازات میکنند
در اخیرترین اقدام، سران مجاهدین خلق، برادری را در مقابل برادر خود قرار دادهاند. پویا نوری که حتی در جلسات کلاب هاوس و درمیان کودک سربازان افشا کننده نامی از او نبود، از سوی برادر خود برچسب مزدوری و عاملیت بمب گذاری دریافت کرد، تنها به این دلیل که برای دیدن برادرش به مقابل قرارگاه اشرف سه در آلبانی رفته بود. پویا نوری که پنج سال پیش از تشکیلات جدا شد و اکنون در اتریش ساکن است وقتی برای دیدار با برادرش به مقابل قلعه اشرف رفت، نه تنها اجازه دیدار با برادرش پیام نوری را نیافت بلکه با رفتار خشونت آمیز عوامل مجاهدین خلق روبرو شد. او در شبکه های اجتماعی از تجربه ناموفقش برای دیدار با عزیزش گفت و به سادگی برادر را در جبهه مقابل خود یافت. در متنی که به اصطلاح به امضای پیام نوری رسیده است، او پویا را چنین مورد تفقد تشکیلاتی قرار میدهد: “از نظر من پویا نوری در رابطه با وزارت اطلاعات و مزدورانش در آلبانی و در اتریش (همان ایستگاه اطلاعاتی دیپلمات تروریست اسدالله اسدی) به آلبانی آمده است.”
محمدرضا ترابی در پیامی در فیس بوک خود ضمن ابراز همدلی با دوست خود پویا نوری درباره اتهام زنیهای رسانههای مجاهدین به خانوادههای اعضا به درستی مینویسد که این “اتهام نه روی یک برگه سند یا مدرک بلکه بر روی خیال پردازیهای یک عضو مغزشویی شده یک سکت استوار است”. او در ادامه خطاب به سران فرقه رجوی مینویسد: “زدن برچسب تروریسم یا بمبگذار به کسی که تنها خواهان دیدار با برادرش شده تنها لکه ننگی بر پیشانی خودتان است. روزی حساب همه این اعمال را در دادگاههای بینالمللی پس خواهید داد. امیدوارم که شترمرغ همیشه بیدار هم تا آن زمان زنده باشد تا حساب اعمالش را پس دهد.”
پویا نوری در پاسخ به این پیام ترابی از دردی عمیق گفت. از اینکه علیرغم اینکه تا کنون هیچ موضعگیریای علیه تشکیلات نداشته است اما تنها به جرم برادر بودن مورد غضب و کینه مجاهدین قرار گرفته است. او مینویسد: ” من اول از همه از برادر خودم شکایت میکنم تا حساب پس بدهد، حتما باید در دادگاه حاضر شده و تروریست بودن من را اثبات کند. من تا امروز، در هیچ کجا علیه این پوسیدگان تاریخ حرفی نزدم، علیرغم تمام رذالت و کثافتشان. دلیل اصلی هم برادرم بود که میدانستم اگر حرفی بزنم مجبور به موضع گیری خواهد شد و در نتیجه شاید بر روحیه او تاثیر منفی بگذارد، اما امروز، خواسته یا ناخواسته، بر اثر اجبار و تحمیل یا کاملا خودخواسته و آگاهانه پیام تمام مرزها را شکست. هم من میدانم و هم تو و هم تمام ماهایی که از سازمان بیرون آمدیم که این جملات دیکته شده به پیام است. ولی در هر صورت پیام نباید وارد چنین بازی کثیفی میشد، در هر صورت این چیزی از جنایت سازمان کم نمیکند، اینها برادر را به جان برادر انداختند، حالا باید در دادگاه پاسخگو باشند. باید سند و مدرک مزدوری و تروریست بودن من را بیاورند، وگرنه آخر داستان سیاهی به ذغال میمونه.”
این دشمنیهای میان فرزندان و والدین و میان خواهران و برادران پیامدهای امضای خون و نفسی است که مسعود رجوی در سال 1368 از اعضا گرفت. روزی که اعضا را مجبور کرد حلقههای ازدواج خود را بیرون بیاورند و بر صورت همسران خود آب دهان بیندازند، روزی که کودکان نوزاد دو ماهه را از مادران جدا و به اروپا قاچاق کرد، روزی که نوجوانان سیزده چهارده را به بهانه دیدار با والدین به عراق قاچاق کرد اما در عوض بازگشتن به کانون خانواده لباس نظامی بر آنها پوشاند و تحت آموزش نظامی قرار داد تا امروز که به سادگی برادر را به دشمنی با برادر تحریک میکند تنها بخاطر آن که برادر امضای خون و نفس را زیر پا گذاشته است.
مزدا پارسی