سلام برادر عزیزم
نمی دانم نامه های پیشین مرا خواندی یا نه ! خیلی حرفها دارم که با تو بگویم اما نمی دانم از کجا شروع کنم. از دوران کودکی که با هم بودیم و یا از حال که چندین سال تو را ندیدم. شما برادر من هستید و نمی توانم برادر خودم را فراموش کنم. زمانی که در عراق بودی تلاش خودم را کردم که با شما دیداری داشته باشم ولی متاسفانه به شما اجازه ندادند که با برادر بزرگتر از خودت دیداری داشته باشی. چه کنم که از من خیلی دور شدی. حسن جان به نصیحت های برادرت گوش کن و خودت را از کمپی که در آن زندانی هستی نجات بده و به دنیای آزاد بیا. خیلی ها خودشان را نجات دادند و زندگی آزادی دارند. شما هم می توانید زندگی آزاد را تجربه کنید. ما همه چشم انتظار شما هستیم .
از راه دور برایت سلام می فرستم و امیدوارم در آینده نزدیک خبر آزادیت بدست ما برسد.
برادرت حسین رضایی