گزارش نشست داخلی خانم مریم رجوی رئیس جمهور برگزیده مقاومت با مسئولین سازمان مجاهدین خلق در پی قیام کانون های شورشی در ایران و تحقق شعار “امسال سال سرنگونی است” و نزدیک شدن عزیمت خانم رجوی به تهران
ابتدا سه نکته مهم درباره این مطلب:
1- با پوزش به خاطر طولانی شدن تیتر مطلب باید عرض کنم که در سازمان مجاهدین خلق باید همه آموخته ها و اندوخته ها را یک جا به کار برد که به شما افتخار کنند وگرنه هرگونه کم گذاشتن می تواند شائبه همراهی با دشمن را ایجاد کند برای همین است که معمولاً سؤال های مجریان در مصاحبه ها هم طولانی است و هم جواب کامل را دربردارد. هر کس فکر می کند تیتر طولانی است با ما نیست و دشمن است و مزدور رژیم.
2- از آنجا که این نشست داخلی بوده قبلاً به خاطر افکار و صحبت های مسئولین شرکت کننده در این نشست عذرخواهی می کنم و قول می دهم در اولین نشست عملیات جاری و غسل هفتگی حساب آن ها را برسیم.
3- این مطلب گرچه طنز اما سرشار از واقعیت و جدیت است.
***
در اتاق نشست، خواهران مهناز و مهوش و صدیقه و زهرا و برادران مهدی و محسن در حال چرت زدن هستند که خانم مریم رجوی وارد می شود. ایشان با لباس رنگی صورتی در حالی که پرچم ایران را در دست دارد و تکان می دهد دور اتاق نشست می چرخد که نزدیک است چوب پرچم به چشم برادر محسن برود؛ برادر محسن فوری به یاد شعر “اگر با من نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی” میافتد، خانم رجوی هم فکر می کند کاش رودی جولیانی بود و ظرفش را می شکستم و پرچم را با چوب می کردم توی چشمش، اما فوراً یادش آمد آن ها این شعر را ندارند و ممکن است کج فهمی بشود و بلافاصله پشیمان می شود.
برادر محسن اما چون سواد و حافظه درستی ندارد شعر را دقیق یادش نمی آمد و در ذهنش زمزمه می کند اگر هیچش نبودی با منش میل؛ و دنبال قافیه مصرع بعدی می گردد و به ذیل و لیل بهعنوان قافیه فکر می کند و از این که باید با این قافیه ها حتماً در نشست غسل هفتگی* فاکت بخواند پشیمان می شود و با حسرت فکر می کند آخ! کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها و البته بلافاصله ذهنش دنبال ساحل می رود و باز تولید فاکت، با خودش می گوید ای داد من کجا و ساحل کجا، چهل سال است ساحل که هیچ بیابان هم ندیده ام اینجا هم در آلبانی فقط تا بیمارستان مادر ترزا رفته ام … همین که خواست ذهنش معطوف مادر ترزا و خیابان های اطراف آن** شود نهیبی به او زدم که بس کن برادر ذهنت را جمع کن تمام گزارش من شد ذهن شما که همین لحظه خانم رجوی شروع به صحبت کرد و گفت:
صحبتم را با شعری شروع می کنم که امروز صبح سروده ام و مخاطبم شما هستید که وظایف خودتان را انجام نمی دهید. خاک توی سرتان. اما شعر:
چه مردمی در ایران دیشب به خواب دیدم
“مریم مهر تابان” می گفتند، من رسیدم
در آغوشم گرفتند سرشار و شاد و خندان
گفتند رئیس جمهور جان، گفتند و من شنیدم
باید آنجا می بودم؛ اما از کم کاری تان
بالش در آغوشم بود وقتی زخواب پریدم
فهمیدید یا نه؟ یا خودتان را به نفهمی زدید؟ اون رودی جولیانی یک غریبه است؛ اما بیشتر از همه شما مسئولیت پذیره، پس کو این کانون شورشی که می گفتید؟ این همه، همه دنیا رو بهم ریختم و برای شما پول گرفتم، به همه گفتم از شما عباسی از ما رقاصی؛ اینه رقص؟ من از دوره گروهبان یکمی هیتلر رئیسجمهور هستم هنوز هم به جای کاخ ریاست جمهوری و نشست با رؤسای جمهور سایر کشورها و به خصوص رودی جولیانی باید با شما احمق ها نشست بگذارم. محسن حواست کجاست؟ گوش میدی؟ اون مهدی را هم از خواب بیدار کن. شانس منو ببین بهجای این که الآن میدان آزادی باشم و صدها میلیون آدم برایم کف بزنند مجبورم شما را از خواب بیدار کنم.
خواهر زهرا دست بلند می کند و خانم رجوی با جمله بنال به او اجازه صحبت می دهد.
خواهر زهرا: خواهر مریم جان ما کلی کانون های شورشی را تو این مدت راه انداخته و تقویت کردیم. حتی اینجا تو آلبانی در چند تا خیابان و روی تابلو شهرداری شهرهای مختلف تمثال مبارک شما را چسباندیم و عکس و فیلم گرفتیم و پخش کردیم. حتی عکس و فیلم سخنرانی شما را هم برای رودی جولیانی فرستادیم. خواهر صدیقه هم حرف او را تأیید می کند و می گوید که خودم و بقیه خواهران با جان و دل به جای ده ها کانون شورشی تا حالا شعار دادیم و شعار نوشتیم و بنر آتش زدیم.
خانم مریم رجوی که کمی عصبانیتش کم شده می گوید خب همین مسئولیت شماست همین کارها … بلافاصله عصبانی می شود و با جیغ می غرد که شما باید عکس من در دست مردم ایران را برای رودی جون، ببخشید رودی جولیانی، می فرستادید نه سخنرانی من در بین یه مشت احمق مثل خودتون؛ اون مهدی را بیدار کن!
برادر محسن به آتش زدن روسری در ایران توسط معترضین فکر می کند و فکرمی کند کاش ما هم در آلبانی اعتراض کنیم و به نشانه همدردی روسری خواهران را آتش بزنیم و بلافاصله دچار لحظه شده و از ترس غسل هفتگی ادامه فکرش را ول می کند و با خود می گوید چه به ما می رسد اگر این کار را هم بکنند؟ جلو پارلمانترهای آمریکایی و رودی می کنند نه ما.
اگر افکار محسن بگذارد گزارش ادامه نشست به شکل زیر است:
خانم رجوی می گوید: این ها فایده ندارد الآن شعار “زن زندگی آزادی” در ایران داده شده این شعار دو تا ایراد اساسی دارد یکی اسم من تویش نیست دوم این که اگر خدای نکرده همین شعار سر زبان خواهران ما بیفتد همان گندی که در افکار محسن است رخ می دهد و سوم این که وقتی شعار ما نیست پس دیگر کسی به ما پول نمی دهد؛ پول را می دهند به همان کسی که این شعار را راه انداخته، آن وقت شما باید توی آلبانی بروید خانه مردم رخت بشورید.
خواهر مهناز چشمانش برقی می زند و پیش خودش می گوید آخ جان رخت شستن خانه مردم. خواهر صدیقه اما دارد حساب می کند که چرا دو تا ایراد شد سه تا، و با خودش می گوید لابد حکمتی دارد ما معمولاً حرفهای خواهر مریم را سال ها بعد می فهمیم.
برادر محسن می گوید چطور است که یک برنامه تلویزیونی درست کنیم که از ایران زنگ بزنند به ما بگویند خواهر مریم را می بریم به تهران و شعار بدهند مریم مهر تابان می بریمت به تهران؟
خواهر زهرا می گوید: نه نمی شود اگر آن ها تهران هستند که باید بگویند میاریمت به تهران نه می بریمت به تهران، من یه بار زنگ زدم به برنامه گفتم از تهران هستم بعد خراب کردم گفتم تا بردن خواهر مریم به تهران از پا نمی نشینم که بهم تذکر دادند.
خواهر صدیقه می گوید: میاریمت به تهران شعار خوبی نیست. بهتر نیست همان شعار همیشگی به نام خدا و به نام مسعود و مریم را بگویند؟
خواهر مهناز می گوید: مگر انشا و نامه و گزارش می خواهند بنویسند؟ همان داد بزنند مسعود و مریم کفایت می کند.
مهدی همچنان خواب است
خواهر مریم می گوید: نه، اسم من باشد کافی است. من خودم برادر مسعود را هم شامل می شوم.
خواهر مهناز فکر می کند گفتنِ مریم مریم در خیابان چه معنی دارد ممکن است ده ها نفر بگویند بله ولی می ترسد مطرح کند؛ اما خواهر زهرا می گوید خواهرمریم عزیز معمولاً شعارها سه قسمتی هستند؛ مثلاً می گویند خدا شاه میهن که بلافاصله خواهر صدیقه حرفش را قطع می کند و می گوید فلان، فلان روحت شاد که چهار تائیه؟ ما هم می تونیم شعار بدیم مریم جان روحت شاد.
خواهر مهناز برای خودشیرینی می گوید این چه حرفیه خواهر؟ انشاالله که خواهر مریم صد سال رئیس جمهور باشد اون شعار برای آدم فوت شده است، میشه بگیم مریم جان رویت زیاد یا ….
خواهر مریم می گوید لازم نیست نظر بدید شما را جمع نکردم که نظر بدید اینجا جمع شدید که بشنوید و بروید اجرا کنید باید شعار “ایران مریم آزادی” را راه بیندازید که از همه شعارهای دیگر بیشتر دیده بشه این عکس هم خیلی خوبه؛ از هر طرف نگاه می کنی ایران مریم آزادیه. از راست به چپ نوشته خودم هم جای اسمم ایستادم از پشت به جلو نقشه ایران و خودم و آزادی که به جاش لبخند زدم. گفتم لبخند، می تونید عکس منو با رودی جولیانی هم بگذارید که هم لبخند زدم هم خودم توش هستم هم آزادی هم ایران. خواهر مهوش که همان اول نشست رفته بود دستشویی وارد شده و می گوید خواهر مریم توی اون عکس ایران نیست که خواهر مریم سرش داد می زند که: احمق این چند دقیقه هم همان جا که بودی اظهار فضل می کردی چطور نیست ما یعنی من و رودی درباره ایران هم همان جا و در همان عکس صحبت کردیم خودم به عنوان رئیسجمهور دعوتش کردم ایران، تو فقط چشم ظاهربین داری، لطفاً نظر نده، همین که گفتم، همه برید مشغول بشید. کسی حرفی نداره که محسن دست بلند می کنه ولی خواهر مریم می گه لازم نیست حرف بزنید به جاش کار کنید اون مهدی را بیدار کن بروید مشغول بشید.
پاورقی
– غسل هفتگی نشستی است که اعضای مجاهدین باید افکار و اعمال جنسی خود را که در سازمان ممنوع است بیان کنند و مابه ازای آن فحش بخورند البته نگفتن و نداشتن فاکت در این نشست حمل بر کتمان و پنهان کاری است و عواقب بدتری دارد.
– بیمارستان مادر ترزا از معدود اماکن قابل تردد برای اعضای مجاهدین خلق در آلبانی است جایی که خیابان های اطراف آن بدنام هستند.
– رودی جولیانی وکیل ترامپ بود که البته سابقه اخلاقی درستی هم ندارد. رجوع کنید به فیلم افشاگرانه بورات درباره او – ولی در حال حاضر با سازمان مجاهدین و خانم رجوی رابطه نسبتاً عمیقی دارد.
سامان نجاتی