17 ژوئن 2007 برگی دیگر از جنایات مجاهدین خلق
بتول ملکی، کانون قلم، سی ام ژوئن 2007
حمله و هجوم با اسلحه سرد توسط سازمان مجاهدین خلق به اجتماع انجمن حمایت از مهاجرین و پناهندگان، در فرانسه، همه ما را که زمانی با این سازمان با عشق تمام کار می کردیم و همچنین خیلی از کسانی دیگر را دچار حیرت و شوک کرد.
در 17 ژوئن 2007، اوج وحشیگری و دریدگی سیاسی و آشفتگی ایدئولوژیکی گروهی به نمایش گذاشته شد که خودشان را تا حالا با چنگ انداختن به هر وسیله ممکن؛ مدافع تجمعات و اجتماعات مسالمت آمیز نشان می دادند. به هر وسیله که شده چهره خودشان را به رنگ و روغن دمکراسی بزک کرده و تمام اعمال ضد بشری خودشان را در قرارگاه اشرف و بطور کلی در سازمان در عراق ، با منتقدین و جداشدگان خودشان کتمان کرده و به هیچ وجه نمی خواستند چهره واقعی خودشان را به مردم نشان دهند.
ولی در روز 17 ژوئن، پرده های ریا را پس زدن دو چهره و واقعی و کریه منظر خودشان را با هجوم با چاقو و پنجه بوکس و غیره به جداشدگان و شرکت کنندگان در کنفرانس انجمن آریا در سالن فیاب در فرانسه ، به نمایش گذاشتند. ولی چه شد که اینگونه رسوا به شیوه چماقداران و قداره بندان در ایران تقلید کرده و به آن چیزی که همیشه به رژیم جمهوری اسلامی معترض بودند، کپی برداری کردند.
به نظر من شکست های پی در پی مجاهدین از جمله خلع سلاح و خانه نشین شدن، و ، قرارگرفتن در لیست تروریستی جهان غرب و به سیم آخر زدن بخاطر این ماجرا و طولانی شدن عدم رسیدن به ایران برای رسیدن به قدرت و حکومت ، اخیراً نیز پیروزی نیکولای سارکوزی بر حریف کاندیدای حزب سوسیالیست خود خانم رویال که مجاهدین مدعی طرفدارانی در این حزب است و نهایتاً که به نظر من درجه اهمیت آن بسیار زیاد است افشاگری مستمر جداشدگان و افشای رفتار غیر انسانی درون گروهی مجاهدین ، را می توان نام برد. در این ماجرا برای دوستانی که توسط باند تبهکار رجوی مجروح شدند، بسیار متاسف هستم و برایشان استقامت آرزو می کنم.
اما در این جار و جنجال، اسم یکی که از قبل برای من آشناست را شنیدم و آن هم محمد حیاتی می باشد. محمد حیاتی رااز زمان کردستان عراق بخاطر دارم. اسم مستعارش سیاوش است و یکی از اعضای دفتر سیاسی آن زمان سازمان بود. اخیراً با سبیل و موی رنگ کرده مشکی گاهگاهی در تلویزیون مجاهدین ظاهر میشد.
محمد حیاتی یکی از برگزارکنندگان نشست های انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین بود که افراد را مجبور به اعتراف می کرد و می خواست بخاطر ازدواج مسعود ومریم رجوی خودسپاری و از خودگذشتگی کنند.
محمد حیاتی ، یکی از نفراتی است که مثل حنیف نژاد و محمد علی جابرزاده و غیره، بارها توسط مسعود رجوی به پایین کشیده شد و مورد تحقیر و بی شخصیتی و بی هویتی قرار گرفت. بطوری که در نشست عمومی که در قرارگاه اشرف که برای سخنرانی رجوی آماده می شد، گاهی اوقات برای اینکه به همه نشان دهد با وجودیکه تو سری خورده همچنان پابرجا است، وسط سالن در حالی که همه نشسته بودند، راه می رفت و با افراد صحبت و شوخی می کرد!.
یک بار در پایگاه ازهدی در بغداد در سالن غذا خوری او را دیدم، به او سلام کردم آنچنان با گرمی جواب سلامم را داد با اینکه هیچ مرا به خاطر نمی آورد و نمی شناخت، من دچار شوک بزرگی شده بودم. چون نمی دانستم دلیل این برخورد کرنش آمیز فقط به یک سلام یک ناآشنا، چیست. بعداً فهمیدم که زمانی که من او را سلام کردم، او دارای رده تشکیلاتی پایین بوده و توسط رجوی به پایین کشیده شده بود و بخاطر پوشاندن حقارت خود حتی نیازمند یک سلام کوچک بود که جواب جانانه بدهد.
محمد حیاتی همان کسی است که در ازدواج مسعود و مریم به پای رجوی افتاد و پایش را بوسید و با این کارش عبودیت خودش را به یک فردی مانند رجوی، که او هم مثل خودش فقط یک بنده خداست، برای دیگران به نمایش گذاشت و بسیاری نیز با دیدن آن ، این رویه را طبیعی تصور کردند و تا حدودی این عبودیت به طرق گوناگون در سازمان رواج یافت.
در آخر باید بگویم که مجاهدین از نظر تاریخی با کارهای سکتاریستی خودشان ، سوخته و نابود شده هستند و با اینگونه تلاشها مثل غریقی می مانند که در لحظات آخر با ناکامی به هر خس و خاشاکی چنگ می اندازند؛ ولی هیهات.