“نقشه مسیر” اصطلاح آشنایی برای همه اعضای مجاهدین خلق است. کسانی که از تشکیلات جدا شدهاند به خوبی میدانند که این اصطلاح، در عمل نوعی اعتراف اجباری است که همه اعضای تشکیلات هر ساله ملزم به نوشتن آن هستند. در عین حال این اصطلاح در رسانههای مجاهدین خلق بسیار پرتکرار است. به ویژه در محتواهایی که در رثای اعضای از دست رفته تشکیلات منتشر میشود این واژه مکررا به چشم میخورد.
در مطلب کوتاهی که مصطفی بهشتی عضو جدا شده از مجاهدین خلق اخیرا درحساب کاربری فیس بوک خود منتشر کرده است، اجمالا توضیح میدهد که شرایط نوشتن “نقشه مسیر” در ساختار تشکیلاتی مجاهدین خلق چگونه است. او در مورخ 18 آذر عکسی از خود از زمان حضورش در تشکیلات مجاهدین خلق منتشر کرد که در آن متن “نقشه مسیر” خود را در دست دارد. بهشتی در توضیح این عکس مینویسد:
“سالی ۲ بار برگه جلوی ما میگذاشتن تا باصطلاح نقشه مسیرخودمون برای آینده رقم بزنیم.
کدوم آینده؟
آینده ای که در هر نشست گفته میشد ۶ ماه دیگه این رژیم سرنگون میشه و ما میریم ایران … یا علیه خانواده باید مینوشتی.
اگر این برگه رو نمینوشتم از بالا تا پایین سازمان صدا میکردن و سوال میکردن و زیر تیغ … میبردند که علت ننوشتن نقشه مسیر چیه …؟
بگذریم که این هم بخشی از فریب بود…”
مصطفی بهشتی به درستی اشاره میکند که نوشتن نقشه مسیر بخشی از فریب بود. او و همه اعضای سابق مجاهدین خلق امروز از فشار سیستماتیک و فرقهای خلاص شدهاند و دیگر مجبور به نوشتن چنین متنهایی نیستند اما کارکرد این نوشتهها زمانی بیشتر روشن میشود که استفاده مکرر از آن را در پی مرگ اعضای مجاهدین خلق میبینیم.
ماشین تبلیغاتی فرقه مجاهدین هر جا اصطلاح نقشه مسیر را به کار میبرد، عبارت “تجدید عهد” را نیز به دنبال آن میآورد. بدین معنا که نقشه مسیر یک مجاهد خلق برابر با تجدید عهد با رهبران سازمان مجاهدین خلق است. در ویدیوهایی که از پی کشته شدن کودک سربازان مجاهد خلق در رسانههای مجاهدین خلق منتشر میشود، صدای آن ها را میشنوید که در حال خواندن “نقشه مسیر و تجدید عهد” هستند. برای مثال صدای رحمان منانی را میشنوید که خود را از “ربیون و تربیت شدگان مسعود و مریم” مینامد و در سراسر متن بر طبل سرنگونی حکومت ایران و ارادت به خواهر مریم میکوبند.
بازخوانی نقشه مسیر پس از مرگ افراد میانسال عضو تشکیلات که بیش از چهل سال از عمر خود را در تشکیلات بوده اند، نیز به کار میآید. برای نمونه احمد انتظاری که در سال 97 در سن 67 سالگی چنان که تشکیلات میگوید در کمپ اشرف 3 در آلبانی بر اثر ایست قلبی از دنیا رفت. در متن مفصلی که در رثای این فرد نوشته شد، ارجاعاتی به نقشه مسیر او شده است.
همچنین بنظر میرسد که وجه مشترک دیگر در متنهای نقشه مسیر اعضای فرقه رجوی، توسل به امام علی (ع) است. برای سران مجاهدین خلق دست آویز کردن سخنان امام علی از بدو تاسیس این تشکیلات و به ویژه پس از شکل گرفتن فرقه مسعود رجوی، کاملا هدفمند و برای تحکیم مبانی ایدئولوژیک و به ویژه مجاب کردن اعضا به ماندن در فرقه بوده است.
در طول تاریخ فعالیت مجاهدین خلق استنادهای آنها به متون مذهبی به ویژه سخنان امام علی در نهج البلاغه فراوان اما مغلوط و مغرضانه بوده است. آنان به ضوابط فهم متون پایبند نبودند و از همین رو اسیر ایدئولوژی خود که آمیخته به مبانی مارکسیستی است شدهاند.
سازمان مجاهدین خلق در این مسیر پر خشونت و پر اشتباه نه تنها قربانیان بیرونی بسیار داشت، بلکه اعضای خود تشکیلات قربانی آن شدند. آنچه از شرایط فعلی تشکیلات برمیآید این است که مسیر مجاهدین خلق به سوی تسلط بر ایران در طول بیش از چهل سال فعالیت مریم رجوی و مسعود رجوی، کوتاهتر نشده است. در این نقشه مسیر و تجدید عهدهای مکرر، تشکیلات مجاهدین خلق هر روز از مرزهای فیزیکی ایران دورتر و هر روز در قلب و ذهن مردم ایران مهجورتر شده است و از همه مهمتر رهبری عینی مسعود رجوی را از دست داده است. از رجوی تنها شبحی باقی مانده است که مرده و زنده بودنش در ابهام است.
نوشتن نقشه راه سرنگونی و تجدید پیمان کردن با رجویها، تاکنون تنها به افزایش شمار اعضایی که سازمان را رها کرده اند همچون مصطفی بهشتی، قربانی شدن اعضایی که دم تیغ فرستاده شدند همچون رحمان منانی و فوت کردن اعضایی که پیر شدند همچون احمد انتظاری، انجامیده است.
بهشتی، منانی و انتظاری، تنها سه نمونه از هزاران عضو مجاهدین خلق هستند که هر سال نقشه راههای مشابه نوشتند ولی هرگز در مسیر آن قدم برنداشتند و به پایان راه نرسیدند بلکه با سرنوشتهای گوناگونی مواجه شدند. از میان این سه نفر تنها مصطفی بهشتی بود که سرانجام نقشه مسیر شخصی خود را رقم زد و موفق شد مسیر خویش را از فرقه رجوی جدا کند.
مزدا پارسی