در قسمت های پیشین از واقعیت موجود در مناسبات فرقه رجوی که حاصل آن تبدیل کردن اعضا به برده ها و اسیرانی است که از دنیای بیرون از فرقه قطع هستند نوشتم و توضیح دادم که چگونه در مناسبات این فرقه جهنمی اعضا همچون ربات هیچ نقشی در زندگی خود نداشته و مجبورند بر اساس آنچه سران فرقه برای شان برنامه ریزی می کنند عمل نمایند.
در این قسمت خلاصه ای از شرایطی که اعضای فرقه در آن زندگی می کنند را نوشته و به مبحث زندگی در فرقه رجوی خاتمه می دهم.
شرایط زندگی اعضا در فرقه رجوی
تشکیلات مجاهدین یک تشکیلات فرقه ای است که در آن رجوی ها به عنوان راس هرم، بر همه چیز آن کنترل دارند و بدون اجازه آنها آب از آب تکان نمی خورد. در این تشکیلات، اعضاء ابزاری برای رجوی ها در جهت رسیدن به اوهام شیطانی شان هستند و ارزشی ندارند. برای حفظ این تشکیلات بایستی اعضا از هویت خود کاملاً تهی شوند و به این منظور آنها را از دنیای بیرون از فرقه قطع می کنند.
حاصل این تشکیلات چیزی جز بردگی و در نهایت مرگ و نابودی نیست. اعضای گرفتار یا با کمک یک عامل بیرونی (مثلاً خانواده) به خودشان آمده و برای رهایی خویش تلاش می کنند یا پس از آن که بصورت ابزار مورد سوء استفاده های گوناگون قرار گرفتند، در پایان مسیر شومی که رجوی ها برای آنها رقم زده اند، به اشکال مختلف به سمت مرگ سوق داده می شوند.
شرایط زندگی در تشکیلات فرقه را می شود به صورت زیر خلاصه کرد:
– محدود بودن محیط زندگی اعضا و عدم امکان تردد آزادانه به خارج از مقری که برای هر عضو تعیین شده.
– ممنوع بودن ارتباط اعضا با دنیای بیرون از فرقه که شامل ممنوع بودن ارتباط با خانواده، با دوستان و اقوام و خلاصه هر آنچه که اعضا داشتند می شود.
– اعضا امکان دسترسی به وسایل ارتباطی همچون تلفن، نامه یا ایمیل و وسایل ارتباط جمعی همانند رادیو، تلویزیون و اینترنت را ندارند و داشتن چنین وسایلی جزو مرز سرخ ها محسوب می شود. (البته در مواردی که سران فرقه دنبال هدفی خاص باشند ممکن است این وسایل در اختیار اعضا قرار گیرد اما تحت کنترل و به صورت جمعی و امکان استفاده از آن فقط برای برآورده کردن هدف رجوی ها می باشد و به هیچوجه اعضا آزادانه به این وسایل دسترسی ندارند).
– احساس تحت کنترل بودن مدام حتی در هنگام خواب بدلیل وجود نگهبانی ها و گشت های وسیع جهت ممانعت از فرار افراد و دستگیر کردن افرادی که اقدام به فرار بکنند.
– محدود کردن فیزیکی افراد در محیطی بسته با حصار و عدم امکان خارج شدن از آن محدوده
– ممنوع بودن عشق و انتخاب همسر با ممنوع کردن ازدواج و حرام اعلام نمودن آن برای کلیه اعضا و اجباری نمودن طلاق برای اعضایی که قبل از سال 1368 متاهل بودند و اعلام این اصل ضد انسانی و ضد دینی از سوی رجوی که «خانواده کانون فساد است». حاصل این اقدامات رجوی پاسخ نگرفتن نیازهای عاطفی و غریزی اعضا است که مشکلات خاص خودش را در اعضا ایجاد می کند.
– جدا کردن فرزند از اعضایی که فرزندی داشتند و فرستادن آنان به خارج از عراق. سپس به این اعضاء اجازه دیدار و تماس با فرزندشان داده نشد و چنانچه می خواستند درباره فرزندشان صحبت کنند و عاطفه ای بروز بدهند، متهم به زندگی طلبی شده و مورد برخورد شدید تشکیلاتی قرار می گرفتند. اعضاء می بایست خانواده را کانون فساد بخوانند و از آن دوری کنند. حتی وقتی برخی از فرزندان بعد از بزرگ شدن خواهان دیدار با پدر یا مادر خود که در فرقه بودند شدند، رجوی سطح بالاتری از شقاوت را نشان داد و مادران و پدران را وادار نمود تا در برابر فرزندان خود موضع بگیرند. به این ترتیب هم به آن فرزندان و هم به آن پدران و مادران فشار مضاعفی وارد می نمود.
– نقض وسیع حقوق اعضا و وارد آوردن فشارهای طاقت فرسا از سوی مسئولین فرقه بر آنان که حاصل آن سرخوردگی و در نتیجه خودکشی تعداد زیادی از اعضای فرقه در عراق بود. آمار بالای خودکشی در این فرقه که از دختران نوجوان همچون “آلان محمدی” تا زنان و مردان در سنین مختلف را شامل می شود، همگی نتیجه فشارهایی بود که در فرقه بر سرشان آوردند.
– برده نمودن زنان عضو فرقه و بهره برداری جنسی از آنان توسط رجوی با برگزاری جلسات رقص رهایی و . . .
– تفتیش عقاید و کنترل اعضا با راه اندازی نشست های گوناگون همچون دیگ، حوض، عملیات جاری و … که در آنها فرد سوژه مورد فحاشی قرار گرفته و بعضاً نیز به کتک زدن فرد می انجامید. اعضای فرقه مجبورند هر روز تمام افکار خود را با شرکت در نشستی موسوم به “عملیات جاری” بازگو کنند و هر روز مورد تفتیش فکر قرار می گیرند.
– مجبور نمودن اعضا به اینکه هر جمعه در جلسات موسوم به “غسل هفتگی” شرکت نموده و به صورت تحقیر آمیز در جلوی جمع از مسائل جنسی که در ذهن شان گذشته و یا در خواب دیده اند گزارش بدهند تا به این ترتیب متهم به این شوند که گرفتار «جنسیت» بوده و برای رها شدن از آن نیازمند رجوی ها می باشند.
– یکی از عوارض نشست های گوناگون برای اعضای فرقه این است که هر روز و هر ساعت در استرس هستند که آیا امروز نوبت آنهاست که سوژه نشست باشند؟ چه فاکتهای انتقادی از خود تولید کنند که مسئول نشست بر علیه آنها صحبت نکرده و روی آنها تیغ نکشد؟ و مسائلی از این دست که اعضا را لحظه به لحظه در استرس قرار می دهد.
– وجود زندان های گوناگون با اسامی مختلف همچون مهمان سرا ، اسکان و . . . بخصوص در سال های 1364 و 1373 در قرارگاه های فرقه و زندانی و شکنجه کردن اعضای ناراضی که در چند مورد منجر به مرگ آنها شد.
– ممنوع بودن درخواست جدایی و خروج از فرقه که به «خروج ممنوع» معروف است. این موضوع از سال 1373 تا زمان سقوط صدام وجود داشت و با سقوط صدام به عنوان حامی بزرگ رجوی ها، شرایط تغییر کرد و رجوی ها دیگر قادر به اجرای این طرح نبودند. هرچند آنها با ترفندهای مختلف تلاش داشته و دارند تا کماکان اعضای خواهان جدایی را در اسارت خود داشته باشند.
– بیگاری کشیدن مستمر از اعضاء به اشکال مختلف که باعث فرسودگی مستمر جسم آنها و ایجاد بیماری های مختلف در آنان می شود.
– ممنوع کردن داشتن هرگونه دوستی و رفاقت با دیگر اعضای فرقه که در غیر این صورت متهم به داشتن رابطه محفلی شده و مورد مواخذه و محاکمه قرار می گیرند.
– ضرب و شتم و توهین به اعضای ناراضی در نشست های کوچک و بزرگ و تحت فشار قرار دادن آنها به طرق مختلف حتی فرستادن به «زندان ابوغریب» در زمان صدام
– مجبور کردن اعضا به اینکه هنگام جداشدن یک متن بر علیه خودشان بنویسند.
– مجبور کردن اعضا به اینکه رجوی و مریم قجر را هر روز ستایش کرده و شخصیت خود را خُرد نمایند.
– علیرغم آن که در این فرقه بیماری بیداد می کند و هر از چندگاهی خبر مرگ یکی از اعضای گرفتار اعلام می شود اما اعضا امکان دسترسی آزادنه به پزشک و کارهای درمانی را ندارند. این جمله از رجوی یک اصل تشکیلاتی بود “خواهر و برادر مجاهد بیمار فلان ابن فلان نداریم”. از این رو اولاً بیمار بودن یک عضو معمولاً پذیرفته نمی شود. دوماً اگر هم بیماری هایی مانند شکستگی قابل نادیده گرفتن نباشد و آن را بپذیرند، به آن رسیدگی مناسب نمی شود. در این رابطه توصیه می کنم مقالات «نحوه برخورد فرقه رجوی با بیماری اعضا» و « تشکیلات مجاهدین ابزار رجوی ها برای انهدام و نابودی روانی و فیزیکی اعضای گرفتار» را مطالعه نمایید.
– جلوگیری از دیدار اعضا با خانواده های شان که برای انجام ملاقات با فرزندان خود به درب قرارگاه اشرف یا مقر لیبرتی در عراق می رفتند. برای این کار رجوی ها از هر ترفند غیر انسانی که می توانستند بهره بردند. از این ترفند که به اعضا گفتند خانواده های شان اعضای وزارت اطلاعات یا سپاه در ایران هستند. تا بکار بردن عناوین و شعارهای توهین آمیز همچون “ننگ ما ننگ ما فامیل الدنگ ما” برای خانواده ها، از اطلاع ندادن به اعضایی که خانواده های شان در کنار درب اشرف می آمدند و جابجایی و تغییر سازماندهی دادن آنان برای اینکه صحبت اعضای خانواده شان را نشنوند تا پخش مستمر سرود و حتی بکارگیری دستگاه های پخش آژیر برای آن که صدای خانواده ها به گوش فرزندان شان نرسد. از توهین و فحاشی نسبت به خانواده ها توسط تعدادی از اعضا تا مجروح و مصدوم نمودن خانواده ها با قلاب سنگ و میله های تیز شده آهنی. سنگدلی رجوی ها به حدی بود که حتی اجازه ملاقات از پشت سیاج را هم ندادند.
زندگی از نظر رجوی ها یعنی همین. زندگی اعضا با محدودیت ها و ممنوعیت های بسیار همراه بوده و از پایه ای ترین حقوق انسانی خود بی بهره اند چرا که از نظر رجوی ها دیگران باید تمام وقت در خدمت خواسته های آنها باشند.
ادامه دارد
صالحی