علاقهمندان به سینما شخصیت اسمیگل در فیلمهای سینمایی ارباب حلقهها وهابیت را به خوبی میشناسند. شخصیتی که برای به دست آوردن حلقه، پسرعمویش را کشت و پس از آنکه به قدرت حلقه پی برد آن را پیش خود نگه داشت. با اینکه روز به روز کریهتر میشد، اما طمع قدرت او را رها نمیکرد و پس از اینکه حلقه را از دست داد، حقههای زیادی را برای به دست آوردن آن سوار کرد، اما در آخر با اینکه حلقه را در دست گرفته بود در آتش شهوت قدرت سوخت.
شاید جی. آر. آر. تالکین نویسنده ارباب حلقهها در زمانی که این رمان را مینوشت نمیدانست چنینی شخصیتی در جهان واقعی با شکل و شمایلی که پیتر جکسون کارگردان فیلم برای آن خلق میکند وجود داشته باشد.
پیتر جکسون چهرهای برای اسمیگل یا همان گالوم خلق کرد که به صورت ناخواسته انسان را به یاد مریم رجوی سرکرده گروه تروریستی مجاهدین میاندازد، اما این فقط شباهت چهره نیست بلکه داستان اسمیگل گویای سرگذشت و عملکرد این تروریست است.
مسعود رجوی و مریم رجوی دو لیدر سازمان مجاهدین خلق در سفاکی و قساوت در تاریخ ایران نمونه ندارند و خود و اعضایشان در ردیف تروریستهای تکفیری داعش هستند.
افرادی که در فرقه رجوی حضور دارند هیچ حق و حقوقی به غیر از آن چیزی که لیدرهای سازمان برایشان مشخص کرده، ندارند. این افراد که بسیاری از آنها در سالهای حضور این فرقه در پادگان اشرف جذب گروه مجاهدین شدند از دیدن خانواده و حتی یک تماس تلفنی هم منع شدند.
پس از سقوط صدام در عراق خانوادههای افراد دربند این گروه به اردوگاه اشرف رفتند تا بتوانند با اعضای خانواده خود دیدار کنند. امری که لرزه بر تن سران مجاهدین انداخت و از ملاقات اعضا با خانوادههایشان ممانعت به عمل آوردند.
این ماجرا در سالهای اخیر به سوژه مستندسازان و کارگردانان تبدیل شده و آثاری درباره آن ساختهاند که سرهنگ ثریا نام جدیدترین فیلم سینمایی ساخته شده در این زمینه است. این فیلم که در سومین روز از چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد سر و صدای زیادی به پا کرد.
سرهنگ ثریا که بر اساس یک ماجرای واقعی ساخته شده به زجر و عذاب خانوادههای فریب خوردگان پیوسته به گروه تروریستی مجاهدین پرداخته است و با روایت ماجرای ثریا عبداللهی مادر امیر اصلان حسن زاده سختیها و مرارتهایی که والدین افراد دربند فرقه رجوی در طول این سالها تحمل کردهاند را به تصویر کشیده است.
ثریا عبداللهی که پس از نمایش فیلم سرهنگ ثریا بیتابیهای زیادی میکرد برای اولین بار در بهمن سال ۱۳۸۸ به اطراف اردوگاه اشرف در عراق رفت تا بتواند فرزندش را ببیند. دیداری که تا به امروز میسر نشده است.
وی درباره عضو شدن پسرش در گروه تروریستی مجاهدین گفته است: فرزند من سال ۱۳۸۱ قرار بود به آلمان برود، اما متأسفانه هر کاری کردیم ویزای آلمان را به او ندادند. دوستی داشت که میخواست او را از طریق ترکیه به آلمان ببرد، من هم موافقت کردم و او به ترکیه رفت و در هتل آنکارا ساکن بود. از هتل آنکارا با من تماس گرفت و گفت مردی به اسم علی آنکارایی پیدا شده که حدود ۶۰۰ یا ۷۰۰ نفر را میخواهد به آلمان ببرد، ولی برای این کار مقداری پول میخواهد. بچه من در این میان حدود سه سال و نیم یا نزدیک به چهار سال بعد از این اتفاق گم شد. شخصی که از سازمان فرار کرده بود و من و پسرم را میشناخت، آمد مرا پیدا کرد و از طرف فرزندم بعد از چهار سال خبر آورد. من پرسیدم شما کجا هستید که این جور گم شدهاید؟ او هم گفت ما در کمپ اشرف هستیم.
یکی از شیوههای رایج در جذب نیرو برای گروه مجاهدین وعده پیدا کردن کار به کسانی بود که از کشور خارج شده بودند. بسیاری از این افراد بدون اینکه بدانند با چه کسانی طرف شدهاند وعدههای آنان را باور میکردند و پا به اردوگاهی میگذاشتند که خروج از آن غیرممکن بود. مگر اینکه برای فرار از آن قید جان خود را میزدند.
نرگس بهشتی خواهر مرتضی و مصطفی بهشتی از فریبخوردگان پیوسته به گروه تروریستی مجاهدین است که در گفتگویی در سال ۱۳۹۲ با باشگاه خبرنگاران جوان درباره نحوه پیوستن برادرانش به گروه تروریستی مجاهدین اظهار کرد: مرتضی برادر بزرگم ۱۲ سال پیش برای کار به ترکیه رفت و پس از دو ماه ناپدید شد و پس از این مدت با خانه تماس گرفت و گفت که برادر کوچکترمان مصطفی به ترکیه برود و در یک شرکت کشتیرانی مشغول به کار شوند، البته در آن موقع مصطفی تصادف کرده بود و نمیتوانست برود.
بهشتی اظهار کرد: وقتی که نامه مرتضی به خانه آمد تا مصطفی به ترکیه برود یک کُرد به خانه ما آمد تا برادرم را با خود ببرد. این شخص به هیچ عنوان صحبت نمیکرد و برادرم هم در نامه گفته بود که از وی هیچی نپرسید، چون از هیچ مطلبی خبر ندارد و فقط یک شلوار کُردی تن مصطفی کنید.
وی گفت: این مرد کُرد وقتی که بیتابی مرا دید گفت که برادرت را از ته دل ببوس و تا به امروز ۱۲ سال است که برادرم را ندیدهایم.
بهشتی اضافه کرد: پس از اینکه برادرم به آنجا رفت پس از یک ماه تلفن زد که نتوانست صحبت کند و یک ماه بعد در تماسی خواست که خواهرم به ترکیه برود که در آنجا یک نفر که از این اتفاقات آگاه بود، خواهرم را به کشور برگرداند و در این موقع فهمیدیم که برادرانم به عضویت این گروه درآمدهاند.
وی اظهار کرد: در این شرایط مصطفی تلفن کرد و گفت چرا خواهرمان به ایران برگشته، چون مرا به خاطر این کار میکشند.
بهشتی گفت: مرتضی چند بار قصد فرار از پادگان اشرف را داشته و در زمان درگیری با عراقیها توسط فرماندهان گروه تروریستی مجاهدین هدفگیری و کشته شده است.
نرگس بهشتی به مانند ثریا عبداللهی و مصطفی محمدی که از او مستندی به نام «فیلم ناتمام برای دخترم سمیه» در سی و دومین جشنواره فیلم فجر پخش شد برای دیدار با عزیزش که دربند اردوگاه اشرف بود به عراق رفت.
بهشتی میگوید: بار آخری که به اشرف رفته بودیم جلوی در برادرم را از پشت سیم خاردار دیدم که یک چفیه به سرش بسته بود و چهرهاش معلوم نبود و یکی از اعضای فرار کرده از مجاهدین گفت که این شخص برادرت است و پس از آن مصطفی را صدا کردم که چفیهات را بردار تا چهرهات را ببینم و برادرم هم این کار را کرد، بعد مطمئن شدم که مصطفی است، اما فردی جلوی برادرم ایستاده بود و فقط از پشت وی برای ما دست بلند میکرد و بسیار ترسیده بود و دائم به داخل ساختمان میرفت و میآمد، اما فرماندهشان اجازه نمیداد که جلو بیاید و در آخر مصطفی را با موتور بردند.
مصطفی بهشتی پس از انتقال مجاهدین از کمپ اشرف به آلبانی، توانست از محل استقرار اعضای این گروه تروریستی خارج شود و هم اکنون در تیرانا زندگی میکند، اما فیلم ناتمام برای دخترم سمیه این بار برای خانواده بهشتی ناتمام ماند چرا که مادرشان قبل از فوت نتوانست پسرش را ببیند.
خانوادههای فریب خوردگان پیوسته به گروه تروریستی مجاهدین در واقعیت و نه پرده نقرهای سینما، ژانر تراژدی فراق را هر روز میبینند.
گزارش: محمد امیرحسینی