نقض حقوق بشر در قرارگاههای تشکیلات مجاهدین خلق، شامل موارد گوناگونی از جمله حبس در سلول انفرادی، آزار کلامی و روانی، اعترافگیری اجباری، تهدید و ارعاب و همچنین شکنجه جسمی میشود که دست کم در دو مورد به مرگ افراد منجر شده است.
در کتاب “اسیر در زنجیر دروغ، بررسی متدولوژی سازمان مجاهدین خلق از طریق مشاهدات مستقیم” به قلم آنتوان گسلر، روزنامه نگار فرانسوی، شواهد و اسنادی از شاهدان عینی گردآوری شده است که به شرح زیر است:
از مشاهدات شاهدان بر میآید که سازمان سه نوع محل را برای حبس اعضای معترض خود مورد استفاده قرار میداده است. به گفته این افراد نوع اول متشکل از تعدادی واحدهای اقامتی در داخل قرارگاههای سازمان بوده که در اصطلاح به آن “مهمانسرا” میگفتهاند. آن تعداد از اعضای سازمان که متقاضی ترک عراق بودهاند، در این واحدها نگه داری میشدهاند و عملا کسی از سرنوشت آنها خبردار نمیشده است چون اجازه خروج از سازمان و صحبت با سایر اعضا را نداشتهاند و نمیتوانستهاند با خانواده یا دوستان خود در خارج از سازمان تماسی داشته باشند.
اسکان یا محل فشار برای طلاق اجباری
کریم حقی که زمانی مسئولیت مهمی در سازمان داشته و مامور حفاظت از مسعود رجوی بوده، به دیدبان حقوق بشر گفته است: “من سال 1991، مسئول حفاظت مسعود بودم. سازمان باورش نمیشد من بنای مخالفت را گذاشته باشم. مرا به اتفاق همسر و فرزند شش ماههام در جایی به نام اسکان حبس کردند. قبل از جریان انقلاب ایدئولوژیک و طلاق اجباری، اسکان محلی بود که زن و شوهرها را با هم در آن حبس میکردند. سازمان دورتادور این منطقه را با سیم خاردار و دیدهبانی و دیوراهای بلند محافظت میکرد. سازمان در طول مدتی که حبس بودیم انواع و اقسام بلاها از جمله کاهش سهمیه غذا و ضرب و شتم و فحاشی و تهدید به اعدام را سرمان آورد.” (مصاحبه تلفنی دیدبان حقوق بشر با کریم حقی در تاریخ 11 فوریه 2005)
محمدرضا اسکندری و همسرش طاهره اسکندری نیز به دیدبان حقوق بشر گفتهاند، سال 1991 که بنای مخالفت با سازمان گذاشتند، در محلهای مختلفی حبس شدند: “ما زمانی که وارد قرارگاه شدیم، پاسپورت و اوراق شناساییمان را تحویل سازمان داده بودیم اما بعد که گفتیم میخواهیم برویم، مدارکمان را پس ندادند. در اسکان و چند جای دیگر حبسمان کردند. مدتی بعد نیز ما را به اردوگاه پناهندگان التاش واقع در حومه شهر رمادی فرستادند. شرایط زندگی در آن جا بسیار دشوار و در واقع محلی برای مرگ تدریجی بود. البته ماموران سازمان آنجا هم راحتمان نمیگذاشتند. تا سال 1992، در آنجا ماندیم تا اینکه هلند با درخواست پناهندگیمان موافقت کرد.” (مصاحبه تلفنی با دیدبان حقوق بشر اول و دهم فوریه 2005).
بنگال جای اعتراف به گناهان نکرده
نوع دوم این مراکز حبس را بنگالی میگویند. بنگال (کانکس) در واقع اتاقکی پیش ساخته است. از این اتاقکها نیز برای حبس افراد، چه آنها که قصد جدا شدن از سازمان را داشتهاند و چه آنها که انتقاد میکردند، استفاده میشده است. حبس در این اتاقکها نیز برای حبس افرادی بوده است که از دیدگاه رهبری سازمان مرتکب خطایی میشدند. در واقع به آنها فرصت میدادند به گناهان خود فکر کنند و کتبا خودشان را سرزنش کنند.
مسعود بنی صدر که سابق بر این از نمایندگان دیپلماتیک بلندپایه سازمان در اروپا و آمریکای شمالی بود و بارها از سوی مسعود رجوی و دیگر رهبران سازمان به فساد متهم شده است، در کتاب خود مینویسد: “ماموری که برای ما گماشته بودند، مرا به اتاقکی برد و گفت راجع به کارهایم فکر کنم. به اصطلاح مرا بنگالی کرده بودند و جز فکر کردن و نوشتن راجع به خطاهایم اجازه کار دیگری را نداشتم. نوعی شکنجه روانی بسیار سخت است. به حدی سخت که عدهای از اعضای سازمان خودکشی را به آن ترجیح دادند.”
سلولهای مخفی شکنجه گاه
نوع سوم، عبارت از حبس و شکنجه و بازجویی در سلولهای مخفی درون سازمان است. این سلولها را بیشتر برای مخالفان سیاسی مورد استفاده قرار میدادهاند. بیشتر اعضای سازمان از وجود این سلولها بیخبر بودهاند. آن عده از مصاحبه شوندگان که در این سلول ها بودهاند، به دیدبان حقوق بشر گفتهاند تا وقتی خودشان داخل این سلولها حبس نشده بودند، اطلاعی از وجود این سلولها در داخل قرارگاه نداشتند.
محمد حسین سبحانی به مدت هشت سال و نیم، از 1992 تا 2001 در یکی از این سلولها حبس بوده است. شاهد دیگری به نام فرهاد جواهری یار نیز به مدت پنج سال، از نوامبر 1995 تا دسامبر 2000، در سلول مشابهی به سر برده است. هر دوی آنها از اعضای بلند مرتبه سازمان بودهاند که تصمیم میگیرند جدا شوند اما سازمان به بهانه اطلاعاتی که داشتهاند مانع از خروج آنها میشود. سازمان آنها را حبس میکند و سپس تحویل مقامات عراقی میدهد و عراقیها نیز آنها را در زندان ابوغریب حبس میکنند.
چهارنفر دیگر از مصاحبه شوندگان در جریان “پاکسازی امنیتی”، در سالهای 1994 تا 1995، به جرم داشتن افکار مخالف سازمان حبس شدند. عباس صادقینژاد، علی قشقاوی، علیرضا میرعسگری و علی اکبری به طرز وحشیانهای مورد شکنجه قرار گرفته، بعد از بازجویی طولانی و سرسختانه مجبور میشوند، اقرارنامهای بنویسند و اعتراف کنند که مامور اطلاعات ایران هستند.
عباس صادقینژاد، علی قشقاوی و علیرضا میرعسگری در فوریه 1995 در یکی از سلولهای داخلی سازمان در عراق، شاهد مرگ پرویز احمدی بودهاند. (مصاحبه تلفنی دیدبان حقوق بشر با عباس صادقی نژاد در تاریخ 14 فوریه 2005. مصاحبه تلفنی دیدبان حقوق بشر با علی قشقاوی در 9 فوریه و 6 می 2005. مصاحبه تلفنی دیدبان حقوق بشر با علیرضا میرعسگری در تاریخ 10 فوریه 2005).
این سه نفر همگی در یک سلول بودهاند و هر سه، سال 1995 در جریان عملیات پاکسازی امنیتی درون تشکیلاتی دستگیر شده بودند. پرویز احمدی نیز در همان سلول بوده است. علی قشقاوی به دیدبان حقوق بشر گفته است که پرویز احمدی را در روز دوم حبسش، برای بازجویی بردند:
“اوایل ماه رمضان (فوریه 1995) نگهبانان آمدند و پرویز احمدی را بردند. او رفت و دو ساعت بعد آمد. به شدت کتکش زده بودند و مدت زیادی زنده نماند و مرد.”
عباس صادقی نژاد نیز در همان سلول بوده است. وی میگوید: “ناگهان در زندان را باز کردند و یک نفر را به داخل انداختند. او با صورت به زمین خورد. اول او را به جا نیاوردیم. حسابی کتکش زده بودند. صورتش را برگرداندیم، دیدیم پرویز احمدی است که چند ساعت قبل برای بازجویی برده بودند. تمام استخوانهایش شکسته بود، رانهایش کبود شده بود و در حالت کما بود. هر کاری کردیم به هوش نیامد و ده دقیقه بعد، روی زانوی خودم جان داد. زندانبان در را باز کرد و بدن بیجانش را از زندان بیرون کشید”.
گفتههای علیرضا میرعسگری نیز این حادثه را تایید میکند. با این حال، دیدبان حقوق بشر شمارهای از نشریه مجاهد مورخ دوم مارس 1998 را یافته که سازمان در آن مدعی شده، متوفی به دست نیروهای ایرانی شهید شده است. (نشریه مجاهد شماره 380، 2 مارس 1998)
عباس صادقی نژاد در مصاحبه با دیدبان حقوق بشر، به مرگ یکی دیگر از هم سلولیهایش به نام قربانعلی ترابی نیز اشاره کرده که بعد از بازجویی جان داده است. (مصاحبه تلفنی دیدبان حقوق بشر با عباس صادقی نژاد، 14 فوره 2005).