« از بینه های مریم »
امروز دیگربار تروریست های اعزامی ات، جهت فریب و جیب بری! فضای شهر محل اقامتم را آلودند. به خیال خودت زرنگی کرده و در ایام حراج به خیابان ها ریخته بودند،(گویی آن عمل تکدی از مردم که به مدت 29 سال پیشه کرده یی، علیرغم حق الحساب های نجومی از صدام حسین و هردشمن ایرانی دیگر، چون افیون و مخدری سلول های بیمار وجودت را فرا گرفته است و ول کن معامله نیست) محل های استراتژیک شان هم معلوم! مراکز خرید و نزدیکی بانک ها و ماشین های بانکی. اگرچه بازار حرام تان رونقی نداشت و کسی محل نمی گذاشت اما همان حضوررجاله گان معلوم الحال، یادآورمخرب گذشته ی تاریک و گمشده و جوانی بربادرفته بود و آنچه از سرمایه مادی و معنوی که به غارت بردی.
همچنین تحمل ناپذیر است رویارویی حیله گری و نقشه های مشمئز کننده ات، از قبیل لچک برداری مصلحتی!(قصد توهین به پوشش انتخابی هیچ کسی درمیان نیست، مگر آنان که به حجاب و هیچ پدیده یی دیگری اعتقاد ندارند، مگر سودجویی منافقانه). که در حمله ی چماقداری تاسف آور به جمعیتی ایرانی درپاریس هم، عفریته هایت جهت گریز از هویت تشکیلاتی و تبری جویی از نام ننگین رجوی، کشف لچک کرده بودند و فرمانده ی آن عملیات زبونانه هم در جریان آماده سازی، موقتا دست از رنگ کردن مو برداشته و میانگین سنی فرقه را ناخواسته، آشکار می کرد. غافل که صرفا پوشش و آرایش دلیل شناخت دستجات نیست، محک اصلی اعمال و رفتار تند وزننده و آثارجرم مجرمین است که در مورد فرقه ی ورشکسته ی تو، به تعبیر نالوطی فراری، نمودار دستگاه تربیتی مریم رجوی، تقلید! از شخصیت رسوای تو، که در تعبیر وارونه ی چنین منجلابی، زاینده و تولید کننده ی حشرات موذی را، « آینه کردن مریم » می نامد.
باری، حضور غیرقانونی حشرات تو در خیابان، راهی برای سکوت باقی نمی گذارد. نخست صبر گزیده و دندان بر جگر خسته نهادم. اما ساعتی بعد و در گذری دیگر بی اختیار به سوی کلاسور بدستی رفتم که اینجا چه می کنید؟ شما که اجازه ی جمع آوری کمک های مالی ندارید! دهان آلوده اش را به کلاماتی گشود که فقط با همان کلامات اعتراف می کرد از اعضای سازمان است! ودر فکر گریز از نکبت نام رجوی، به هویت دیگری تظاهر می کند! مگر نه آنک به قول نالوطی ات با انکار مادران تنی خویش، ازتو دوباره زاده و صحیح تر و صریح، گرگ زاده شده اند. شرم و شرف، حیا ورحم، عفت کلام و رفتار، وعاطفه وشفقت از زهدان انسانیت درآورده وسقط جنین کرده اند تا چنین شریر و لئیم بارآیند. وپیش از آن قلب و وجدان شان به چنگال خونین تو باخته اند تا از تشخیص آنچه می گویند و می کنند، بازمانند.
آری آن رجاله ی لات و فحاش از ملازمان تو بود، تداعی تعفن تند و نفرت انگیز تو می کرد و نه صرفا مزدوری که از جانب دستگاه رجوی به جیب بری و فریب عابران می رود، بخشی تحویل پدرخوانده می دهد و بخشی به جیب می زند.
علیرغم اشراف به شخصیت تو، هنوز جای حیرت بر وقاحتِ به زبان راندن چنان کلامات مهوع ورکیک با مستهجن ترین نوع لهجه و بیان، درحضور مرد همراهش داشت. این است همان فرقه یی که از فرط تمرکز برسر هوی و هوس های جنسی وخلاصه کردن ناسزاوار انسان به حرص و هوس، مردان و زنانش از هم جنس خویشتن هم می رمند و رومی گیرند!
حقیقت این که هچل هلف ازهول شکست، به قوانین وضع شده درونی خودتان هم، اعتقادی ندارید. هر حرف و هر حرکتی، تلاشی روزمره برای فرار از تقارن نابودی کامل است. بی حرکت شدن دُم مارمولک از ورجه وُرجه های پیش از مرگ! (این تشریح و مثال پرآب و تاب رجوی در بیابان عراق بود که با الهام از مارمولک ها و جنبیدن دُم مارمولک پس از نصف شدن، به افراد سرگشته ی خویش نوید پایان کار رژیم ایران می داد. این قول بی اعتبار به 17 سال پیش، برمی گردد و شگفتا شامل وضعیت خودش می شود.).
رجاله گانت طبق معمول کلیشه های آموخته از تو و از بَر، (مگر نه کمین گرفته پشت به قول خودت – کارزار- ایران و ابرقدرت ها، و خوردن روبه صفتانه از ماتحت شیر به حکایت « کلیله و دمنه »، مذبوحانه ما را به حکومت ایران می چسبانی) بجای رد حقیقت سخنان ما، مدعی رژیم ایران شدند. در حالی که فراتر از مسائل سیاسی، ما با تو تسویه حساب های شخصی و حقوقی داریم. شاکی خصوصی هستیم برعلیه آنچه با حقوق ما و فرزندان ما کردی.
میترا یوسفی، سی و یکم ژوئیه 2007