ایران هراسی چرا و چگونه انجام می شود؟

ممانعت از بازگشت جداشدگان به ایران و به نزد کانون گرم خانواده

شاید به این معمای پیچیده و مهم برخورده باشید که چرا سران سازمان مجاهدین ضد خلق از بازگشت جداشدگان از این فرقه بسیار وحشت دارند و تمام تلاششان به این معطوف می باشد که به هر قیمت ممکن نگذارند که هیچ جدا شده ای به وطن خود و به نزد خانواده اش باز گردد !

در مواجه با بسیاری از خانواده ها که افتخار دیدارشان را داشتم خیلی از آنها دچار این ابهام و سوال هستند که چرا نمی توانند با فرزندانشان دیدار و ملاقات کنند؟ چرا امکان تماس نیست؟ چرا کسانی که حتی از فرقه رجوی هم جدا شده اند تمایل ندارند به ایران بازگردند؟ و انبوهی چراهای دیگر که شاید این مطلب بنده بتواند به بخشی از سوالات و یا ابهامات آنان پاسخ بدهد .

در ضمن خیلی مشتاق هستم که هر کدام از دوستانم که بعد از خواندن این مطلب نکات تکمیلی داشتند ارائه دهند تا بتوانیم گرهی از گره های این پدیده پیچیده را برای خانواده ها و یا کسانی که مشتاق هستند باز کنیم .

با آرزوی موفقیت برای همه شما عزیزان و پویندگان راه آزادی از قید و بندهای فرقه رجوی .

ایجاد ایران هراسی و تحریف واقعیت ها:

فهم این موضوع که چرا رجوی و اوباش تحت امر او تلاش میکنند تا اجازه ندهند کسی به ایران باز گردد دشوار است، از دروغ هایی که مدام به هم می بافند تا حقه ها و کلک هایی که به شیوه های مختلف می زنند ، فقط برای اینکه هیچ کس از جداشدگان علیرغم خروجش از سازمان به ایران باز نگردد ، تلاش ها متمرکز این است که تا فرد در این یک مورد استثنایی با سازمان هم پا و هم عقیده باقی بماند . این موضوع کمی بغرنج است ولی من تلاش میکنم که تا حد ممکن این مسالۀ غامض را برایتان توضیح دهم. از هر فردی که دیگر در همکاری با رهبران سازمان به ته خط رسیده است تعهدنامه کتبی گرفته می شود که این تعهدنامه حاوی یک متن کوتاه بهمراه اثر انگشت و امضاء فرد می باشد !

در این تعهدنامه کتبی که باید با دست خط خود فرد نوشته شود به او جملاتی دیکته می شود که می خواهند فرد را متعهد نمایند تا از تماس های تحریک کننده توسط خانواده برای ایجاد تصمیم به بازگشت به ایران امتناع جسته و نقض تعهد نکند.

در این تعهد نامه که با دست خط فرد نوشته شده است قید شده است که :
” من ….. فلانی فرزند فلان متعهد می شوم که به آرمان های سازمان پای بند بوده و چون از مبارزه بر حق سازمان علیه رژیم ایران کم آورده ام هیچگاه به ایران باز نگشته و تماسی با خانواده نداشته باشم ، تماسی که مبنی بر بازگشت به ایران باشد “.

همچنان در این تعهدنامه های کذایی قید می شود که :
” کمک هزینه ای که به من داده می شود از خون شهیدان است و کوتاهی در این تعهد نامه به مثابه خیانت به خون شهیدان و آرمان های پاک مجاهدین است. در صورت هر گونه نقض این تعهد نامه سازمان حق دارد که کمک هزینه ام را قطع کرده و دیگر با من ارتباطی نداشته باشد “!

با این توصیف می شود متوجه شد که منظور از تعهدنامه چیست که فرد یا افراد را ملزم به رعایت آن میکند ، اگر که بدانید در ضوابط و قوانین فرقه رجوی اساساً فکر کردن به خانواده یک موضوع بسیار ضد ارزشی و زشت محسوب می شود ، فرد باید طرز فکر خود را مدام تحت کنترل داشته باشد و اجازه ندهد که اندیشه های سابق او و دفترچه خاطراتش جلوی چشمانش باز شده و فرد را به داخل خود بکشد. زیرا از دیدگاه سران سازمان، تفکرات فردی راه به جاهای بد میبرد و امکان دارد که باعث لغزش شده و فرد را از مبارزه دور کند .

بخشعلی علیزاده
بخشعلی علیزاده

تفکراتی که از نظر سازمان خطرناک هستند چیست ؟

بصورت طبیعی هر انسانی ممکن است در حالت خلوت با خودش، فکرهای زیادی به سراغش آیند تعدادی از این افکار خاطره ها هستند. شاید هم فرد در افکارش به فکر تغییرات مثبتی در آینده باشد که به آینده نگری می گوییم ویا هر فکر دیگری، نکته ای که در رابطه با مناسبات مجاهدین وجود دارد این است که در هر حالت فرد باید این تفکرات خود را با جمع بیرون از خود در میان بگذارد!
بسیار خب تا اینجا متوجه شدیم که هر کسی با خودش خلوت هایی در زمان های مختلف داشته و دارد که مشخصا به کسی ربطی ندارد ، ولی در فرقۀ رجوی به خاطر مناسبات فرقه ای که حاکم است شما نمی توانید بگویید که افکارم به شما ربطی ندارد و داشتم برای خودم فکر میکردم! در تشکیلات فرقه ای رجوی چیزی به اسم “خودم” وجود ندارد و هر کسی هر اندیشه ای که با خودش داشته باشد را باید مکتوب کرده و سپس برای جمعی که در آن قرار دارد، قرائت نماید. تا اطرافیان فرد بدانند که مختصات این فرد در چه نقطه ای قرار دارد .

به این مناسبات میگویند “عملیات جاری”، یعنی نشست هایی که فرد باید مدام جهت بروز کردن خودش با دیگران منطبق نماید. در این نشست ها فرد باید از خودش جاسوسی کرده و افکار اندرون خود را برای تعدادی که هم یگانی های او می باشند قرائت نماید .
حال شما ببینید وقتی فردی جاسوسی خودش را میکند چه حالی دارد و وقتی به دیگران برسد مثل آب خوردن جاسوسی بقیه را هم خواهد کرد. مثلا اگر شخصی از خانواده اش حرف بزند و یا خاطراتش را بازگو نماید افراد باید در مقابل او واکنش نشان داده و او را زیر ضرب انتقادهای سخت بگیرند تا فرد از درون پوک شده و مضمحل گردد .

در هر مکتبی که این چنین اعمالی انجام می شود بی چون و چرا مناسبات فرقه ای خطرناکی شکل گرفته است که فرد را از درون پوک کرده و بی هویت می نماید زیرا حرف اول و آخر را رهبر فرقه میزند و همه چیز در راستای به اثبات رساندن رهبری فرقه است. خانواده و دوست و آشنا و همه باید فدای رهبری فرقه گردند. در اینجاست که فرد نسبت به خود بی محتوا شده و تمام ارزش هایی که برای آنها احترام قائل بوده را به کناری می فرستد و تنها اولویتش رهبر مناسبات می شود. در مباحث ایدئولوژیک هم حرف اول همین است . شعارهایی از جمله ” فدا و صداقت ” که در فرقه رجوی سر لوحه است، شامل عناصر رده پائین می شود و نه رهبران!

این مناسبات حتی شامل کسانیکه از فرقه رجوی جدا می شوند نیز می شود، فردی که دیگر نمی خواهد در مناسبات رجوی باقی بماند ولی بخاطر مسائل مالی به آنها نیاز دارد باید خودش را به این قوانین و چارچوب ها ملزم بداند وگرنه تامین مالی نمی شود .

افرادی که از سازمان مجاهدین جدا می شوند عمدتا در یک حصار فکری که سالها بر آنها حاکم بوده قرار دارند و نمی توانند باور کنند که هر چه که به آنها گفته شده است دروغی بیش نبوده و از اساس بی محتوا است. نمونه واقعی خودم که تا مدتها پس از جدایی خود را در آن حصار فکری می دیدم و فکر می کردم ازدواج برای من حرام است. شاید برایتان باورش سخت باشد ولی اغلب کسانیکه سابقه تشکیلات مجاهدین را دارند هنوز نتوانسته اند ازدواج کنند زیرا فکر میکنند که به آرمان های رجوی خیانت میکنند. این افراد در تناقض دست و پا میزنند و شب و روزشان به هم بافته شده است که چرا توانایی ازدواج کردن را ندارند، ولی چون در این وادی احساس تنهایی میکنند و کسی نیست که آنها را فهم کند گوشه گیر شده و همچنان در طلسم رجوی گرفتار می باشند، توانایی تصمیم گیری درستی را ندارند و مدام با خود کلنجار میروند. این افراد به سختی باور می کنند که در عالم واقع بیرون از تشکیلات رجوی هستند و همچنان خود را در قید و بندهای تشکیلات می بینند !تعدادی از جداشدگان به همین دلیل توانایی تصمیم گیری درستی را ندارند. شبکه مافیایی رجوی در کل اروپا گسترده است و افراد باید مدام با این شبکه های مخوف در ارتباط باشند. پاداش نگهداشتن این ارتباط در کشورهای اروپایی حدود صد تا دویست یورو اضافه بر هزینه زندگی است .

اگر کسی به این نتیجه برسد که باید از این شبکه تار عنکبوتی فرقه رجوی خارج شود بلافاصله با یک توطئه چینی مورد آزار و اذیت قرار میگیرد. مثلا به پلیس محلی گزارش داده می شود که یک مامور وزارت اطلاعات ایران در این مختصات علیه ایرانیان پناهنده در حال فعالیت و جاسوسی می باشد. حال تا فرد بیاید و اثبات کند که این اتهامات دروغ است و پاپوش دوخته شده است مدت زیادی طول میکشد و فرد باید در زندان بماند !

شیطنت های رجوی هیچگاه تمامی ندارد. گاهی اوقات با خودم فکر میکنم و خودم را سرزنش میکنم که چرا من برای چنین افرادی جانم را گذاشتم، تمام زندگیم را گذاشتم، از دستم هر کاری بر می آمد انجام دادم و هیچ کوتاهی نکردم، ولی سر انجام زمانی که من نمی خواستم در تشکیلات جهنمی آنان بمانم، آزار و اذیت های آنان شروع شد. طوری که برخی مسئولین آلبانیایی متحیر مانده بودند که چرا رهبران سازمان اینگونه افرادی را که زمانی از اعضا بودند مورد آزار قرار می دهند. این آزار و اذیت های عناصر وحشی سازمان بخاطر چه بود؟ بخاطر اینکه من تصمیم گرفته بودم به نزد خانواده ام در ایران برگردم و باقی زندگی ام را در کنار خانواده باشم. بدور از هر قیل و قالی!

ولی آنها معطل نکردند و آزار و اذیت ها و شکنجه های روحیشان را بر من اعمال کردن ، تمامی کسانیکه در آلبانی هستند و اوضاع را دنبال میکردند شاهد بودند که اذیت های سازمان بسیار ضد انسانی و مصداق شکنجه روحی و روانی است. موسسه ای بود به اسم “رمسای” که زیر نظر وزارت کشور و کمیساریای عالی پناهندگان به جداشدگان از فرقه رجوی کمک میرساند، تیمی بودند که کارهای حقوق بشری انجام میدادند، آنان که این مسائل را می دیدند حیرت کرده بودند که چرا رهبری سازمان با اعضای خودش اینگونه بی رحمانه عمل میکند. از من سوال میکردند که موضوع چیست؟! ما نمی توانیم هضم کنیم! در پاسخ آنان نمیدانستم از چه واژه هایی استفاده کنم تا با عقل و منطق آنان جور در بیاید. چون براستی کثافت کاریهای رهبری سازمان با هیچ عقل و منطقی جور در نمی آمد و سازگاری نداشت. درست مثل الان که هر چقدر برای خانواده هایی که مشتاق هستند بدانند که چه بلایی سر فرزندانشان در داخل تشکیلات رجوی می آید ، توضیح میدهم می بینم که در چشمان آنان فقط حیرت وجود دارد و ناباوری !

سوال اساسی این بوده و هست که چرا رجوی و عناصر تبهکار او اینگونه با افراد خود رفتار میکنند؟ بخصوص کسانیکه جدا شده و تصمیم دارند برای باقی زندگی شان خودشان تصمیم بگیرند.

پاسخ این است، چونکه قصد داشتم به وطنم بازگردم، به نزد خانواده ام بازگردم . این حق من بود، کوچکترین حقی که هر انسانی می تواند داشته باشد، یعنی بقا در کنار خانواده ! اما آنها این حق را از من و بقیه سلب میکردند و امر میکردند که نباید با خانواده در ارتباط باشی! چون که تعهد داده ای! اما وقتی از تشکیلات خارج می شویم دیگر تعهدی که رجوی قبلا از من و یا هر کسی دیگر گرفته است مشروعیت نداشته و فقط یک مشت حرف مزخرف روی کاغذ است. غافل از اینکه بالاترین تعهد من باقی زندگی شخصی خودم است و به هیچ کسی دیگر ربطی ندارد، زیرا دنیای بیرون از تشکیلات رجوی دنیای آزاد است و در دنیای آزاد کسی به رجوی خود را مشروط نمیداند .

می گفتم گور پدر تعهد، من برای خلاصی از جهنم شما یک مشت مزخرف نوشتم و دادم که دست از سرم بردارید . وقتی از تشکیلات خارج شدم با صدای بلند گفتم بروید و گورتان را از زندگی من گم کنید، در آنجا بود که احساس آرامش عمیقی کردم، در آنجا بود که احساس کردم خیلی راحت شدم، فکر میکردم که تمام هوای اطرافم را اکسیژن فرا گرفته است و من از خفه شدن در زیر آب خلاصی پیدا کردم.

دوستان، برای خلاص شدن باید انتخاب کرد. زندگی انتخابهایی است که پیش روی ما است، چیزی به اسم سرنوشتی که بقیه برایت رقم بزنند وجود ندارد، زندگی یعنی انتخاب هایی که جلوی رویمان است و ما نسبت به انتخاب هایمان شناخته می شویم . وقتی من خانواده ام را انتخاب میکنم، وقتی کشورم را انتخاب میکنم، بی خیال هر چه که میخواهند بگویند .

بخشعلی علیزاده

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا