– قبل از ورود به داستان حمله پلیس به (اشرف سه) بهعنوان اولین سؤال از سخنگوی سازمان مجاهدین پرسیدم که اصولاً چرا کمپ مانز در آلبانی اشرف سه نامیده میشود؟
ایشان در پاسخ گفتند که: اصولاً برادر مسعود به اولین زن خود به نام اشرف علاقه زیادی دارد بعد از ول کردن او در ایران و فرار تنهایی به فرانسه با خودش عهد بسته به تعداد هر زنی که بعد از اشرف میگیرد یک پادگان به نامش ثبت کند که تا حالا شده (اشرف سه) البته برادر مسعود برای گرامیداشت اشرف نقشه داشت که هزار زن بگیرد و هزار اشرف راه بیندازد که قضیه انقلاب ایدئولوژیک درونی و هزار اشرف و اینها همه بهخاطر این احترام به زن اولش میباشد.
– پرسیدم که آیا شما در کمپ اشرف سه اصلاً انتظار حمله پلیس را داشتید یا نه؟
ایشان گفتند حمله که نه اما پلیس به ما گفته بود برای بازدید میآید ما هم یک محلی را نمایشی درست کرده بودیم که برود ببیند حتی خبرش را هم برای پخش تهیه کرده بودیم که بنویسیم پلیس برای هماندیشی و دوستی و همکاری وارد شهر اشرف سه شد و پس از بازدید از موزه و امضای دفتر یادبود رفت پی کارش.
– چه شد که با پلیس درگیر شدید؟
ببینید دشمن به ما میگوید که ما به اعضای خود اجازه تماس با خانواده را نمیدهیم درحالیکه ما به تعداد همه اعضا در اشرف سه کامپیوتر داریم و اینترنت و همه هم مجبور هستند در شیفتهای مختلف با خانواده خود رابطه داشته باشند و درد دل کنند و حرف بزنند حتی گفتهایم که خودشان را جوانتر در اینترنت معرفی کنند که خانواده آنها ناراحت نشوند؛ مثلاً همین اسماعیل آقای کنار من که هفتاد و چهار سال دارد خودش را نیلوفر بیست و سهساله در فضای مجازی معرفی میکند، این کار بهجز یک کار انساندوستانه چه میتواند باشد؟ ها؟ بعد پلیس میخواست کامپیوترها را جمع کند ما هم شعار دادیم که دست به خشونت زدند.
– شما همیشه عنوان میکنید که پرتوان و قوی هستید حتی خودتان را کهکشان معرفی میکنید و به لحاظ تعداد هم که برتری داشتید چطور شد با یک اسپری فلفل صد مصدوم و یک کشته دادید؟
معلوم میشود شما خبرنگار مزدوری هستی نکنه میخوای نتیجه بگیری که ما پیر و فرتوت هستیم و با یک اسپری فلفل کشته و مصدوم دادیم؟ اگر اینطور است بگو تا دهانم را باز کنم و مثل اطلاعیه شروع کنم فحشدادن؟
– نه ابداً فقط چون شما برای کانونهای شورشی پیام میدهید که سرخَم قدغن و میگویید نباید خیابان را ترک کرد خواستم برایشان روشن شود که چرا شما به این شعارها عمل نکردید؟
اولاً شعر اصلی این است که سرخُم قدغن یعنی اگر خُم یا خُمره شراب بود کسی سر آن نایستاد؛ بروند بنشینند تا نوبتشان بشود. درثانی ما میتوانستیم که اصلاً کشته و زخمی نشویم و نفستنگی نگیریم این کار را کردیم که جنایت پلیس برای جهانیان روشن شود درواقع دستور تشکیلاتی بود و ما هم منظمترین تشکیلات را داریم البته سن زیاد و روش مقابله با اسپری فلفل هم تأثیر داشت، چون ما برای اسپری فلفل آماده نبودیم مثل آن زمان که خودسوزیها بود؛ چون آماده نبودیم برای خاموشکردن آتش اقدام کردیم؛ اما چون سعی کردیم با بیل آتش را خاموش کنیم متأسفانه در آن سال چندین مجاهد فوت کردند الان هم ما فکر میکردیم برای اینکه فلفل اسپری شده وارد ریه افشین نشود باید دماغ و دهانش را بگیریم که متأسفانه بعد از مدتی که دهان و دماغش را گرفتیم به دلیل خفگی فوت کرد؛ ولی ما مسئولانه نگذاشتیم فلفل وارد ریه ایشان شود. شما باید از پلیس آلبانی بپرسید که چرا اسپری فلفل زده نه ما!
– بله من پرسیدم و پلیس گفته که کلاً فلفل برای ترک کارهای زشت وسیله خوبیه مثلاً به پستانک بچه فلفل میزنند که ترک کند وگرنه تا شصتسالگی باید پستانک به دهان بگیرد، گفتند که برای استفاده خلاف از اینترنت فلفل زدند به شما که ترک کنید. سؤال دیگرم این است که شما چرا علیه اپوزیسیونهای دیگر همزمان و حتی بیشتر از جمهوری اسلامی شعار میدهید و فحاشی میکنید؟
ببینید خواهر مریم الان سالیان سال است که رئیسجمهور است، ولی نه کشور دارد ونه مردم و چشمانداز، البته ما تلاش میکنیم، ولی خب شدنی نیست حالا که کشور ندارد لااقل برای دلخوشی هم شده دوست داریم رئیس اپوزسیون باشد اینو دیگه نمیگذاریم کسی ازش بگیره میجنگیم. دماغ شاه ، موی مصی، پاچه این و دم اون همه را میگیریم وزمین میزنیم تا خواهر مریم رئیس اپوزسیون بماند، اینهمه هم طرفدار و پارلمانتر و رئیس قبلی جمع کردیم برای همین .
– بله گفتی پارلمانتر سابق و غیره بعد از این حمایتها آقای مسعود رجوی گفتند که چیزی ورق خورد منظورشان چی بود؟
خب چون بابت کسب حمایت سازمان مجبور به پرداخت هزینه زیادی به آنها شده فکر میکنم چیزی که ورق خورده دستهچک و امثال اون باشه. حین صحبت کاغذهای دست سخنگوی سازمان هنگام نمایش ورقخوردن از دستش میافتد کاغذها را جمع میکنم روی آنها کلماتی نوشته شده مثل کر هماهنگ – سیرک – جفتک – سم کوبیدن – وارفته و… میپرسم این چیست؟ میگوید اینها منبع اصلی اطلاعیههای ماست با این کلمات معمولاً جملهسازی میکنیم و اطلاعیه سخنگوی سازمان منتشر میکنیم برای ساده شدن کار اینها را نوشتهام که بعد از سؤالات شما یک اطلاعیه صادر کنم.
– برای آخرین سؤال پرسیدم که چرا در این حمله پلیس و نیز در حمله پلیس عراق در اشرف یک هیچگاه رهبران سازمان مثل مسعود و مریم وجود نداشتند؟ آیا فرار کردهاند؟
نه بههیچوجه برادر مسعود که اصلاً خودش مشتاقانه دوست دارد و علاقه دارد که در همه بزنگاههای تاریخی حضور داشته باشد؛ ولی باتوجه به دستگیری او در زمان شاه و اینکه بلافاصله همه حتی محمد حنیف نژاد را لو داد، مسئولین سازمان سعی میکنند در هر بزنگاهی اول او را علیرغم میل خودش فراری بدهند؛ مثلاً شما فکر کنید اگر سی خرداد شصت دستگیر میشد یا در عملیات ها شرکت میکرد و دستگیر میشد ویا در عراق یا در همین قضیه؛ فکرش را بکنید؛ یعنی فراریدادن برادر مسعود وظیفه تاریخی و ایدئولوژیک هر مجاهد خلقی است؛ خواهر مریم هم برای این فراری میدهیم که گناه دارد؛ یعنی حیف است از آرزوی ریاستجمهوری یک کشور الان شده رئیس یک تعدادی آدم پیر و فرتوت حالا همین مانده دستگیر بشود و نقش او به ریاست بند تقلیل پیدا کند، برای همین او را هم خودمان فراری میدهیم.
با تشکر و پایان مصاحبه
سامان نجاتی