خواهرم طیبه سلام
همیشه برایت آرزوی بهترین ها را داشتم، همیشه از غمهایت غمگین بودم و از شادیهایت شاد، روزی که از خانه ما رفتی، جای خالی ات اذیتم کرد، اما برایت خوشبختی را آرزو کردم. تمام این سالها در تنهایی به شما فکر می کردم، تو اینها را ندیدی اما من برایت دعا می کردم. اتفاقاتی در کمپ شما رخ داده و من خبری از شما ندارم و نگران شما هستم. بعضی وقتها به فکر می روم و عجیب دل تنگت می شوم و به یاد روزهایی می افتم که با هم بودیم. چه دوران خوبی بود ای کاش آن دوران باز هم بر می گشت. از دخترت فاطمه خبر داری؟ می دانم در هلند زندگی می کند. من آدرس و شماره تلفنی از او ندارم که با او تماسی بگیرم. آرزو می کنم یک روزی در کنار فاطمه زندگی کنی و هر دوی شما شاد و سلامت باشید.
برادرت – عبدالحسین یگانه