در کیش شخصیتی مسعود و مریم رجوی، کمپ اشرف ، ظرف فیزیکی “مناسبات پاک مجاهدین خلق” به شمار میرفت. مکان محصوری که به وسعت چندین هکتار بود به خودی خود زندان تلقی میشد چرا که با وجود دیوارها، سیمهای خاردار، برجهای نگهبانی و حفاظت سختگیرانه، عبور و مرورها تحت کنترل شدید بود؛ تماس و ارتباط با افراد بیرون از قرارگاه حتی اگر خانواده اعضا باشند کاملا قطع بود –البته کماکان در اشرف 3 در آلبانی نیز وضع بر همین روال است.
اما همه اینها به این معنا نیست که در درون قرارگاه فضایی به عنوان زندان وجود نداشت که داشت؛ چندین فضای مختلف برای مجازات حبس و شکنجه وجود داشت که مشهورترین آن به واسطه تاریخچه پیچیدهاش معروف به زندان اسکان بود.
اگر چه امروز از زندان اسکان تنها خرابههایی باقی مانده است، اما شواهد و روایتهای غیرقابل انکاری از تجربه زیسته اعضای پیشین مجاهدین خلق در سلولهای انفرادی این زندان وجود دارد که در این سری از یادداشت ها به آنها پرداخته خواهد شد. نخست توضیحی اجمالی درباره این مکان و فضای فیزیکی آن ارائه میشود:
اسکان در واقع ساختمانی بود در جنوب شرقی قرارگاه اشرف که در دهه 60 برای سکونت اعضای متاهل مجاهدین خلق در آخر هفته ها تدارک دیده شده بود. زنان و مردان فرقه رجوی پس از یک هفته کار بی وقفه تشکیلاتی عصر پنج شنبه به اتفاق همسران و فرزندان خود به واحدهای اسکان میرفتند و تا صبح شنبه اندکی از کانون خانواده بهره میبردند. در جوار این فضا پارک و مدرسهای هم احداث شده بود اما در طول نزدیک به 4 دهه حضور مجاهدین خلق در عراق تنها چند سال نخست استفادهای نسبتا اخلاقی از این فضا شد.
از سال 1368 و پس از شکست مرگبار مجاهدین خلق در عملیات فروغ جاویدان و دستور مسعود رجوی مبنی بر طلاق اجباری اعضای متاهل و تجرد دائمی اعضای مجرد، عملا فضای اسکان از حیز انتفاع خارج شد. چندی نگذشت که در 1369 مسعود رجوی دستور خروج کودکان مجاهدین را نیز صادر کرد و بیش از 800 کودک از والدین خود جدا شده و به کشورهای غربی قاچاق شدند. بدین ترتیب دیگر کمپ اشرف از ناچیزترین عناصر خانوادگی پاک شد و اسکان معنای خود را از دست داد.
با شروع دهه هفتاد و آغاز موج آدم ربایی عوامل مجاهدین خلق در کشورهای همسایه ایران، اسکان تبدیل شد به واحد پذیرش که محل سازمان دهی اولیه اعضایی بود که در کشورهای ترکیه، امارات و پاکستان با وعده کار و مهاجرت به اروپا فریب عوامل مجاهدین خلق را خورده بودند و همچنین پذیرش نوجوانانی که چند سال پیش از آن به اروپا و آمریکا قاچاق شده بودند و اکنون به عنوان کودک سرباز برای عضویت در ارتش به اصطلاح آزادی بخش مجاهدین خلق بار دیگر به عراق قاچاق شده بودند.
محمدرضا مبین از اعضای پیشین مجاهدین خلق در آغازین روزهای تبدیل شدن اسکان به زندان در آنجا حضور داشت. روایت او چنین است:
“در سال 1375 این منطقه به نام پذیرش ارتش آزادیبخش نامیده میشد. این ناحیه به دو قسمت جدا از هم تقسیم شده بود که به پذیرش بالا و پائین معروف بود. من در پذیرش پائین بودم. به فاصله چندماه میلیشیاها هم از خارج فریب داده شده و به این پذیرش آمدند. پسر مسعود رجوی ، محمد هم جزو آنان بود. اما شبها به قسمت دیگری که گویا همان پذیرش بالا بود برده می شدند. شش ماه اول سال 1376 جزو ملتهب ترین روزهای این پذیرش بود. تعداد تقریبا زیادی از ایران آمده بودیم. از همه قومیت ها بودیم. سازمان تقریبا در تیر یا مرداد همان سال ، تمام میلیشیاها را به ارتش برد و دوران پذیرش آنها که بعد از ما هم آمده بودند، خیلی زود پایان یافت و این مسئله تناقضات بسیاری را برای ما پیش آورد، از جمله اینکه سازمان به ما که از ایران آمدیم هیچ اعتمادی ندارد و در سازمان تبعیض وجود دارد و …
کم کم ما را به پذیرش بالا بردند و پذیرش پائین تخلیه شد. دو سه هفته نگذشته بود که تضادها بین ما و مسئولین سازمان اوج گرفت. تمام این تناقضات منجر به زندانی شدن اکثر کسانی شد که به این تبعیض آشکار معترض بودند. فاطمه غلامی که مسئول پذیرش پائین بود، رفت و مریم باغبان به جای وی منصوب شد. فرید کاسه چی و ابوالحسن مجتهد زاده و نعمت اولیائی و … شدند مسئولین جدید ما.
من مصرانه درخواست توضیح در مورد تبعیضهای موجود را داشتم اما هیچ جوابی نمیدادند. بنابراین خواستار جدائی و یا حداقل تماس تلفنی با خانوادهام شدم. اما هیچ اعتنایی نمیشد. اوائل مهرماه بود که شبانه پس از سه روز اعتصاب غذا و ماندن در آسایشگاه ، مرا سوار لندکروزی کردند و به قسمت پذیرش پائین منتقل کردند. همه چیز آنجا عوض شده بود. سر راه یک گیت بازرسی احداث کرده بودند که نگهبانانی با سر و روی پوشانده با چفیه (آق بانو)، و کلاش بدست جلوی آن نگهبانی میدادند.”
حمید دهدار حسنی نیز از اعضای پیشین مجاهدین خلق است که از تجربه تلخ زندانی شدن خویش در اسکان نوشته است او در توصیف فضای زندان مینویسد:
“اسکان سابق که تبدیل به انبار و زندان شده بود، بردند. اسکان سابق مجموعه سوئیتهایی عمدتا 4 اتاقه با یک حمام و سرویس بهداشتی و یک اتاقک بعنوان آشپزخانه بود که برای زوج های درون تشکیلات ساخته بودند، که تا قبل از سال 68 آنها هر پنجشنبه تا روز جمعه عصر در آن مستقر میشدند. اما از سال 68 به بعد با شروع بحثهای انقلاب ایدئولوژیک درونی و بحث طلاق اسکان تعطیل و تبدیل به انبارها و یا زندان کمپ شده بود. مرا در یکی از اتاق های همین سوئیت ها که سه اتاق دیگر آن پلمپ شده بود، زندانی کردند.”
در بخش های آتی به روایتهایی از اعضای پیشین فرقه رجوی از زندان و شکنجه در اسکان خواهیم پرداخت.