سال هاست که فرقه تروریستی رجوی چه از درون و چه از بیرون روند نزولی و رو به فروپاشی را طی می کند. از لحاظ بیرونی استراتژی ارتش آزادیبخش با خلع سلاح شدن بعد از سرنگونی صدام کاملاً نابود شد (هر چند بعد از عملیات فروغ جاویدان این ارتش مرده بود و با اتفاقاتی همچون حمله عراق به کویت بر تابوت این جنازه نیز میخ های زیادی کوبیده شد اما با خلع سلاح همان ظاهر باقی مانده نیز از بین رفت). صدام به عنوان پدر خوانده و بزرگترین حامی رجوی ها سرنگون شد. با درخواست مردم و دولت عراق، فرقه تروریستی رجوی از عراق اخراج و نفرات آن به فاصله چند هزار کیلومتری از مرزهای ایران منتقل شدند.
از لحاظ درونی نیز با سرنگونی صدام وقتی شرایط برای فرار و جدایی اعضا فراهم شد تعداد بسیار زیادی از اعضا و مسئولین این فرقه از آن جدا شدند، فرار و جدایی هایی که بلاوقفه ادامه دارد. نیروهای باقیمانده نیز مسئله دار و البته مسن هستند و در عین حال این فرقه تروریستی توان جذب نیرو نیز ندارد و در نتیجه فرقه رجوی مانند جسم فرتوتی شده که هر روز از عمر آن می گذرد و توان آن کمتر و کمتر می شود.
حامیان فرقه در اسرائیل و غرب پول مفت به رجوی ها نمی دهند و رجوی ها که برای بساط سورچرانی های خود به پول کلان معتاد شده و به آن نیاز دارند نیز این را خوب می دانند که اگر نیروهای فرقه نباشند خبری از پول اربابان نیست. بنابراین رجوی ها برای دریافت پول های کلان نیاز دارند که به اربابان بگویند تشکیلاتی دارند. ضمن این که رجوی ها برای ظاهر سازی و بیان توهمات و اوهام ابلهانه خود درباره سرنگونی! و اینکه تنها آلترناتیو هستند! به تشکیلات و نفرات آن نیاز دارند.
این عوامل رجوی ها را وادار می کند تا روزمره دنبال این باشند که چگونه اعضا را در فرقه نگهدارند. سیاست اصلی رجوی ها برای نگهداری نیروها سیاست “از این ستون به آن ستون فرج است” می باشد. بر این اساس یکی از روش های مورد استفاده رجوی ها برای نگهداری نیروها ایجاد بحران و دادن امیدهای کاذب به آنهاست تا به این وسیله بتوانند نیروهای فرقه را حتی اگر شده برای یک روز بیشتر نگهدارند.
مثلاً به نفرات تاریخ می دهند و می گویند تا آن تاریخ دولت تهران سرنگون خواهد شد و تا آن زمان بمانید و بعد اگر خواستید بروید. سپس از نفرات تعهد می گیرند و خیال شان برای آن مدت جمع می شود. بعد از آن هم باز یک ترفند دیگر می زنند و اجازه جدایی نمی دهند.
یک نمونه آن بعد از ترور سردار سلیمانی بود که رجوی با وقاحت با صدای خودش پیام داد و مدعی شد تا سال بعد جمهوری اسلامی سرنگون می شود! و به این ترتیب تلاش کرد تا نیروها را لااقل برای یک سال بیشتر سر کار بگذارد.
حالا سوء قصد به جان کوادارس که حتی برخی ها می گویند بدلیل مخالفتش با انتقال نفرات فرقه به اسپانیا مورد غضب رجوی ها قرار گرفته است، همان چیزی است که رجوی ها ماهی تابه بدست منتظر بودند تا از آسمان در ماهیتابه شان بیافتد.
این چند روز کار اصلی رجوی ها و دستگاه تبلیغاتی دروغ پرداز آنها شده است مانور روی موضوع سوء قصد به کوادراس و بخش زیادی از خبرهای شان حول این موضوع و متهم نمودن جمهوری اسلامی به عنوان عامل این سوء قصد است.
به این ترتیب هم رجوی ها از نظر درون فرقه، نیروها را با این دستاویز جدید مدتی به هیجان می آوردند و با داستان هایی که برای آنها می سازند به آنها وعده می دهند که جمهوری اسلامی را با یک شکست بزرگ دیگر مواجه خواهند نمود !
از نظر بیرونی هم برای رجوی ها خوب است چون می توانند با پرداختن به این خبر، رذالت نادیده گرفتن جنایات اسرائیل در غزه را به این بهانه که وقت شان را معطوف چسباندن سوء قصد به کوادراس به جمهوری اسلامی کردند بپوشانند و مثل همیشه به سکوت تایید آمیز کشتار مردم فلسطین و لبنان و سوریه توسط صهیونیست ها و بخصوص کشتار فجیع در غزه و بیمارستان های آن ادامه بدهند و موضع گیری نکنند.
اما رجوی ها باید بدانند این فریبکاری ها در نهایت راه بجایی نخواهد برد و دیر یا زود این فرقه جهنمی فرو خواهد پاشید. این حقیقت دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد.
ایرج صالحی