در قسمت قبل اشاره شد که بخش تراژدی و تاسف باری که در این فیلم به آن کمتر پرداخته شده سرگذشت پدران ومادرانی است که بدون اینکه عزیزانشان را ملاقات کنند با یک دنیا امید و آرزو و حسرت به دل چشم از جهان فروبستند و آسمانی شدند.سپس از حضور خانواده ها در جلو درب پادگان اشرف به هنگام حضور مجاهدین خلق در عراق، مطالبی بیان کردیم.
خبر فرار و جدایی چند نفر از اعضا در بین خانواده ها شور و شعف زیادی ایجاد کرد. خانواده ها با اعلام اسامی اعضایی که موفق به فرار از اشرف شده بودند تلاش کردند این خبر را به گوش دیگر اعضایی که هنوز در پادگان اشرف و در اسارت بودند، برسانند و به آنها این نوید را بدهند که در صورتی که اراده کنند آنها هم می توانند خود را نجات دهند. تحت تاثیر فرار اعضا و اقدامات افشاگرایانه و اطلاع رسانی خانواده ها، فرماندهان مجاهدین خلق هرگونه تردد به خیابان 100 را که در محدوده تجمع خانواده و مسیر ورود به درب اصلی پادگان و ستاد قرارگاه بود، ممنوع اعلام کردند.
در ادامه تجمع خانواده ها عشایر عراقی در روزهای بعد در اعتراض به تصرف زمین هایشان که در دوران حاکمیت صدام به زور از آنها گرفته شده بود و به مجاهدین خلق داده شده بود، دست به تجمعات اعتراضی زدند. تحت تاثیر فعالیت های چشمگیر خانواده ها مسئولین مجاهدین خلق تعدادی از اعضا را با این سناریو که صحبت های آنها بتواند روی خانواده ها تاثیر بگذارد و آنها را از جدایی فرزندانشان ناامید سازد، در یک اقدام شرم آور و مشمئزکننده به مصاحبه های اجباری تلویزیونی کشاند تا آنها به خانواده هایشان توهین کنند و آنها را مزدور دولت ایران و ارگان امنیتی خطاب کنند.
مسئولین مجاهدین خلق تصور می کردند با این اقدام می توانند خانواده های اعضا را به یک اقدام عکس العملی وادار کرده و بدینوسیله آنها را در مقابل فرزندانشان قرار دهند، ولی برعکس تصورات ابلهانه رجوی ها، از طرف خانواده ها پیام عشق و دوست داشتن بود که بوسیله بادکنک ها بداخل اشرف هدایت می شد و بر زمین می نشست. که این ابتکار خشم مسئولین مستقر در پادگان اشرف را برانگیخت. آنها در اقدامی متقابل تعدادی از عناصر اطلاعاتی و اجیرشده خود را مجبور کردند که به سمت خانواده ها سنگ پرتاب کنند و به آنها دشنام و ناسزا بگویند. تحت تاثیر این حملات ناجوانمردانه تعدادی از خانواده ها و بخصوص مادران و خواهران مسن تر مجروح و به درمانگاه ارتش عراق منتقل شدند. تحت تاثیر چنین شرایطی پیام هایی منتسب به رجوی پخش گردید که اعلام کرد اینهایی که در اطراف پادگان اشرف تجمع کرده اند به هیچ وجه خانواده نیستند بلکه ماموران وزارت اطلاعات هستند که هدفشان کشتار مجاهدین خلق و یا دستگیری و انتقال مجاهدین به زندان های ایران است. او صراحتا خطاب به اعضا خانواده ها، آنها را ننگ و الدنگ خطاب کرد.
فرماندهان مجاهدین خلق برای پایان دادن به حضور خانواده ها در مقابل پادگان اشرف دست به تحریک ارتش عراق که در بخشی از پادگان اشرف بمنظور حفاظت از اعضای مستقر در اشرف مستقر بودند زد و زمینه های یک درگیری نظامی را فراهم ساخت که در چندین مورد به کشته و زخمی شدن تعدادی از اعضا و مجروح شدن سربازان عراقی انجامید. ولی فارغ از تمامی این دسیسه ها فعالیت های چشمگیر خانواده ها در نهایت منجر به آزادی دهها نفرشد. بدلیل ایستادگی و عزم جزم خانواده ها و فشارهای دولت عراق رهبران مجاهدین خلق در نهایت مجبور شدند پادگان اشرف را ترک و به کمپ ترانزیت لیبرتی منتقل شوند. به هنگام خروج اتوبوس های اعضای مجاهدین، خانواده ها در مقابل اتوبوس ها صف می کشیدند و اعضا هم از پشت شیشه های اتوبوس ها برای خانواده هایشان دست تکان می دادند و لبخند می زدند. بدین ترتیب بدلیل ایستادگی و مقاومت شبانه روزی خانواده ها رجوی مجبور شد به اولین عقب نشینی خود تن بدهد و اعضایش را از پادگان اشرف که آن را دژ تسخیر ناپذیر لقب داده و مدعی شده بود که حتی اگر کوه ها هم بجنبند اشرف و اشرف نشان ها از جایشان تکان نخواهند خورد، خارج ساخت.
سال 1395 پس از تعطیلی اردوگاه لیبرتی در غرب بغداد، مجاهدین خلق به آلبانی و برخی از کشورهای اروپایی منتقل شدند و به حضور 30 ساله خود در عراق پایان دادند. بدین ترتیب خانواده ها بعد از حدود چهار سال مبارزه بی امان و افشاگرایانه و تحمل سخت ترین شرایط با اتمام ماموریت خود در عراق به خانه هایشان برگشتند تا خود را برای مبارزه سخت دیگری و این بار در عرصه آلبانی آماده کنند. مبارزه ای که برخلاف پیش بینی های اولیه بسیار پیچیده تر از قبل بود زیرا شرایط آلبانی کیفا با عراق متفاوت بود.
با بازگشت به ایران تعدادی از پدران، مادران، خواهران و برادران که در طی این سالها تلاشی مستمر و خستگی ناپذیر برای آزادی عزیزان خود داشتند بدلایل مختلف و بعد از سالها چشم انتظاری و در حسرت دیدار عزیزانشان چهره در خاک کشیدند و آسمانی شدند. پدران: دهدشت نیا، علویان، ساجدی فر، نریمی، شمس الله کنعانی، بهمنی، حزبه پور، آقامیری و برادران: حاج عباس اسدی، نادر زارع، حبیب باوی، دهدشتی، اخوان، محسن حدادی، بیرون رو، نعمت الله نقوی، امین الله کلبی، سیاوش اسدی، سید مرتضی حسینی پور، مکوندی، عبدالرضا دلفی و مادران: حزبه پور، علاف پور و خواهران: فریبا سرخی از جمله خانواده هایی بودند که طنین فریادهای خاموش شده آنها را می توان در سکانس های مختلف فیلم سرهنگ ثریا شنید. صداهایی که دیگر خانواده ها و وجدان های بیدار جهانی را برای آزادی عزیزانشان به کمک می طلبند. بی شک با اکران فیلم سرهنگ ثریا می توان صدا و فریادهای آنها را کوبنده تر از قبل شنید. یادشان گرامی و روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد.
علی اکرامی