تأسیس آسیلا و واکنش هیستریک مجاهدین خلق
دوسال پیش در چنین روزهایی، خبر تأسیس “آسیلا” در آلبانی (3 آذر 1400)، موجی از شادی را بین اعضای فرقه رجوی پخش کرد، موجی که تکان های آن مریم رجوی را دچار کابوس نمود و از خواب پراند تا چاره ای بیندیشد. انجمن آسیلا، که از سوی جمعی از جداشدگان مجاهدین و فعالین حقوق بشر آلبانی پایه گذاری شده بود، راه را برای فرار اعضای سازمان از اسارت رجوی فراهم می کرد تا بدون دغدغه از آوارگی، حس کنند که پس از رهایی از چنگ فرقه، سرپناه و پشتیبانی برای خود خواهند داشت. این واقعیت، سران مجاهدین خلق را به وحشت انداخت و تلاش کردند با انواع ترفندها، آسیلا را از حرکت بازدارند و منحل کنند.
از این پس موج توطئه های مریم رجوی علیه این انجمن کلید خورد و طی بیش از یکسال، بارها اعضای این انجمن را مورد حملات شدید رسانه ای و حقوقی و امنیتی قرار داد که طی این مدت، برخی از اعضای آسیلا دچار آسیب های مختلف جسمی و روحی شدند و کار به جایی رسید که آنان را متهم به اقدامات تروریستی کردند و برخی را نیز بازداشت و یا از کشور تبعید نمودند که حکایت های آن بسیار زیاد است و در رسانه های مختلف انعکاس یافته است.
اما از آن سو، اعضای آسیلا هم تسلیم نشدند و از بدو تأسیس تلاش کردند با روشنگری و فعالیت های فرهنگی و حقوق بشری، به آگاهی مردم این کشور بیفزایند و چهره واقعی مریم رجوی را به مردم آلبانی و رسانه های این کشور بشناسانند. به موازات این کارها، آسیلا موفق شد تعداد زیادی از اعضای اسیر در پادگان اشرف 3 را امید ببخشد و اعتماد بنفس بدهد تا خود را از اسارت برهانند. اقدامی که بیش از هر چیز خشم مریم را بر می آشفت و او را وادار به اقدامات خشن تر و تعجب برانگیزتر می نمود که گاه اینگونه تداعی می شد که اکنون دشمن اصلی او نه جمهوری اسلامی، بلکه جداشدگانی اند که خود قربانی جنایت ها و خیانت های سران فرقه بوده اند و انواع آسیب ها به آنان وارد شده و نیازمند حداقل کمک بشردوستانه از سوی نهادهای حقوقی هستند. برخورد این ملکه ترور با اسیران رها شده چنان ضداخلاقی و نفرت انگیز بود که زمینه ساز بهت و حیرت برخی از مردم آلبانی شد. تشکل عریض و طویل مجاهدین خلق که با دلارهای دشمنان ایران پیچیده ترین “مافیای مالی-امنیتی” را در اروپا و آمریکا شکل می داد و مدام ادعای سرنگونی نظام داشت، اینک تمام توان خود را برای سرکوب چند عضو جداشده هزینه کرده بود. افرادی که هیچ امکاناتی نداشتند و تنها سلاح آنان، روشنگری و افشای جنایت ها و خیانت های زوج رجوی بود. همین واکنش های خشم آلود، توجه رسانه ها را بیشتر به سمت جداشدگان جلب می نمود و این سوآل را برایشان ایجاد می کرد که در مناسبات مجاهدین خلق چه خبر است و چرا مریم رجوی اینقدر از جداشدگان در هراس است!؟
تلاش های روشنگرانه آسیلا در آلبانی بحدی گسترش یافت که یکسال و نیم پیش، در جریان برگزاری گردهمایی سالیانه مریم، مجاهدین خلق با فریب مسئولین امنیتی و خرید برخی از مقامات پلیس، از ورود سه تن از اعضای جداشده ساکن آلمان به آلبانی جلوگیری کردند و آنان را از فرودگاه به مبدأ بازگشت دادند. وحشت تشکیلات عریض و طویل مجاهدین خلق از افشاگری چند عضو جداشده که از حداقل امکانات رسانه ای و مالی برخوردار نبودند، به مردم آلبانی نشان داد که تمام هیاهوی مریم رجوی پوچ و بی پایه است و در برابر روشنگری ها خلع سلاح است و چیزی برای گفتن ندارد و به همین علت از هرگونه دادگاهی شدن و مصاحبه مستقیم یا مناظره تلویزیونی سر باز می زند و شوهرش مسعود نیز به همین دلیل به مدت 20 سال مخفی شده و جرأت نشان دادن تصویر خود را ندارد.
ضربه امنیتی به تشکل مجاهدین خلق، سرآغاز گام دوم آسیلا
حمله به خانه جداشدگان و تفتیش انجمن آسیلا بدست پلیس آلبانی و تبعید یا زندانی کردن برخی اعضای جداشده، یک خوراک تبلیغی خوب برای مریم رجوی فراهم کرد تا به اعتبار آن بتواند سایر اعضای اسیر را از فرار برحذر دارد، بترساند و وادار به تسلیم کند، و از آنسو فعالیت های اجتماعی و فرهنگی آسیلا را محدود و تا حدی متوقف نماید و دچار این توهم شود که گویی همه چیز به نفع اوست و دنیا حول وی می چرخد (بویژه که چندی بعد فتنه گسترده ای علیه ایران رقم خورد و تمامی دشمنان دست در دست هم برای ویرانسازی کشورمان اقدام کردند و جنگ ترکیبی را رقم زدند. فتنه ای خونین و طولانی که بسیاری را دچار توهم نمود که گویی دوران براندازی فرا رسیده و ملت ایران در برابر آن تسلیم می شود. اما فضاحت روزافزون جریان های برانداز، هوشیاری جوانان ایران را چند برابر کرد و باعث شد که همه دسیسه ها پشت سر هم نقش برآب شود و دشمنان دست از پرداخت بودجه های نجومی به آنان بردارند و در نهایت شکست را بپذیرند. در این میان، فرقه رجوی نیز برنامه های خود را داشت که هم در خارج و هم در داخل به پیش می برد و خیلی زود به مقابله با جریان های دیگر کشیده شد و به درگیری های خیابانی انجامید. کمتر از 6 ماه از این فتنه گسترده، دیگر اثر چندانی از براندازان باقی نماند و تنها نمایش باقیمانده آنان، ترور تعدادی از مدافعین امنیت و نمایش مسموم سازی دانش آموزان بود که آنهم در فروردین ماه سال جاری به شکست انجامید.
در چنین ایامی، بناگاه خبر حضور مریم در پاریس خبرساز شد. او که مدتها در آلبانی ساکن شده بود و در اروپا اجازه فعالیت نداشت، اینک به پاریس آمده بود و چنین جلوه می داد که گویی برای برگزاری بزرگترین گردهمایی خود را مهیا می کند. اما درست در روزی که وی اقتدار پوشالی خود را به رخ می کشید، خبر ورود پلیس به مقر اشرف 3، همه را بهت زده کرد. مریم درصدد بود تا در سالروز آزادی خود از بازداشت دو هفته ای پاریس (پس از سقوط صدام)، که مصادف با سالروز “ازدواج ایدئولوژیک، آشوب های 30 خرداد و تشکیل ارتش آزادیبخش ملی” بود، صدها عملیات ایذائی در داخل ایران به انجام برساند و در خارج نیز بزرگترین گردهمایی حضوری و اینترنتی را شکل دهد و خود را (در رقابت با جریان سلطنت طلب) آلترناتیو جمهوری اسلامی بخواند. اما ورود سنگین پلیس تیرانا به اشرف 3، تمامی رویاهای او را درهم شکست و وادار به اختفا و فرار از پاریس به ایتالیا کرد. این رخداد نشان داد که مریم با آگاهی قبلی از احتمال حمله به قرارگاه اشرف 3، بسرعت آلبانی را ترک و به فرانسه گریخته است و از آنجا نیز برای مدتی به ایتالیا رفته تا پلیس فرانسه همچون سال 1382 او را بازداشت نکند.
ورود پلیس به مقر آلبانیایی رجوی، بسیاری از واقعیت ها را برای مردم این کشور آشکار کرد و توجهات جهانی را به این سمت برد تا بیشتر با مناسبات داخلی این فرقه آشنا شوند. رسانه های آلبانی پی در پی با جداشدگان گفتگو و اسرار زیادی را فاش می کردند که باورش برای مردم ساده نبود… بدین ترتیب، یکسال دسیسه علیه آسیلا و قربانیان رها شده از مقر مجاهدین خلق، اینک به ضد خود تبدیل شده بود و مردم از جنایت های مریم آگاهی یافته بودند. وحشت و سراسیمگی مجاهدین که ناشی از لو رفتن بسیاری از طرح های امنیتی و توقیف رایانه های آنان بود، تمام برنامه های تروریستی آنان در داخل را نیز برباد داد که تا ماه ها قادر به بازسازی آن نبودند و تا امروز هم جبران نشده است.
تأسیس انجمن نجات آلبانی
از پیامدهای تحت کنترل درآمدن مقر مجاهدین خلق از سوی پلیس، توقف بسیاری از برنامه های ضدایرانی آنها در فضای سایبری و ارتباطات داخلی بود که اولین نتیجه آن نیز، به شکست انجامیدن پروژه بحران سازی در پاییز 1402 بود. دراین پروژه، با وجود برنامه های گسترده ای که جریان های برانداز در دست انجام داشتند، مجاهدین خلق موفق نشدند حتی یک سناریوی خود را در داخل ایران اجرا کنند چرا که هم مردم ایران به آگاهی بالایی رسیده بودند و هم مریم ضربه سختی دریافت کرده بود. اما در آن سوی آبها هم خبرهای دیگری به گوش می رسید. برخی اعضای آسیلا از بازداشت آزاد شدند و به کارهای سابق خود بازگشتند و در نهایت آسیلا موفق شد پس از ماه ها آسیب دیدن از دسیسه ها، فعالیت خود را در پوشش دیگری از سر بگیرد که آن هم تأسیس “انجمن نجات آلبانی” در روزهای پایانی شهریور بود.
تأسیس انجمن نجات در آلبانی، بسیاری از خانواده ها را امیدوار و دلشاد به دیدار عزیزان خود نمود. همان خانواده هایی که سالها در انتظار ملاقات با فرزندان اسیرشان در فرقه روزشماری می کردند ولی به دلیل سنگ اندازی نهادهای ذیربط آلبانی و دسیسه مریم رجوی موفق به آن نشده بودند و پس از حمله پلیس به اعضای آسیلا نیز دیگر چندان امیدی به آن نداشتند.
هرچند خبر تشکیل این انجمن، موجی از شادی در دل خانواده ها انداخت ولی همزمان مجاهدین خلق را دچار سراسیمگی و وحشت کرد و به مقابله آن کشانید تا مثل همیشه، سوزش شدیدشان را با بهانه های مختلف به خورد اسیران و حامیان خود بدهند.
در هر صورت، با وجود همه مشکلات و موانعی که فرقه در مسیر فعالیت جداشدگان قرار داد، در دومین سالگرد تأسیس آسیلا، آنچه مریم رجوی از آن وحشت داشت بوقوع پیوست و انجمن نجات که هزاران کیلومتر از آلبانی فاصله داشت، به چند صدمتری پادگان اشرف رسید و از این پس قادر است پیام خانواده ها را مستقیم به اعضای اسیر در حاشیه شهر تیرانا برساند و راه را برای تردد خانواده ها به آلبانی بگشاید. به همین دلیل پیام آشکاری برای مریم به همراه دارد که شاید حضور آتی خانواده ها در برابر اسارتگاه قربانیان او باشد. در چنین وضعیتی، می توان علت عصبانیت سران فرقه را فهم کرد، بویژه که محاکمه غیابی آنان نیز بزودی آغاز خواهد شد و به نگرانی مریم خواهد افزود.
حامد صرافپور