انقلاب درونی – محافظی که خود باعث نابودی تشکیلات و موجودیت مجاهدین خلق شد

در هر تشکیلاتی برای سامان دادن به وضعیت های مختلف و تغییر منظرهای سیاسی و اجتماعی تدابیری برای حفظ نیروها و سلسله مراتب تشکیلاتی اتخاذ می شود. شاید این تدابیر و تغییرات هر 3 ماه و یا 6 ماه باشد اما برای ارتقاء سطح زندگی جمعی و اعتقادات بالاخره تازه سازیهایی صورت میگیرد. و آنرا از آبی که در برکه ای جمع شده به یک نهر و یا رودی که جریان دارد تبدیل میکنند تا مانع گندیدگی آن آب شوند.

در تشکیلات فرقه ای رجوی هم همین طور بود. سازماندهی نفرات تغییر میکرد و این برای این بود که نفرات با همدیگر زیاد دوست نشوند تا کار به محفل و غیره بکشد و البته بهانه های مختلفی برای این کارشان می آوردند و توجیه میکردند . فرماندهان را از جایی به جایی تغییر میدانند تا با لایه های پایین تر نزدیکی عاطفی و دوستی بوجود نیاید.

بعد از جنگ خلیج ( کویت ) و عمومی شدن بحثهای انقلاب درونی و طلاقهای اجباری و اینکه بسیاری دیگر آن شور و فطور قبل را برای ماندن در صف مبارزه و تشکیلات نداشتند یا از تشکیلات اخراج شدند و یا سربه نیست شدند. کار دیگر این بود که انقلاب درونی را راه انداختند و آن را که اجباری هم بود  وان یکاد و نگهبان روحی و ذهنی وجسمی و عقیدتی هر مجاهد خلق نامیدند که مجاهد خلق را از هر آفتی در راه انقلاب مریم رجوی حفظ و حراست خواهد کرد.

ما هم البته تقریبا به این باور بودیم که واقعا اینطور هست. زیرا که حافظ دیگری در ذهن نداشتیم و یا اگر هم داشتیم در طی پروسه نشست های مغز شویی در طی سالها از بین رفته بود. به هرحال چون ذهنمان به راه دیگری قد نمیداد و فهم را از ما گرفته بودند به بند بند این انقلاب استثماری درونی بالاجبار تن داده بودیم و نسبت به کارهای یومیه و لحظه لحظه بودنمان در تشکیلات تن داده بودیم. لبته که تناقضات قورت داده هم کم نداشتیم.

در طی سالها این تناقضات ما را از رهبری ساختگی عقیدتی دور میکرد و این انقلاب درونی مانند موریانه در حال خوردن عقایدی بود که در نشست های مختلف به آنها عقیده مند شده بودیم و خودمان را ذوب شده در ارزشهای انقلابی و رهبری عقیدتی ( رجوی ) میدانستیم. و البته که بودن با این تناقضات مستلزم بکارگیری یک انطباق فعال در جهت هم رنگی با ارزشهای درونی تشکیلات بود که بدون استثنا از بالاترین فرماندهان تا پایین ترین کادرها و اعضا آن را بکار میگرفتند و در این مورد فاکتها و نمونه ها کم نیست.

در سال 82 و پس از سقوط صدام و وارد شدن نیروهای آمریکایی به صحنه سیاسی – اجتماعی عراق و حفاظت اشرف توسط نیروهای آمریکایی و پشت سر آن آمدن خانواده ها به اشرف، تازه این تناقضاتی که سر بسته بود و با انطباق به اصول تشکیلاتی و انقلاب درونی در ذهن هر فرد وجود داشت، همچون آتشفشانی فوران کرد و برای هر فرد انقلاب کرده از بالا تا پایین تشکیلات یه طرح منظر جدیدی در ذهن ها ترسیم شد که دیگر انقلاب را یارای رویارویی با آن نبود و دیگر کارش از انطباق گذشت و هر فردی درون خودش را در خودش دید و آن تغییر منظر عاطفه و کانون گرم خانواده ای بود که آنرا هر روز در نشست های عملیات جاری و غسل هفتگی به جبار دفن میکرد.

البته که این یک تغییر منظر واقعی و ملموس بود که حتی برای مدتی همین را هم بایستی از دیگران و مسئولین با چاشنی وزارت اطلاعات و جوخه اعدام تشکیلات در نشست های مختلف کتمان میکردیم. انقلاب درونی و تناقضات مربوط به آن نه در شکل و ظاهر بلکه در محتوا و باطن به راستی که آفت و از بین برنده تشکیلات و تاریخ مجاهدین شد و خانواده به عنوان آنزیمی بسیار قوی و قدرتمند این آتشفشان انسانیت و عاطفه را در تک تک کادرها و اعضا حتی آنهایی که هنوز هم در تشکیلات منحوس فرقه ای هستند را زنده و فعال کرد.

بنابراین اگر امروز میگویند مریم رجوی و انقلابش کوثر مجاهدین و سرچشمه وجود و بالندگی مجاهدین است ، آنهم با وجود فرارها ، و سربه نیست کردنها ، و خفقان درونی  و بیش از 700 جداشده ، و ریختن هواداران و سمپادها در خارج از کشور ، و انزجار و تنفر داخل کشور از نام رجوی و مجاهدین و….، اینست که هر روز صورتشان را با سیلی انقلاب سرخ نگاه میدارند و البته حکایت همان کبک است که سر در برف فرو میکرد تا کسی او را نبیند که رجوی و اطرافیانش در این شیوه کار استاد و کار کشته هستند.

انقلاب درونی بر طبق گفته مهدی افتخاری که رجوی بر سر مخالفتش با مریم رجوی و انقلاب او را کشتند و در سنگری انداختند، که در نشستی به خود مسعود رجوی گفت: شما با این انقلاب تاریخ سازمان را نابود میکنید و درست هم گفت و دیدیم که عاقبت آفت تشکیلات و بیداری کادرها و اعضا شد و با دیدن خانواده ها همه به خود آمدیم، بله خانواده ها و عزمشان و زحماتشان ما را بیدار و چشممان را به واقعیت زندگی باز کرد و همه جداشدگان مدیون آنها هستیم و در مقابل مادران و پدران پیر و سالخورده و خواهران و برادران که فعالیت دارند و داشتند سر تعظیم فرود می آوریم.

درود بر همه آن کسانی که خود را از قید و بندهای اسارت انقلاب درونی و تشکیلات منحوس رجوی رهایی دادند و آزاد شدند و درود بر همه خانواده ها که دلیل و انگیزه و آنزیم همه تصمیم گیریها برای فرار و خروج جداشدگان از اسارت رجوی شدند .

و درود به همه اعضا و دست اندرکاران انجمنهای نجات در داخل کشور بطورعام و انجمن نجات آلبانی بطور خاص که در خط مقدم جبهه جنگ برای رهایی اسیران گرفتار در تشکیلات هستند .

محمود دشتستانی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا