سایت منتسب به مجاهدین خلق، اخیراً نامه ای را از عزیز رضایی معروف به مادر رضایی ها درج کرده است که به لحاظ بررسی مناسبات درونی تشکیلات رجوی قابل بررسی است.
این نامه از نظر من حاوی نکاتی است که بیانگر مناسبات فرقه ای حاکم بر مجاهدین خلق می باشد. کافی است فقط چند ماه در مناسبات مجاهدین خلق بوده باشید تا این نامه برای تان تداعی کننده یک دستور فرقه ای باشد که هیچ کس حتی یک پیرزن 94 ساله که در ظاهر عضو این فرقه نیست و فقط در ارتباط با آنها می باشد نیز مجبور به اجرای آن است. در این نوشته به چند نکته اشاره می کنم.
نکته اول
در بخشی از نامه چنین آمده است:
“من این نامه را در شب ۲۱ رمضان شروع کردم و با تأنی و تأخیر نوشتم. از اینکه دیر ارسال میکنم ببخشید.
نقشه مسیر سال ۱۴۰۲”
طبق این متن مشخص می شود که اولاً همه اعضای فرقه مجاهدین و حتی افرادی مثل عزیز رضایی که در خارج از ایران با آنها در ارتباط هستند بایستی (تاکید می کنم) بایستی متنی با عنوان نقشه مسیر را بنویسند. برای نوشتن این متن به همه زمان داده می شود و باید در زمان مشخص شده آن را تحویل بدهند. بنابراین اصلاً بحث دل نوشته و اینکه کسی از روی تفکر یا احساس خودش اقدام به نوشتن چنین متنی کرده باشد نیست بلکه این کار یک دستور تشکیلاتی است.
از اواخر دهه 70 تا سرنگونی صدام هر از چندگاهی رجوی همه اعضا را وادار می کرد که متنی به عنوان تعهد نامه را نوشته و در آن بیان کنند که به خواسته خودشان (و نه به اجبار تشکیلات) در فرقه مجاهدین مانده اند. سپس می بایست در این متن تعهد می دادند تا زمانی که رجوی تعیین می نمود (مثلاً دو سال دیگر) در فرقه خواهند ماند.
بعد از سرنگونی صدام چون اعضای ناراضی امکان فرار و جدایی پیدا کردند و با افشاگری هایی که انجام دادند توجه همگان را به مناسبات فرقه ای حاکم بر مجاهدین خلق و منجمله این موضوع جلب نمودند، رجوی ها شکل و ظاهر قضیه را تغییر داده و بجای “تعهدنامه” از اسامی دیگری مثل “نقشه مسیر” استفاده می کنند. در اکثر گزارشاتی که سایت فرقه درباره فوت اعضا که به صورت مشکوک کشته می شوند و یا بر اثر بیماری می میرند نیز همیشه بخشی تحت عنوان نقشه مسیر از قول آن فرد درج می گردد.
نکته دوم
بخشی از متن نامه یاد شده چنین است:
” وقتی این شبها شنیدم که بحثهایی سر قیامت شد، به کارنامه خودم فکر کردم و به خاطر قصورهایم شرمندهام.”
در فرقه مجاهدین خلق همه باید بدهکار باشند. رجوی ها چنین القاء می کنند که همگان در حال ارتکاب قصور و کم کاری هستند و باید جوابگوی آن باشند و تنها کسی که شامل اشتباه و قصور نیست رجوی است. در نتیجه خود به خود این احساس در اعضا ایجاد می شود که بدون رهبر فرقه (رجوی) هیچ کاری پیش نخواهد رفت و همه موفقیت ها از رجوی است. او نه تنها در شکست ها مقصر نیست بلکه این اعضا هستند که بدلیل عدم پیشبرد خط او مسبب شکست شده و به او لطمه می رسانند و به این ترتیب اعضا همیشه بدهکار رجوی می باشند.
نکته سوم
در نامه ذکر شده در بالا، نویسنده تاکید می کند که رجوی ها رهبران عقیدتی او هستند. باز هم مشخص است که رجوی ها اعضا را با مغزشویی به گونه ای تربیت می کنند که آنها نه تنها هیچ کس دیگر را قبول نداشته باشند بلکه باید معترف باشند که بین رجوی ها با بقیه افراد فاصله نجومی وجود دارد. به این ترتیب ثابت می شود که ادعای رجوی ها مبنی بر اینکه در فرقه مجاهدین زنان همه کاره هستند دروغی بیش نیست و آن زنان که خود از قربانیان رجوی هستند و مورد استثمار مختلف و حتی سوء استفاده جنسی قرار گرفته اند بازیچه هایی در دست رجوی ها می باشند که هیچگونه قدرت و هویتی از خود نداشته و باید مطیع مطلق رهبران عقیدتی یعنی رجوی ها باشند. در فرقه مجاهدین کسی رده بالاتر می گیرد که هویتش را بیشتر از دست داده و به اصطلاح رجوی ها در رهبری ذوب شده و از خودش چیزی نداشته باشد.
نکته آخر اینکه رجوی ها اعضا و نفرات وابسته به خود را طوری مغزشویی می کنند که آنان باید هر کسی که با رجوی ها نیست را دشمن بدانند. نویسنده نامه فوق نیز در بخشی از نوشته اش چنین قانونی را آورده و نوشته است:
“مسعود و مریم بهترین نفرات … هستند و هر کس با آنها دشمنی میکند، دشمن مردم ایران است.”
حرف رجوی این بود که “هر کس با ما نیست بر ماست. بین ما و رژیم وسط نداریم.” به این ترتیب در دستگاهی که رجوی در درون فرقه اش ساخته، اعضا نه تنها باید منتقدین رجوی را دشمن بدانند بلکه حتی کسانی که کاری به چیزی ندارند را نیز، تنها به این دلیل که با رجوی نیستند دشمن محسوب کنند.
ایرج صالحی