صدای جدا شدگان از تشکیلات رجوی در انجمن نجات روزبه روز بیشتر شنیده میشود، صدایی که میگفتند و میگویند روزهای تاریکی به درازا نخواهد کشید. صداهایی که میگویند مدتی بس طولانی در این انتظار بسر بردهاند تا وعدههای توخالی رجوی ملعون را افشا کنند تا هنگامی که خبر فرا رسیدن آزادی اسیران رجوی به حقیقت تبدیل شود. صدها و هزاران صدا از جدا شدگان از جهنم رجوی میگویند که ببینید چگونه به ما خیانت شد و نوید میدهند که روزهای ظلمتی که در تشکیلات رجویها به اسیران تحمیل شده خواهد گذشت. نجات یافتگان از چنگ رجوی خائن بیش از این سخن میگویند و مینویسند.
رجویها این سنگین دلان در سازمان مخوف این کوردلان جنایتکار دستور میدهند که تمام صداهایی که چنین میگویند سرکوب و نابود شود اما تلاششان به جایی نمیرسد با اینکه در هر بوقی میدمند و یقه درانی میکنند که هرکس که بخواهد سر بلند کند و بخواهد حقیقت را بگوید باید انتظار ناودی داشته باشد.
سران مجاهدین خلق دیگرمنفور همه جهانیان شدهاند. زیرا بسیاری از واقعیتها را که رجویها و عواملشان درتشکیلات پنهان کرده روز به روز بیشتر برملا میشود. رجویها از افشای حقایق در وحشت هستند و درگرمای حقیقت برخود می لرزند. رجوی با خود میگوید که مبادا واقعیتها برملا شود زیرا بقایشان درهمین عدم شفافیتها ست. این تاریکی تشکیلاتشان است که بتوانند از پشت به ملت شریف ایران و جدا شدگان خنجر بزنند. ظلمتها وعدم شفافیتهای که زیر پوشش آزادی خواهی و رستگاری به افراد مغزشویی شده در اشرف 3 وعده میدهند با روشنگری جدا شدگان افشا میشود. این است دلیل اصلی دشمنی رجوی با جدا شدگان که بیشتر مصرف داخلی درتشکیلاتشان دارد. و الا که برای عموم مردم ایران سازمان رجوی منفور است و خیانت های آنان هم درعراق و همپالگی با صدام و خیانتهایشان در آلبانی و در ایران برکسی پوشیده نیست .
رجوی افراد را برده میخواهد. هنوز هم درکمپ اشرف3 که اخیرا من از آنجا فرارکردهام، نشستهای صد من یک غازشان را به شدت بیشتری ازقبل ادامه میدهند و هفتهای دو سه نشست چند ساعته توسط عفریتههایی به مانند مهوش سپهری برقرار است. دراین نشستهای جمعی افراد فلک زده باید یکی یکی بیایند و گناهان نکرده و ذهنیتهایشان را مبنی بر اینکه ما از سازمان طلبکار بودهایم اعتراف کنند و توی سرخودشان بزنند وگریه کنند که ما را ببخشید که به زندگی و خانواده و مادرمان فکرکردیم. چاپلوسان و سرسپردگان هم بقیه افراد را وا میدارند که برای آنانی که این اعترافات را میکنند کف بزنند. به طوری که هرروز درهرگوشهای ازاشرف صدای کف زدنهای چابلوسانه برای خیانتهای رجوی به گوش میرسد. تازه این نشستها به غیر از نشستهای روزانه اعترافگیری موسوم به غسل و عملیات جاری است.
لازم به یاد آوری است مرا مجبورمی کردند که عشق به زندگی و فرزندانم و فکرکردن به آنها را درنشستهای روزانه موسوم به غسل روزانه نزد هم لایههای خودم که اکثرا بجای فرزند و نوه من بودند اعتراف بکنم و این افراد کم سن و سال را هم با بیشرمی وادار میکردند که جلو من که هم سن پدربزرگشان بودم تفکرات جنسی خود را اعتراف کنند. کسانی مانند علی منصوری یا علی اکبرشیبانی که بجای نوه من به حساب میآمد که خیلی غیراخلاقی بود و همواره مانند کابوس برایم بود. این شکنجههای روحی زیادی که متحمل میشدم را هرگز فراموش نمیکنم.
رجویها علیرغم اعتراضات من، برای درهم شکستن روحیه من، این کار را با شدت بیشتری به این افراد تحمیل میکردند که مرا خرد کنند و جالب بود که اسمش را هم گذاشته بودند در هم شکستن فردیتهای افراد. این کار غیراخلاقی را هم انقلاب ایدئولژیک مریم مینامیدند. از نوشتن اعترافات جنسی که میکردند و توی سرخودشان میزدند شرم دارم.
عوامل رجوی با این کارها و نشستهای صد من یک غازشان دیگران را تهییج میکردند. و هنوز هم این اعترافات برقرار است که با هر اعتراف و گزارشی که نفری میخواند دیگران حاضرحاضر بگویند. میخواستند که با این کارها دیگر افراد ناراضی که به این نشستها کشانده میشوند را بشکنند. این یکی ازشیوههای کثیف رجوی جنایتکار بود که برای درهم شکستن ذهنهایی که به انقلاب طلاق مریم قجر تردید پیدا کرده بودند بشکنند و فردیت و پرنسیب آنان را خرد کند. برای این کار سالها برنامهریزی و آزمایش کرده بودند.
شما فکرکنید افراد ناراضی به اجبار در این نشستها نشانده میشوند و مجبور هستند بحثهای ضد زندگی و دشمنی با خانواده را گوش کنند و افرادی چابلوسی را ببینند که با ریا و تزویر و بخاطر بدست آوردن موقعیتی در مناسبات پر از دروغ و متعفن و به منظور تکه ای جیره بیشتر چه بر سر افراد ناراضی میآورند.
میگویند که بدترین شکنجه جبر جمع است چرا که هرکسی همرنگ جماعت نباشد درآن جمع در معرض انواع اذیت و آزار مسئولین سرسپرده و چاپلوسان قرار میگیرد. رجوی با این کار افراد را به جان هم میانداخت. شما حساب بکنید در یک محیط بسته افرادی که تمایلی به تفکرات متعفن رجوی نداشتند با چه عواقبی روبرو بودند؛ همواره دچار افسردگی بودند و من شاهد بودم که برادران خونی را به جان هم انداخته بودند. به همین خاطرکمپ مانز با آن جمعیتی که نسبت به جوامع آزاد دارد چرا بایستی این همه افراد بیمار و افسرده داشته باشد که منجر به سکتههای قلبی و مغزی و در نهایت منجر به به مرگ و میر خودکشی بشود.
ازسالهای پیش مسعود رجوی شخصا بارها تاکید کرده بود که هرکس که مسئله تشکیلاتی دارد باید به جمع سپرده شود. این است شیوه کثیف و ضد انسانی رجوی که هنوز هم در اشرف 3 برقرار است. شما حساب کنید صد نفرکه هرکدام این اعترافها را میکنند بی جهت یکی یکی میآورند که درنشستهای به اصطلاح لایه انقلاب-طلاق از روی نوشتهای که قبلا تهیه کردهاند گزارش بخوانند، چقدرزمان می برد؟
این کار برای خرد کردن افراد است و همه وقت افراد در این نشستها گرفته می شود. بله این مهمترین شیوه مغرشویی افراد است بطوری که فرد دیگر قدرت فکرکردن از او گرفته میشود. و فرد وقتی از این نشستهای صد من یک غاز و جمعی بیرون میآید دیگر نای فکرکردن به خود، خانواده و زندگی ندارد. واقعیت این است که تمام وقت و هر روز این نشستها دراشرف 3 برقرار بوده و هنوز هم هست . هر روز از گوشه و کنار اشرف 3 صدای کف زدنها برای سوژه هایی که گزارش ضد خانواده و زندگی میخوانند شنیده می شود.
یک نهادی هم به نام نهاد انقلاب دراشرف 3 برقرار است که از افراد دست چین شده و چاپلوس تشکیل شده که همه افراد را دراشرف 3 به ویژه نشستهای ایدئولوژیک کنترل میکند و نام کسانی را مینویسند که چه کسی گزارش خوانده و یا در نشست بوده یا نبوده. جیره خواران رجوی کار دیگری که خارج از دستورات روزانهشان است ندارند که افراد را اذیت کنند و جاسوسی افراد را بکنند. و بعد توسط مسئولین حسابرسی شوند. اینچنین است وضعیتی که دراشرف 3 در این چند سال در آلبانی می گذرد. والا چه کاری دیگری دراین کمپ انجام میشود. هرکاری هم غیر ازاین انجام میشد و هنوز هم می شود یا جنبه صنفی دارد که افراد کمی را لازم دارد و یا بیگاریهای غیرضروری که به افراد تحمیل می شود که دیگر فکرآزادی نداشته باشند.
شما اگر وارد اشرف 3 بشوید یک زمین خالی پیدا نمیکنید همه جا بنگال ساختهاند که به هیچ دردی نمیخورد. به طوری که خارج ازاشرف 3 را نمیتوانید ببینید. دورتا دور زمین اشرف را هم که با سیاجها و سیمهای خاردار و توریهای مرغی بستهاند و در هر صد قدم دوربینهای کنترلی تعبیه شده است. حتی درتوالتها هم دوربین نصب کردهاند تا کسی نتواند فرار کند. وقتی هم که بعد ازهفتهها درخواست، اجازه گشت وگذار به افراد می دهند با تیم های شش و هفت نفره به شهر تردد می کنند که همه اهالی آلبانی شاهد آن هستند. این به این منظور است که کسی نتواند فرار کند در تیمهای هفت هشت نفره تردد می کنند و با دو سه نفر بپا که شب قبلش توجیه شدهاند، به شهرمی آیند. هرتیم هم یک سرتیم دارد که یک مسئولی است که همه کنترلها را از بدو خروج از اشرف تحت کنترل افراد بپا که توجیه شدهاند قرار میدهد و خودش هم نظارت میکند. گویی می خواهند به جنگ اشباح بروند.
درداخل اشرف 3 هم وقتی یک بحث صد من یک غاز تمام میشود یک بحث مزخرف دیگررا شروع میکنند که همه این بحثها و نشستها برای این است که نفرات فکر نکنند. نه فکر خانواده، نه فکر زندگی. من به مدت 7 سال شاهد این ماجراها دراشرف 3 بودهام که میتوانم در همه مجامع حقوق بشری شهادت بدهم. رجویها از بدو ورود به اشرف 3 و کنارکشیدن سازمان ملل و کمیساریای پناهندگان، هرروز و هرهفته حلقه کنترل و اسارت افراد داخل اشرف 3 را تنگتر و تنگتر کردهاند. یک مکان مخوف و غیرانسانی را ایجاد کردهاند و زن و مرد را ازهم جدا کردهاند که داستانها دارد و درسینه تاریخ به ثبت خواهد ماند. این کنترلها و اسارتها بطورمهندسی شده توسط افراد بالای سازمان برنامه ریزی میشود و توسط خود جمع فلک زده و مغزشویی شده به اجرا درمیآید و همه چیزکنترل شده است. فکر نکنم کره شمالی هم چنین کنترلی روی افراد داشته باشد. چرا که رجوی طوری این تشکیلات را برپا کرده که همه جمع افراد مواظب همدیگرهستند و شرکت در تمامی نشستهای ایدئولوژبک اجباری است. حتی افراد بیماری هم که دربیمارستان بستری هستند درامان نیستند و درهمان کنار تخت بیمار این نشستهای مضحک برقرار است و فرد بیمارموظف است که گزارشی از مسائلی که از ذهنش گذشته را نزد افراد بیمار دیگری بخواند.کنترل ذهن افراد هر روز و هرساعت ادامه دارد و ادامه دارد وذهنیت و فردیتهای افراد تحت کنترل رجوی هاست.
هیچ سازمان و هیچ کسی هم نمی گذارند وارد اشرف 3 بشود. من سالها منتظر بودم که خبرنگار آزادی وارد اشرف بشود و درد و دلم را با او عنوان کنم. حالا چه عواقبی برای من داشت بماند. این است مغزشویی دراشرف 3 که به افرادتحمیل می شود. این کنترل ها نسبت به عراق که رجوی ها آنجا بودند به طور مضاعف انجام می شود.
همه میدانند که سالهاست رجوی در سوراخ موش مخفی است و اگر هم مرده باشد درآتش جهنم دارد می سوزد. اصولا دراشرف ازسالها پیش پرسیدن اینکه رهبری سازمان کجاست یک جرم و مرز سرخ است و هنوز هم تصویر 30 سال پیش روتوش شده و تازه دامادی مسعود رجوی ملعون را به همه نشان میدهند و تصورجدیدی ازایشان منتشرنشده است. این نشانه وحشت و ترس رجوی خائن و جنایتکار است. کسی هم دراشرف 3 ازخودش نمیپرسد که مگر تو ادعای رهبری جهان را نداری پس چرا تصویرجدید و حتی صدای خود را منتشرنمی کنی؟
این طور است که افراد را در اشرف 3 سرکار گذاشته اند و به خاطرمتامع سیاسی، افراد را اسیر کرده و مغزشان را هنگ کردهاند . اسمش را هم گذاشتهاند انقلاب طلاق و آزادیخواهی. آخرکجای دنیا برای مبارزه و آزادی ازکودکان استفاده کردهاند و انسانها را اسیر و برآنها خدایی میکنند؟ البته هستند کسانی که به این مسائل در اشرف آگاه هستند ولی به دلیل اینکه سازمان ملل دیگر برای ایرانیها درآلبانی کار نمیکند و باعثش هم همین سازمان بوده، اجازه خروج و یا جرئت فرار را ندارند.
ازاین رو جدا شدگان درانجمن نجات آلبانی برای نجات دوستانشان شبانه روز درتلاش هستند. تا برروی قلب مادران و خانوادهای اسیران رجوی امید و مرهمی باشند. جدا شدگان حرف شان این است که همه حرفهای رجویها دروغ است و آزادی حق هرانسانی است و خداوند هر بنی بشری را آزاد آفریده است. رجویها تحمل افشاگری و انتقاد جدا شدگان را ندارند به همین خاطر با جدا شدگان دشمنی میورزند که مبادا فجایعی که درکمپ بسته مانز موسوم به اشرف 3 روی میدهد برای مردم برملا بشود. نمونه آن همین فیلم مستند کودک سربازان است که به تازگی درسوئد به نمایش درآمد و جالب اینجاست که قبل از نمایش و بدون اینکه جیره خواران رجوی این مستند را ببینند انواع تفاسیر روی فیلم مستند دارند وانواع تهمت های ناروا به هنرمندان و دست اندرکاران این فیلم مستند میزنند و برای اینکه جنایاتشان را درحق کودکان معصوم سرپوش بگذارند، جنجال برپا میکنند.
من علی زمانی که مدتی کوتاهی است ازاشرف 3 فرار را برقرار ترجیح دادهام. مدت 20 سال است با این مسائلی که درتشکیلات رجوی انجام می شود روبرو بودهام. رجوی تمام خانواده مرا متلاشی کرد و فرزندانم هنوز آواره هستند. آخر من این مسئله را به کدام سازمان حقوق بشری باید بگویم. من به ویژه درکمپ اشرف3 درآلبانی شاهد انواع ترفندها، خیانتها و جنایتهای رجویها نسبت به اعضا و مردم ایران بودهام . لازم به یادآوری است که کنترل و اسارت افراد به طور مضاعف نسبت به کشورعراق بیشتر است چونکه آلبانی یک کشور اروپایی و شرایط آزادتر و آگاه تری نسبت به شرایط به هم ریخته عراق را دارد و رجوی ها مجبورند که برای بقای موجودیت منحوسشان کنترل بیشتری روی افراد داشته باشند. چون دسترسی به جهان آزاد آسانتر از عراق است، نشست های ایدئولوژیک ومغزشویی بطورمضاعف نسبت به عراق بیشتر است. این نشستها توسط سرسپردگان اداره می شود و سعی میشود که کنترل بیشتری انجام شود. به همین خاطر نهادی به نام انقلاب تاسیس کرده اند که توسط افراد سرسپرده اداره میشود و مهندسی شده درجهت اسارت بیشتر افراد کار میکنند و افراد را با ترفندهای مختلف تخیله ذهنی میکنند. ( جارچیان رجوی همواره میخواهند حقیقت گویان را که جداشدهاند ریشه کن کنند و نام کسانی که ازواقعیتها سخن میگویند را به ننگ بیالایند اما گویا خودشان رو به نابودی هستند.
نمونه تهمتهایی که رجوی زده هجومی است که به افراد جدا شده در انجمن نجات آلبانی میآورد. کسانی که دست سازمان را رو میکنند و امید خانواده اسیران اشرف3 هستند. رجویها سعی میکنندکه جداشدگان را به ننگ بیالایند. تهمت هایی که به علی محمد رحیمی که 34 سال تحت استثمار رجوی بود است ازاین دست است. البته این تهمت ها مصرف داخلی دارد. البته هرچه بیشتر افراد دراشرف 3 را به بند بکشند و با حیثیت افرد جدا شده بازی کنند، باز هم نمیتوانند امید را که به کهنسالی غم و به جوانی طلوع آفتاب است از میان بردارند.
نورمشعلی که در دست جداشدگان در انجمن نجات آلبانی است به حقیقت پنهان در اشرف 3 پرتو افشانی میکند. جدا شدگان عشق به زندگی، عشق به خانواده ، عشق به سرزمین مادریشان دارند با وجودی که سالها در اسارت تشکیلات رجویهای منحوس بودند و بلاهایی که رجویها بر سر آنها درآوردهاند فراموش کردنی نیست. با وجودی که سالهایی که برآنها گذشته مانند کابوس هنوز در روح و روان جدا شدگان باقی است. اما با عشق به مادر و موطنشان که درضمیر آنان موج میزند و به امید آزادی دیگردوستانشان از چنگال رجویها در تلاشند.
این عشق به زندگی و خانواده است که به جدا شدگان انگیزه افشاگری هرچه بیشتر میدهد و دروغها و نیرنگ و جنایت و خیانتهای رجویها را افشا میکنند. انجمن نجات آلبانی نیمه پنهان اشرف 3 را روشن میکنند و نوری است که می رود به شعله تبدیل شود و نیرنگ های رجوی ها را بسوزاند. دلیرترین جدا شدگان می گویند و می نویسند. جدا شد گان با وجود عشق به زندگی آزاد و سخاوت خود دیگر از خود نمیپرسند که چه خواهد شد. بلکه میگویند که چه خواهیم کرد تا اینکه دوستان اسیرمان از اسارت جسمی و ذهنی و چنگال رجویهای ملعون آزاد شوند.
آنها خواستار آنند که قلب مادران رنج کشیده و خانواد اسیران که سالهاست منتظر عزیزانشان هستند از غم و رنج رها شوند و عزیزانشان ازچنگ رجوی آزاد شوند و روح و قلب آنان را شاد کنند. ما جدا شدگان در انجمن نجات آلبانی با اینکه رجویهای کوردل در مقابلمان قرار دارند، خود را آماده کردهایم که در آزادی زندگی کنیم . درود و مبارک باد به یاران از بند رسته که این چنین سخن میگویند. به امید اینکه راههای پرسنگ پاهایشان را بیش از اندازه زمخت نکند و شجاعتشان کمتر از درد مادران رنج کشیده و خانوادهها وعزیزان اسیر رجویها نباشد.
علی زمانی – تیرانا- آلبانی