در تاریخ دوم فروردین یک پیام صوتی از مسعود رجوی به مناسبت نوروز سال ۱۴۰۳ بر روی سایت این فرقه بارگزاری گردید. آنچه در این میان جلب توجه می کرد نه محتوای پیام و پرت و پلاگویی های وی، بلکه صدای لرزانی بود که از هزار سوراخ بدن رجوی در می آمد. صدایی که تنها یک پیام مشخص برای بقیه وطن فروشان داشت و آن اینکه؛ این همان کسی است که در روزگاری نه چندان دور فرمان آتش می داد و ایرانی می کُشت حال از این فرد فاسد و بدنام تنها عربده های ضد ایرانی اش بگوش می رسد و اینکه چگونه در زباله دان تاریخ مثل یک کِرم خاکی وول خورده و زوزه می کشد.
آری این صدای لرزان، از آن کسی است که روزی ادعا خدایی می کرد. اما اکنون حتی کلمات هم در دهانش گوش به فرمانش نیست.
پیام های رجوی مدتهاست بدون تصویر است. البته این اقدام قابل درک است. علت آن قیافه کریه المنظر و زشتی است که اکنون در سن ۷۶ سالگی در چهره او نمایان است؛ تنی فرسوده و مبتلا به انواع بیماریها و البته با چشمانی فرو رفته در کاسه چشم.
رجوی مدتهاست آفتابش بر لب بام است. بنظر می رسد زنده ماندنش هم بخاطر این است تا شاید تقاص بخشی از همان خیانت ها و جنایتهایش را ولو با درد و بیماری های لاعلاج پس دهد.
آری این عاقبت و سرنوشت کسی است که بخواهد به مردم ایران خیانت کرده، مرتکب قتل و ترور شده و وطن فروشی کند. او زندانی اعمال خویش است و تا لحظه مرگ از آن خلاصی نخواهد یافت.
رجوی بیش از ۴ دهه برای سرویس های اطلاعاتی غربی ، عبری و عربی و . . . مزدوری کرد، آدم کشت، جاسوسی کرد و هزاران کثافت کاری دیگر انجام داد اما هرگز به چیزی که می خواست نرسید.
درد و بیماری و نهایتا مرگ در عزلت، تنها دستاورد وی از تمامی عمر ناپاکش است.
نویسنده : یوسف اردلان