در اواخر زمستان 1365 برخی از نیروهای مجاهدین از داخل خاک عراق برای انجام عملیات اقدام به نفوذ به خاک ایران در مناطق مرزی مریوان، بانه و سردشت کردند.
کمتر از یک هفته به نوروز 1366 مانده بود که گفتند باید سوله هایی که از آنها به عنوان سالن غذاخوری عمومی در قرارگاه اشرف استفاده می شد را برای نشست آماده کنیم. اگرچه به بسیاری از ما گفته نشد که قرار است نشست توسط رجوی برگزار شود اما تقربیاً همه حدس می زدند که چه خبر است. خصوصاً که از دو روز قبل از نشست، افرادی که گفته می شد در تیم حفاظت رجوی هستند به سالن می آمدند و کارها را چک می کردند.
رجوی قصد داشت بعد از آن که نیروهای مجاهدین از داخل مرز عراق اقدام به انجام چند عملیات علیه نیروهای ایران در جبهه شمالی کرده بودند، خودی نشان داده و خط جدید یعنی عملیات در مناطق مرزی را به صورت کلی در نشستی که قرار بود بیرونی شود بیان کند. چند ساعت قبل از آغاز سال جدید به ما گفتند لباس تمیز بپوشیم و قبل از تحویل سال برای شرکت در نشست رجوی به صورت یگانی به سالن قرارگاه برویم.
وقتی به سالن رفتیم اولین چیزی که ذهن همه را درگیر کرده بود بازرسی های سفت و سختی بود که انجام می شد. قبل از ورود به سالن نشست می بایست در یک سوله از قسمتی عبور می کردیم که در آنجا علاوه بر انجام بازرسی کامل بدنی، هر وسیله ای که داشتیم حتی داروهای بیماران را به دقت چک می کردند و بعد از عبور هم کسی حق نداشت برگردد. داخل سالن هم ردیف های جلو برای نفرات خاص که عموماً از مسئولین سازمان بودند در نظر گرفته شد و همه باید به صورت یگانی در جاهایی که برای مان مشخص کرده بودند می نشستیم. مدتی بعد از شروع نشست یکی از نفرات با نام مستعار حبیب بلند شد و خطاب به رجوی گفت سوالم این است که چرا در حالی که شما در بین نیروهای خودتان هستید باید تا این حد ما را بازرسی کنند مگر غیر از نیروهای مجاهدین کسی در این قرارگاه هست؟ این سوال که مسئله ذهنی همه نیروها بود یک ولوله در سالن نشست ایجاد نمود. مریم رجوی که شرایط را بحرانی دید بلافاصله شروع به جواب دادن کرد تا موضوع را سریع رفع و رجوع کرده و فرصتی برای نفرات دیگر نباشد و دیگران نتوانند دنباله این سوال را بگیرند وتناقضات شان را بیان کنند.
مضمون جواب مریم رجوی چنین بود: “مسئولیت حفاظت مسعود با من است. همه ما مجاهدین باید مراقب مسعود باشیم. اگر چه خود مسعود مخالف است اما ما اجازه نمی دهیم که تار مویی از او کم شود. به همین دلیل کار بازرسی نه تنها نیاز بوده بلکه کم هم هست و بایستی بیشتر هم بشود.”
به این ترتیب مریم رجوی با گفتن این دروغ که خود رجوی مخالف این کار بوده است تلاش کرد تا ترس رجوی را پوشانده و او را از جان گذشته نشان دهد و در اذهان نیروها بالاتر ببرد. ضمن اینکه با بردن بحث به سمت حفاظت رجوی، دهان همه را هم بست.
اما علیرغم دروغی که مریم رجوی در آن جلسه درباره مخالفت رجوی با بازرسی و کنترل نیروها گفت، از آن پس هرگاه رجوی ها نشستی برگزار می کردند اقدامات کنترلی به شدت بر اعضا اعمال می شد و همیشه بر میزان این بازرسی ها و کنترل ها افزوده می شد. به مرور علاوه بر بازرسی های کامل بدنی که به صورت لمس کردن انجام می گرفت، افرادی که از قبل برای این کار توجیه شده و خودشان به طور کامل چک شده بودند، بعد از انجام بازرسی های بدنی، تک به تک نفرات را با “ددکتور” دستی چک می کردند. مدتی بعد به این مجموع دروازه هایی که کار ددکتورها را می دادند اضافه شد و کفش ها نیز به دقت کنترل می شدند. این کنترل های شدید در شرایطی بود که رجوی در قرارگاه های مجاهدین و در بین نیروهای خودش بود. رجوی ها به هیچ یک از نیروهای مجاهدین اعتماد نداشتند و همه نیروها را به عنوان ابزاری برای رسیدن به خواسته های شان می دیدند.
ایرج صالحی