چهارشنبه شب 11 بهمن 1402 فیلمی مستند با موضوع جنایات رهبر مجاهدین خلق در حق کودکان اعضا، در سالن نمایش شهر یوتبوری سوئد که دومین شهر مهم سوئد است پخش گردید.
در دهه 90 میلادی و در بحبوحه حمله امریکا به عراق، به دستور مسعود رجوی و برای استثمار هر چه بیشتر اعضا و برای نابودی آخرین ذرات عاطفه و احساس در پدر و مادران عضو مجاهدین خلق نزدیک به 1000 کودک را از والدینشان جدا کردند. این بچه ها به خانواده های هوادار در کشورهای اروپایی سپرده شدند تا بدین وسیله مسعود رجوی از شر کانون خانواده که در آن مقطع بزرگ ترین معضل تشکیلاتی او بود، راحت شود. بهانه رجوی برای این جداسازی این بود که این کودکان در زیر بمباران جانشان در خطر است و باید به محل امنی منتقل شوند! و بدین ترتیب در سال 1991 صدها کودک از آغوش گرم خانواده جدا و آواره کشورهای مختلف اروپایی شدند و سرنوشت های تلخ و غمباری نصیب شان شد. عده ای به اشرف عراق بازگردانده شدند تا در جنگ ها مورد بهره برداری قرار بگیرند و عده ای هم زیر بار نرفتند و با چنگ و دندان زندگی ربوده شده شان را پس گرفتند.
به هر ترتیب تک تک این کودکان تجربیات تلخی را در ذهن دارند و عده ای از آنها اخیراً دست به افشاگری زده اند تا چهره واقعی مجاهدین خلق را برای مردم دنیا آشکار کنند.
در زمانی که در پادگان اشرف تحت اسارت بودم با بسیاری از این کودک سربازان که در مناسبات به آنها میلیشیا می گفتند برخورد داشتم. و به قول تشکیلات با آنها محفل میزدم. آنها می گفتند زمانی که کودکانی خردسال بودیم ما را از پدر و مادرمان جدا و به کشورهای اروپایی فرستادند، وهر یک از ما را به یک خانواده که سمپات مجاهدین خلق بودند تحویل دادند. در آنجا تحت سخت ترین شرایط بزرگ شدیم چون رفتار این خانواده ها با ما تحقیرآمیز بود. گویی ما بچه یتیم هایی بودیم که آنها با منت حاضر به پذیرش ما شده بودند! ما مجبور بودیم که سکوت کنیم و حق هیچگونه اعتراضی نداشتیم، چندسال بعد که کمی بزرگ تر شدیم ما را برای شرکت در عملیات های نظامی به عراق انتقال دادند. البته آنها هنگام اعزام به ما گفتند برای دیدار با خانواده هایتان به عراق می روید و بر می گردید، که بعد مشخص شد برگشتی در کار نیست!
در گرمای عراق و پادگان اشرف خیلی به ما سخت می گذرد، بخصوص اینکه عمده وقت ما به فراگیری آموزش های نظامی در اشرف و زمین های مانور اطراف آن می گذرد. تحمل آن شرایط بدلیل اینکه ما سالها در کشورهای اروپایی بودیم خیلی سخت و طاقت فرسا بود. ولی برای رهبران مجاهدین خلق و بخصوص مسعود رجوی تعداد زیاد اعضا در عراق مهم بود و اینکه به اربابش صدام تلقین کند که قدرت جذب نیرویش بالاست. در جریان عملیات موسوم به فروغ تعداد زیادی از پدران و مادران ما کشته شدند و ما غرق در ماتم و عزا شدیم. بارها از مسئولین مجاهدین خلق خواستیم که با جدایی ما موافقت کنند ولی آنها با صراحت می گفتند درب خروج سازمان بسته است و تنها یک راه خروج وجود دارد و آن هم زندان ابوغریب است.
تمامی این کودک سربازان فضای مناسبات اشرف را با زور و فشار تحمل می کردند و یکی از آنها به نام یاسر اکبری نسب که جوانی پرشور و با استعداد بود در اعتراض به وضعیتی که در آن قرار گرفته بود خودسوزی کرد. در حالیکه از طرف مسئولین مجاهدین گفته شد یاسر در سنگر خودسوزی کرده است و به دلایل آن هیچ اشاره ای نکردند. مسئولین مجاهدین خلق حتی حاضر شدن بر مزار او و خواندن فاتحه را هم منع کرده بودند وهر کس بدین کار اقدام می کرد مورد مواخذه قرار می گرفت. یاسر اکبری یکی از دهها نفر از اعضایی است که مرگش در پرده ابهام است.
این داستان غم انگیز یکی از این کودک سربازانی است که قربانی رجوی شد. باشد که در آینده نزدیک رجوی اگر زنده باشد بهمراه دیگر مسئولین مجاهدین خلق در دادگاه حاضر شوند و پاسخگوی جنایت های خود در خصوص کودک سربازان باشند.
طالب فرحان (عباس دلنواز)