در سال 1340 دانشجویان هوادار نهضت آزادی ایران محمد حنیف نژاد، سعید محسن و عبدالرضا نیک بین رودسری (معروف به عبدی) هسته اولیه سازمان را تشکیل دادند. عبدالرضا نیک بین در کوران فعالیت های دانشجویی دانشگاه تهران با حنیف نژاد و سعید محسن آشنا شد. این آشنایی سبب شد عبدالرضا نیک بین تحصیلات دانشگاهی را ترک و به مطالعات نظری و سیاسی مشغول شود. محمد حنیف نژاد و سعید محسن در سال 1342 به دلیل فعالیت های سیاسی دستگیر شدند و روانه زندان گردیدند. پس از آزادی در سال 42 سه نفر فوق با هم جلساتی را تشکیل دادند و به تحلیل اوضاع سیاسی و اجتماعی جامعه پرداختند. در این جلسات بود که اندیشه تشکیل سازمانی مخفی شکل گرفت. نیک بین خود جزء موسسین سازمان بود و حتی بسیاری از جزوات توسط خود عبدالرضا نیک بین نوشته شد. نیک بین از ایدئولوژیستهای سازمان بود. او در همان سالها با آیت الله طالقانی و مهندس بازرگان آشنایی داشت. نیک بین به گفته برخی از اعضای بلند پایه سازمان در همان دوران به مبارزه سیاسی اعتقاد داشت، جزوه “مبارزه چیست؟” توسط محمد حنیف نژاد، سعید محسن و عبدالرضا نیک بین نوشته و تدوین شده است. در حقیقت در سال 1344 سازمان مجاهدین خلق را این سه نفر که در بالا اسم بردم بنیان نهادند و جالب است در سال 1347 درست سه سال بعد آقای عبدالرضا نیک بین از سازمان جدا شد و برای همیشه از فعالیت سیاسی کناره گرفت. بعد از جدایی نیک بین رهبران سازمان اصغر بدیع زادگان را جایگزین او کردند.
جالب است من که 24 سال در سازمان و از اعضای آن بودم هیچوقت اسم عبدالرضا نیک بین را نشنیدم و رجوی هرگز اسم نیک بین را به میان نمی آورد و در درون سازمان کسی خبر ندارد که عبدالرضا نیک بین از موسسین اولیه سازمان بوده، حتی آنهایی که اکنون در کشور آلبانی فعالیت می کنند از این موضوع بی اطلاع هستند.
در بالا اشاره کردم که نیک بین اواسط سال 1347 از سازمان جدا شد. عزت مطهری از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق می گوید بحث بین بنیانگذاران در رابطه با مبارزه بالا گرفت آنها می گفتند باید با مردم به همان شکلی که فکر می کنند رفتار کنیم هر وقت به حکومت رسیدیم آن موقع به مردم می گوییم چه می خواهیم. در آن جلسات نیک بین اعتراض کرد و به محمد حنیف نژاد گفت این روش مبارزه بالاخره گند قضیه را در می آورد. وی گفت زیر بنا و روبنای شما با هم فرق می کند. در این نقطه بود که فهمیدند ایرادهایی هم در کارشان وجود دارد که البته زیر بار نرفتند و عبدالرضا نیک بین گفت من کنار می روم و به همین دلیل از آنها جدا شد .
نیک بین بعد از جدایی به زندگی عادی روی آورد. ساواک در سال 1352 اقدام به دستگیری و بازداشت او کرد و به دلیل همکاری نکردن با ساواک و مخالفت با مصاحبه تلویزیونی در حالی که 18 ماه حبس داشت تا سال 1355 در زندان به سر برد. آنهایی که با نیک بین کار کردند می گویند او فردی صادق و بی ریا بود او با تناقض زندگی نمی کرد. آن موقع معتقد بود باید جنگید و باید تشکیلات مخفی و زیرزمینی را ساخت. درس و دانشگاه را رها کرد در حالی که دانشجوی ریاضی بود و تمام وقت به فعالیت تشکیلاتی پرداخت و در واقع اولین فرد حرفه ای سازمان بود. وقتی در همان روزها ناصداقتی را دید هرگز خود را فریب نداد. لازم به ذکر است در سال های اولیه بیشترین مقالات و جزوه های سیاسی و تشکیلاتی از نوشته های نیک بین بود. نیک بین بعد از چند سال کار متمرکز سرانجام به این نتیجه رسید که باید از سازمان جدا شود و خروج از سازمان که خود از بنیانگذارانش بود برای نیک بین کار ساده ای نبود.
به این ترتیب نیک بین اولین و نیز مهمترین فرد از افراد جدا شده از تشکیلات مجاهدین خلق محسوب می شود. نحوه برخورد سازمانِ تحت رهبری حنیف نژاد و سعید محسن با ماجرای کناره گیری عبدی بسیار دمکراتیک و در منتهای تحمل و آرامش صورت گرفت. روایت است که افرادی از سازمان از جمله محمد حنیف نژاد، سعید محسن ،پوران بازرگان و منصور بازرگان در مراسم جشن عروسی عبدی شرکت کردند و به مناسبت ازدواجش هدیه ای هم به او دادند.
این روش، متاسفانه در سالهای بعد به فراموشی سپرده شد و نحوه برخورد با افراد خواهان جدایی کاملاً تغییر کرد. رجوی افراد خواهان کناره گیری از سازمان را افرادی مزدور، خائن، مأمور اطلاعات ایران و … خطاب می کند. آنها را شکنجه می کند و اگر از تصمیم شان منصرف نشدند حذف فیزیکی راهکار بعدیست.
این سوال همواره پیش روست چرا رجوی در طی این سالها هرگز اسم نیک بین را به زبان نیاورد؟ او که می دانست نیک بین از اعضای اولیه سازمان است حتی در کتابهای سازمان هم اسمی از او برده نشده است . به نظرم علت این است رجوی نمی خواست نیک بین را کسی بشناسد، زیرا رسم نیک بین دامنگیر تشکیلات می شد این سئوال در ذهن ایجاد می کرد که او چرا از سازمان در همان ابتدای تاسیس جدا شده است؟
سئوال دیگری که وجود دارد این است که اگر اعضای اولیه حق داشتند از سازمان جدا شوند. پس چرا اعضای پایین تر نتوانند از سازمان جدا شوند؟ مگر بعد از جدایی نیک بین ، محمد حنیف نژاد به او مارک اپورتونیست زد؟ و یا مارک مزدور و بریده به او زده شد ؟ و ….
رجوی از آنجائی که رفتارش با بنیانگذاران از روی صداقت نبود و چون خود با اعضای پایین تر صادقانه تنظیم نمی کرد ! هرگز جرات نکرد نیک بین را معرفی کند. زیرا رسم او در تشکیلات که همان جدائی باشد مشروعیت پیدا می کرد. این رسم با اندیشه فرقه ای رجوی در تضاد بود و این دلیلی بود که رجوی هرگز حاضر نشد آنرا قبول کند.
محمد رضا گلی