دیدار خانواده صادق دلاور با اعضای انجمن نجات گیلان

به رغم فصل کار و کشاورزی در گیلان و همچنین در کنار سایر مسئولیتها و مشکلات زندگی، همچنان خانواده های اسیران فرقه رجوی برای اطلاع یافتن از وضعیت عزیزان اسیرشان و پیگیری رهایی شان از چنگال رجوی، دفتر انجمن نجات را تنها امید و انتظارشان برای تحقق اهداف و آرزوهایشان می بینند و به این کانون امیدبخش انسانی مراجعه میکنند و اعضای انجمن نجات نیز مسئولانه و مشتاقانه به استقبال شان میروند تا با کمک و مساعدت هم به مقصود دست یابند.

ملاقاتی که اینبار در روز پنجشنبه 17 خرداد 1403 با خانواده صادق دلاور از اعضای گرفتار در فرقه رجوی موسوم به مجاهدین خلق در دفتر انجمن نجات صورت گرفت نسبت به سایر ملاقاتها برایم کمی متفاوت تر و تاثیرگذارتر بود.

آقای دلاور همان ابتدا که وارد دفتر انجمن شد از ظواهر امر مشخص بود که مرد شریف و فرهنگی و تحصیل کرده دانشگاهی و در عین حال خیلی هم دردمند است.

بعد از سلام و احوالپرسی صمیمانه با مسئول انجمن نجات با جدیت تحسین برانگیزی شروع به صحبت کرد و گفت: “خیلی خوشحالم که امروز هر چند با تاخیر زیاد موفق شدم و سعادت پیدا کردم که در کنارتان باشم جناب پوراحمد عزیز. لابد مستحضرید که بنده برزو دلاور مدرس دانشگاه و از برادران صادق دلاور هستم که متاسفانه فریب رجوی را خورد و در سال 1377 از ترکیه ربوده شد و با نیرنگ و دغل و با وعده اعزام به اروپا به عراق و مقر اشرف برده شد. که در طی روندی هم اکنون در مقر مانز در کشور آلبانی تحت اسارت و کنترل فرقه ای رجوی قرار دارد.

خانواده صادق دلاور
دیدار برزو دلاور با مسئول انجمن نجات گیلان

در ابتدا باید عرض کنم که بنده و سایر اعضای خانواده ام از قربانیان مجسم رجوی هستیم و بسیار رنج و شکنج تحمل کردیم و عزیزترین هایمان را از دست دادیم . دو برادرم به نام های غلامرضا و بهروز در عنفوان جوانی و ناپختگی و صرفا با شور و هیجان برآمده از مقطع انقلاب ضد سلطنتی، فریب رجوی خائن و جاه طلب را خوردند و در همان ماههای نخست توسل رجوی ها به ترور کور در بین اقشار جامعه در دهه شصت به قربانگاه رفتند و به فاصله کوتاه از هم اعدام شدند و شما تصور کنید چه داغ بزرگی را خانواده ما متحمل شدند که تنها مسبب آن رجوی خائن و جاه طلب بود و هست و هنوز هم دارد با به اسارت کشاندن فرزندان مردم ادامه میدهد و در حوزه وطن فروشی برای کسب قدرت بلامنازع از هر طرف خون میریزد.

برادر نازنینم صادق در دهه شصت هنوز ده ساله بود و کوچکتر از آن بود که توان درک و تجزیه و تحلیل مسائل را داشته باشد و لذا خیلی از وی حمایت میکردیم و مراقب بودیم که حداقل به دام رجویها نیفتد و جالب این بود که هر چقدر بزرگتر میشد بیش از پیش از رجویها متنفر میشد و پی زندگی عادی خودش بود تا اینکه بتدریج درس خواند و پیش دیگر برادرم کار می کرد و النهایه سال 1377 تصمیم گرفت که برای ادامه زندگی به اروپا برود و در نتیجه با یک دوستش به ترکیه رفت و بعد از مدتی دوستش به کانادا رفت و مشغول زندگی شد. ولی نازنین برادرم طعمه رجویها در همان ترکیه شد و ما دیگر خبری از او نداشتیم تا اینکه بعد از مدتی که بشدت نگران سلامتی اش بودیم تماس تلفنی با ما برقرار شد ولی پشت خط تلفن صادق نبود و مردی بود که خودش را دکتر معرفی میکرد و از ما طلب پول کرد تا بتواند صادق را به اروپا اعزام کند که بنده ابراز رضایت کردم و گفتم هیچ مانعی ندارد ولی چه خوب که خود صادق بتواند بلاواسطه با من صحبت کند و مشکلش را مطرح کند که حتما انجام وظیفه میکنم، و چون دست طرف رو شده بود تماس را قطع کرد و دیگر از صادق خبری نشد و کماکان بیخبر هستیم. تا اینکه 5 سال بعد با سرنگونی صدام در پی تهاجم قوای آمریکایی ها و باز شدن راه ورود خانواده ها به مقر اشرف متوجه شدیم که صادق در عراق و اسارتگاه اشرف به سر میبرد و لذا درنگ نکردم و از اولین خانواده هایی بودم که عازم عراق شدم و هر طور بود خودم را به ورودی مقر اشرف رساندم که قوای آمریکایی وعراقی هم آنجا را محاصره و در کنترل خود داشتند و در روند و تلاشی که برای دیدار با برادرم داشتم و چون با کارشکنی های مهوع رجوی ها مواجه شدم ناگزیر و ناامید به کشورم بازگشتم و منبعد فعالیتم را بی ثمر یافتم و غیرفعال شدم و سه سال بعد وقتی شنیدم دفتر انجمن نجات در گیلان – رشت تاسیس و شروع به کار کرد نزد شما آمدم و دیداری داشتم ولیکن با دیدن وحشیگری های عناصر رجویها زیاد تمایل به فعالیت نداشتم و احساس میکردم فعالیتم حاصلی نخواهد داشت ولی کم کم با در جریان قرارگرفتن اوضاع آلبانی و تاسیس انجمن نجات آلبانی مصرانه خواستم پیگیر رهایی برادرم بشوم و خدمت تان رسیدم .”

پوراحمد هم با پایان یافتن درد دلهای تاسف بار استاد برزو دلاور صمیمانه با ایشان همدردی کرد و به طور مبسوط از ماهیت تبهکار و تروریستی فرقه رجوی که برای کسب جاه و مقام و قدرت از هیچ جنایتی در حق ملت ایران و اعضا و خانواده هایشان فروگزار نکردند، برایشان روشنگری کردند و همچنین از فعالیتهای امیدبخش انجمن نجات آلبانی گفتند که حاصلش به چالش کشیدن رجوی ها و ریزش قابل توجهی از اعضای ناراضی و پیوستنشان به دنیای آزاد و انجمن نجات آلبانی بوده است که از قضا خوشحالی جناب دلاور را موجب شد و امیدوارشان کرد.

در خاتمه جلسه بسیار صمیمانه چند عکس یادگاری گرفته شد و جناب دلاور هم مشتاقانه یک پیام تصویری خطاب به نازنین برادر اسیرش ضبط کرد تا انشالله به گوش صادق و صادق ها برسد و به خودشان بیایند.

تهیه عکس و گزارش : دقتکار

خانواده صادق دلاور
خانواده صادق دلاور
منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا