مریم رجوی و ادامه مبارزه در کنار رود سن پاریس

قبل از حمله آمریکا به عراق در 23 اسفند سال 81 ، رجوی ها نشستی به همین مناسبت در اشرف برگزار نمودند . رجوی با صراحت اعلام کرد هرگز آمریکا به عراق حمله نخواهد کرد چون مردم عراق مسلح شدند و ارتش عراق آمادگی کامل برای مقابله با نیروهای حمله کننده را دارد. در نهایت اینکه ما در جنگ آمریکا در کنار مردم و دولت عراق خواهیم بود و …

حرفهای رجوی در نهایت این گونه جمع بندی شد، اگر قرارگاه های سازمان مورد حمله و بمباران قرار بگیرد به خاطر سکوت بی سیمی، به منزله دستور حرکت و حمله به سمت ایران است و همه فرماندهان در این زمینه توجیه شدند .

از یک طرف نیروها خوشحال بودند که شاید کابوس ماندن در عراق برای همیشه تمام شود اما این مسئله چیزی نبود که پایانی داشته باشد و نیروها باز فریب شعارهای توخالی رجوی ها را خوردند .

مریم رجوی که در حقه بازی دست کمی از شوهر دومش ندارد، در همان نشست عنوان کرد من و مسعود در جریان حمله به ایران در کنار ارتش و جلودار آن خواهیم بود! حرفی که بعدا مشخص شد کاملا دروغ است و آنان اصلا اهل مبارزه نیستند.

حمله آمریکا در اول فروردین سال 82 به عراق آغاز شد و هر روز که می گذشت و قرارگاه های مختلف سازمان مورد حمله قرار می گرفت خبری از حرکت نیروها به سمت مرز نبود تا این که بعد از بیست روز نیروهای آمریکایی وارد فرودگاه بغداد شده و دولت صدام را سرنگون کردند.

نیروها که انتظار حرکت به سمت ایران را داشتند انتظارشان به یاس و نا امیدی تبدیل شد و دوباره متناقض شدند که چرا دستور حمله داده نشد.

رجوی برای اینکه صدای اعتراض نیروها و مسئله داری شان را کم کند پیام داد من شما را مفت و ارزان بدست نیاوردم و نمی خواهم شما را از دست بدهم . بعد از این پیام دیگر خبری از رجوی نشد و کسی او را ندید از طرف دیگر از مریم رجوی هم خبری نبود .

تا اینکه نیروهای آمریکایی دستور خلع سلاح دادند و ارتش باید در مقابل نیروهای آمریکایی خلع سلاح می شد. استراتژی جنگ ارتش آزایبخش هم شکست خورد ولی رجوی حاضر نشد به این شکست اعتراف کند .

رجوی در این باره باز سعی کرد به نیروها روحیه بدهد. اما مناسبات دیگر مانند قبل از سرنگونی صدام نبود. برخوردهای فیزیکی زیاد شده بود و افراد با ذهن های متناقض دیگر حاضر نبودند به حرف مسئولین زن گوش کنند .

رجوی برای اینکه جلوی این تناقضات را بگیرد عنوان کرد، نیروها همه تناقضات خود را نوشته و به مسئول مربوطه بدهند تا این تناقضات کم شود. اما تنها تفاوتی که مناسبات با قبل داشت این بود که دیگر مسئولین نمی توانستند فشار و اختناق را بیشتر کنند.
مسئولین زن به دستور رجوی سعی کردند به نیروها روحیه بدهند مبنی بر اینکه در نهایت آمریکا برای جنگ با ایران به سازمان نیاز دارد و ما را مسلح می کند، حرفهای توخالی که هیچ اعتباری نداشت و هرگز آمریکا به دنبال این کار نبود.

به پایان بهار نزدیک می شدیم که خبری همه را در سازمان شوکه کرد. خبر کوتاه بود ولی عواقب زیادی داشت. در تاریخ 17 ژوئن 2003 مریم رجوی در اقامتگاه خود در اوور فرانسه دستگیر شد. اتهام او پولشویی و توطئه علیه مخالفین بود .

این خبر مانند بمب در اشرف صدا کرد. همه به اصطلاح سازمان واو شدند. دیگر هیچ مسئولی حال حرف زدن نداشت. نیروهای پائین کلا از دست رفته بودند تا اینکه خبر آمد که توطئه ایران بوده و مریم رجوی بی گناه می باشد .

اولین تناقضی که به ذهن نیروها زد این بود که او در فرانسه چکار می کند ؟ مگر قرار نبود در کنار ارتش آزادیبخش و جلودار آنان باشد! پس در فرانسه چکار می کند؟ چرا نیروهایش را زیر بمباران تنها گذاشته و خودش جان بی ارزشش را در برده است ؟ و هزاران سئوال بی جواب که کسی نمی توانست پاسخگو باشد .

بعد از چند روز مریم رجوی به نیروها دستور داد دست به خودسوزی بزنند تا دولت فرانسه تحت فشار قرار گرفته و او را آزاد کنند. این جنایتی بود که دستور آنرا مریم رجوی داده بود و بعد عنوان کرد من هرگز چنین دستوری ندادم و این کار با تصمیم گیری خود اعضا بوده است. اگر خود جوش بود چرا در موقع خودسوزی همه دوربین ها در حال گرفتن فیلم بودند؟

خبر دستور خودسوزی مریم رجوی به اشرف هم رسید و مسئولین از اعضا خواستند برای تحت فشار قرار دادن دولت فرانسه در اشرف عراق این کار انجام گیرد. اما نیروها در اشرف در تناقض بودند که به جز چند نفر بقیه حاضر نشدند درخواست خودسوزی بنویسند و بعد از چند روز مسئولین دستور دادند خودسوزی در اشرف موضوعیتی ندارد چون خبرهای خودسوزی به لحاظ تبلیغاتی انعکاس خوبی ندارد و عملا دستور مریم رجوی در اشرف برای خودسوزی با شکست مواجه شد .

با فرار مریم رجوی به فرانسه برای همه روشن شد که رجوی ها هیچ وقت در مقاطع و سرفصل هایی که باید به اعضا بها بدهند این کار را نکردند و فقط به فکر جان بی ارزش خود می باشند. بطور مثال بعد از دستگیری رجوی در زمان شاه به جای اینکه بهای مبارزه را با جانش بدهد با ساواک همکاری کرد و اعدام نشد ، بعد از سی خرداد سال 60 وقتی نیروها دستگیر می شدند وی به همراه بنی صدر به فرانسه گریخت ، در سال 70 وقتی آمریکا به عراق حمله کرد، مسعود رجوی به گفته مریم به اردن گریخت تا مبادا گزندی به او برسد و یا در آغاز سال 1382 در حمله دوم آمریکا به عراق ناپدید شد و تا الان جرات ندارد خودش را نشان دهد و زن سومش هم به فرانسه گریخت تا به ریش نیروهایش بخندد!

مریم رجوی تنها 16 روز در زندان پاریس حضور داشت، زندانی که رجوی اعتقاد داشت به مانند هتل می باشد و بعد از آزادی از زندان چنان جنجال و شارلاتان بازی در آوردند که انگار از زندان ابوغریب آزاد شده است! این جار و جنجال به این خاطر بود که کسی از او در مورد فرارش از عراق سئوال نکند. در روز آزادی از او به مانند یک قهرمان استقبال کردند در اوور و اشرف جشن گرفتند!

آزادی و خوشحالی مریم رجوی از زندان آتش زیر خاکستری شد که بعدا در اشرف خودش را نشان داد، فرار گسترده نیروها که حضور خانواده ها برای ملاقات به این مسئله کمک کرد. دیگر تشکیلات رجوی نمی توانست جلوی فرار نیروها را بگیرد. هر چند سعی می کردند با فریب کاری و وعده فرستادن افراد به اروپا مدتی افراد را نگهدارند ولی این حقه بازی هم جواب نداد.

و اما سئوالی که هیچ وقت مریم رجوی و مسئولین به آن جواب ندادند این بود که اگر مریم در فرانسه دستگیر نمی شد کی قرار بود نیروها متوجه شوند؟ اما رجوی ها برای هر فراری پاسخی داشتند و برای این فریبکاری عنوان کردند که برای ادامه مبارزه مریم رجوی باید به فرانسه می رفت! حرفی که هیچ کدام از نیروها قبول نداشتند و می گفتند پس چرا رجوی در نشست گفت: ما جلودار ارتش خواهیم بود .

دستگیری مریم رجوی در فرانسه مهر باطلی به حرفهای رجوی ها بود و به همگان نشان داد رجوی ها اصلا اهل مبارزه نیستند و جان انسانها هیچ ارزشی برایشان ندارد. در یک کلام اساسا رجوی ها در هیچ زمانی اهل پرداخت بها در امر مبارزه نبودند و همیشه فرصت طلبانه سعی کردند خودی نشان دهند و در هر مقطعی برای فرار از مبارزه بهانه ای علم کردند. ولی واقعیت این است رجوی ها چهره واقعی خودشان را در امر مبارزه خیالی بعد از سرنگونی صدام نشان دادند و به دامن آمپریالیزم خزیدند.

بهتر است مریم رجوی در کنار همان رود سن به زندگی طلبی خود ادامه دهد و دیگر دم از مبارزه و آزادی نزد چون از پرونده اش به اندازه کافی سیاه می باشد.

هادی شبانی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا