کابوس های شبانه همچنان همراه کودک سربازان مجاهدین خلق

در هفته گذشته برخی از کودک سربازان پیشین مجاهدین خلق از کابوس‌هایشان که سالها پس از ترک تشکیلات مجاهدین خلق هنوز آنها را رنج می‌دهد، سخن گفتند. دردی که به نظر می‌رسد در همه کودکان آسیب دیده مجاهدین خلق مشترک است. برخی توانسته‌اند، از این رنج ها التیام بیابند و برخی دست کم خاطره کابوس‌ها برایشان زنده است.

این جملات را محمدرضا ترابی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق در مورخ 14 آگوست 2024، در حساب کاربری ایکس خود به اشتراک گذاشت:

“قبلا هفته‌ای دو یا سه شب کابوس مجاهدین رو می‌دیدم. البته فقط من نه و همه بچه‌هایی که از دست این فرقه فرار کردیم از این خواب‌ها میبینیم. همه خواب‌هامون هم شبیه هم هستن. چشمم رو باز میکنم و با ذهنیتی که الان دارم، دوباره تو مجاهدین هستم. به خودم میگم نه! امکان نداره و من فرار کردم و بیرون بودم، چطور شد دوباره برگشتم تو این جهنم. تلاش میکنم فرار کنم و خارج بشم و راه خروجی پیدا کنم ولی مسئولین مجاهدین و رجوی جلوم ایستادن نمیذارن. بهم میگن جات همین جاست و خروجی در کار نیست. یهو از خواب بیدار میشم و قلبم تند تند داره میکوبه به قفسه سینم و ترس وجودم رو گرفته. بعد کم کم به خودم میام و متوجه میشم که تنها یه خواب بوده.”

تعریف و علت کابوس

کابوس‌ها هم مثل رویا‌ها محصول عملکرد مغز ما هستند و چشم انداز وحشتناک آن از درون ما نشات می‌گیرد. کابوس‌ها را نباید با خواب بد یا ناخوشایند اشتباه گرفت. کابوس‌ها درواقع خواب‌هایی طولانی، واضح و ترسناک هستند که معمولاً تهدیدی برای بقا، تمامیت جسمانی، امنیت یا عزت نفس ما هستند و ما را پر از ترس می‌کنند. آنها همچنین می‌توانند احساسات شدید ترس، خشم، غم، سردرگمی و حتی انزجار ایجاد کنند.

برخی از پژوهشگران کابوس‌ها را “تکرار تهدیدها” می‌نامند. منظور از این اصطلاح آن است که بیش‌تر افراد تهدیدهایی که در زندگی واقعی با آن ها روبرو شده‌اند را در کابوس‌های شبانه در ذهن خود تکرار می‌کنند. به همین دلیل است که اغلب افراد هنگامی که از کابوس‌های شبانه بیدار می شوند تصاویر و محتوای خواب خود را به خوبی به یاد می‌آورند. بنا بر سند بین المللی DSM5 متعلق به انجمن روان درمانی آمریکا درباره اختلالات روانی، دلایل کابوس‌های شبانه به شرح زیر است:

-اضطراب و استرس
-تروما (ضربه جسمی یا روحی) یا حوادث ناراحت کننده مانند مرگ یک عزیز
-به هم خوردن نظم خواب، کمبود خواب، خستگی ناشی از پروازهای طولانی مدت هوایی، بیماری و تب
-عوارض جانبی یک دارو یا درمان خاص
-دارو یا ترک دارو مانند قرص خواب
-مصرف الکل یا ترک آن
-اختلال تنفس در هنگام خواب مانند آپنه خواب
-اختلالات خواب مانند ناركولپسی یا اختلال اضطراب در خواب
-غذا خوردن با فاصله کمی قبل از ساعت خواب

علل کابوس‌های کودک سربازان مجاهدین خلق

با توجه به انبوه خاطرات، اسناد و شواهد درباره فضای حاکم بر درون فرقه رجوی، به نظر می‌رسد که در خصوص کودک سربازان مجاهدین خلق، دست کم سه مورد اول بیش از همه صادق است. محمدرضا البته چنان که می‌گوید، به یمن زندگی زیبایی که در بیرون از فرقه برای خود ساخته است، از این رنج خلاص شده است. او علت پایان کابوس‌هایش را تولد پسر خردسالش رایان می‌داند:
“اما از وقتی رایان آزادی به دنیا اومده دیگه اون کابوس‌ها هم تموم شده. نمی‌دونم مکانیزمش چیه ولی چه نعمتی. این روزها خیلی به خودم افتخار میکنم که جسارتش رو داشتم از اون جهنم فرار کنم. زندگی زیباست.”

اما کودک سربازی دیگری از مجاهدین خلق که با نام کاربری آیلین مقدم در شبکه اجتماعی ایکس فعال است در پاسخ به محمدرضا از کابوس‌های تکرار شونده‌اش می‌گوید که پایانی ندارند:

“سلام ، من هم تقریبا هر شب کابوس دارم، برام نشست میگذارن، قبلا مسعود رجوی الان جدیدا مریم رجوی وارد عمل شده چهره ترسناکش با خشم و غضب بهم نگاه میکنه و در خواب میگم چرا اینجام؟! من که بیرون رفته بودم چطور برگشتم و داد میزنم درخواست کمک می کنم به هر طرف میرم سیم خارداره…
“یکی دیگه از کابوس‌های من که تکرار میشه بزور میگن باید سوار تانک بشی و بجنگی. در رویا میگم نمی خوام دیگه بجنگم خسته شدم نمی خوام زرهی سوار شم میگن کسی ازت نپرسید باید سوار شی و… باز با گریه بیدار میشم.
“وسایل‌هامو ریختن دور هیچی ندارم ، توی خواب من رو مجبور به پوشیدن پوتین میکنن و میگن باید تمام این بیابون رو تمیز کنی از علف و … مرتب برام نشست تشکیل میدن و سرم داد میزنن ، بیدار میشم هنوز قطرات اشک روی صورتمه و بعد از اون اکثرا دیگه نمی تونم بخوابم. نمیدونم تا کی قراره کابوس ببینم”

حتی خواندن کابوس‌های آیلین دردناک است چه رسد به آن که بدانیم که آیلین و افرادی امثال او و محمدرضا این ترس‌ها را در قرارگاه‌های مجاهدین خلق تجربه کرده‌اند. بیگاری در بیابان های عراق، شرکت در نشست‌های خودانتقادی و تفتیش عقاید برای ساعات طولانی، شرکت اجباری در عملیات‌ها و درگیری‌های نظامی، تماما برای کودک سربازان مجادین خلق تجربه‌هایی واقعی و عینی هستند.

آیلین که مایل نیست هویت حقیقی‌اش فاش شود و به نظر می‌رسد که هنوز گرفتار فضای رعب و وحشتی است که مجاهدین خلق ایجاد کرده‌اند، حرف‌های زیادی برای گفتن دارد اما به همین‌ها بسنده می‌کند:

“متاسفانه از گفتن خیلی چیزها معذورم بدلایلی و دلیل دوم چون عرزشی‌های مجاهدین بشدت دنبال این هستند هویت من کی هست و من میخوام ناکام بمونن و بسوزن.”

تنها از محتوای کابوس‌های او می‌توان دریافت که ترس و اضطراب، تروما، اختلال خواب و خستگی‌های مفرط با روح و روان این کودک سربازان سابق چه کرده است.

آیا برای رنج کودکان مجاهدین خلق التیامی هست؟

آزاده معصوم اگر چه سالهاست که تشکیلات را ترک کرده، ازدواج کرده و مادر شده است، تولد فرزندنش مانع از دیدن کابوس‌ها نشده است بلکه مهر عمیق مادری و نگرانی برای فرزندنش بر کابوسهای او نیز اثر گذاشته است. او در پاسخ به محمدرضا می‌نویسد:

“متاسفانه من هنوز می‌بینم، حتی یه بار خواب دیدم دخترم هم باهام بود و تو “تغییر سازماندهی” از من گرفتنش و به یه خواهر دیگه دادنش. داشتم دیوونه میشدم، وقتی هم از خواب پریدم حالم خیلی بد شد.”

دل مشغول از تجربه‌های تروماتیک کودک سربازان مجاهدین خلق، نگارنده به فاصله چند روز با پستی در حساب کاربری فیس بوک عاطفه سبدانی مواجه شد. سبدانی اگرچه تجربه کودک سربازی ندارد اما به عنوان یک کودک مجاهد خلق تروماهای وحشتناکی را از سر گذرانده است. او اکنون مادری 38 ساله و صاحب سه فرزند است. تجربه خواب بدی که دختر پنج ساله‌اش شب پیش دیده او را بر آن داشته که مطلب را بنویسد.

صدای جیغ کودکش او را از خواب پرانده بود و او سراسیمه برای تسلی بخشیدن به کودک خردسالش به اتاق او شتافته بود. او را در آغوش گرفته و به او آرامش داده بود که “مامان اینجاست”. کودک آرامش گرفته اما عاطفه پرت شده است به کودکی خویش که سرشار از بی‌پناهی و عدم امنیت و تجربه تجاوز جنسی از سوی پدرخوانده ای که هوادار مجاهدین خلق بود و او دو برادرش و دو کودک دیگر را به سرپرستی گرفته بود تا از حقوق اجتماعی ای که دولت سوئد به کودکان می‌داد بهره مند شود.

نیمه شب است و عاطفه سبدانی شهروند موفق سوئدی، اینفلوئنسر و نویسنده کتاب زندگینامه‌ای پرفروش از یادآوری خاطرات تلخ کودکی دچار اضطراب و تنگی نفس شده است. او که از 5 سالگی تا ده سالگی و 15 سالگی خواب‌های پریشان داشته است، هنوز هم کاملا التیام نیافته است و در این باره می‌نویسد:

“اگرچه من در واقع 38 سال دارم. و هر چقدر هم که مسیر شفا را طی کنم و از گذشته‌ام بیشتر و بیشتر فاصله بگیرم، باز هم یواشکی به سراغم می‌آید. در شب ها انگار برای یادآوری آن که کیستم و از کجا آمده ام. فراموش نکنید. هرگز فراموش نکنید. دختر پنج ساله ام کنارم آرام می خوابد. من او را از کابوس رها کردم. حالا باید به خودم دلداری بدهم.”

مزدا پارسی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا