در سالگرد کشته شدن 52 تن از نفرات فرقه رجوی در قرارگاه اشرف در عراق، باید تاکید نمود که عامل اصلی مرگ آن 52 نفر و صدها تن دیگر که در فاصله سرنگونی صدام تا اخراج کامل نفرات فرقه از عراق، در درگیرهای مخلتف کشته، معلول و یا مجروح شدند رجوی ها بودند.
اگر از هر کس که عقل سالم دارد ، حتی اگر دشمن جمهوری اسلامی هم باشد ، می پرسیدند ، ماندن فرقه رجوی در عراق بعد از سرنگونی حامی آنها، یعنی صدام به نفع شان بود یا نه ؟ بی شک جوابش منفی خواهد بود. این امر به قدری بدیهی است که برای فهم آن به دانش و اطلاعات سیاسی زیادی هم نیاز نیست.
اما چرا افراد فرقه با وجود بدیهی بودن این جواب ، در عراق ماندند و صدها تن از آنان کشته و مجروح شدند ؟
جواب را می توان در دو بخش خلاصه کرد اول ساختار فرقه ای که اعضا را تحت کنترل فیزیکی نگه داشته و دوم مغزشویی های مستمر که منجر به ایجاد حصارهای ذهنی در ذهن اعضا می شد . حصارهایی که از نوع فیزیکی آن بسا بدتر و موثرتر نیز بودند و هستند.
رجوی ها با استفاده از دو اهرم فوق، اعضای اسیر را به کشتن داده و تا هنگامی که بساط تشکیلات فرقه ای آنها در عراق برپا بود به این روند ادامه دادند.
رجوی در نشست صوتی که در تاریخ هفت اسفند ۱۳۹۱ با اعضای فرقه در عراق داشت و آنرا با عنوان “کارزار سرنگونی ـ شماره ی يک” !! نام گذاری کرده بود، درباره حضور در عراق یا خروج از آن گفت:
” ….. فقط سه راه وجود دارد و لاغير:
۱ـ همه ما را دسته جمعی به آمريکا ببريد. اين که کاری برای شما ندارد.
۲ ـ آمريکا نمی شود يا نمی خواهيد؟ ما را به اشرف برگردانيد. دولت عراق مخالف است؟ غلط کرده است. (کف زدن ها و شعار های ممتد)
۳ـ سلاح های ما را برگردانيد، تا ببينيم که چه کسی می تواند به مجاهدين، چپ نگاه کند. (کف زدن ها و شعار های ممتد)”
آیا هیچ کدام از این سه محور اجرا شد و آیا اصلا هیچ یک از آنها قابل اجرا بود ؟
آیا مشخص نبود که نتیجه اصرار به ماندن در عراق، به کشتن دادن نفراتی است که توسط رهبران فرقه ارتباط شان با تمام دنیا قطع شده و فقط در گوش شان حرف های رجوی ها تکرار می شود ؟
آیا رجوی خود به خوبی واقف نبود که نگه داشتن نفرات فرقه در عراق مساوی است با نابودی آنها ؟
آیا در حالی که رجوی و دیگر سران فرقه مستمراً آقای مالکی، نخست وزیر وقت عراق و دولت او را به فحش و ناسزا و توهین می بستند و به اشکال گوناگون با این دولت سر جنگ داشتند ، طرح موضوع ماندن در عراق از سوی رجوی ها جز برای نابودی اعضا مطرح می شد ؟
مسلماً امروز برای همه روشن شده که سه راه بالا یک شارلاتان بازی بود که رجوی اجرا نمود. اما بر اثر کارکرد دستگاه فرقه ای و مغزشویی های انجام شده بر روی اعضای فرقه و هم زمان مختل کردن هرگونه تلاش برای انتقال اعضای فرقه به خارج از عراق توسط رجوی ها انجام می گرفت، موجب شد تا اعضا در عراق ماندند ( و بهتر است بگوییم نگه داشته شدند) و در نتیجه بسیاری از آنها کشته و مجروح شدند.
به کشتن دادن اعضا توسط رجوی ها مختص عراق نبود و امروز به شکلی دیگر در آلبانی ادامه دارد. این بار با عدم رسیدگی های پزشکی، ایجاد انواع فشارهای روانی، عدم اجازه به اعضا برای داشتن یک زندگی عادی و . . . که در نهایت باعث مرگ نزدیک به صد تن از اعضا در آلبانی منجر شده است.
تا هنگامی که اعضا در مناسبات فرقه ای اسیرند به صورت بالقوه جان شان از سوی رجوی ها در خطر است. در تفکر رجوی ها افراد فرقه اگر زنده باشند یک خطر به حساب می آیند چرا که اگر جدا شوند می توانند اسراری را هویدا نمایند که خیلی ها از آنها بی خبرند. رجوی ها از مرگ اعضا خوشحال می شوند چرا که اعضای زنده هر آن ممکن است از فرقه جدا شوند و در آن صورت رجوی ها دیگر نمی توانند اطلاعیه بدهند و درباره فرد جداشده بگویند که از اول بریده یا نفوذی یا . . . بود. از سوی دیگر مردگان قادر به هیچگونه انتقاد یا اعتراضی نسبت به دروغ هایی که رجوی ها می گویند نیستند و به همراه تمام تناقضات، اعتراضات و اسرار خود مدفون می شوند.
بنابراین تنها راه نجات اعضای اسیر فرقه از اینکه قربانی بعدی رجوی ها باشند این است که به آنها امکان ارتباط با دنیای آزاد در خارج از فرقه و بخصوص با خانواده های شان داده شود و حداقل شرایط یک زندگی نرمال برای اتخاذ یک تصمیم آزادانه را به دور از مغزشویی ها و اجبارهای تشکیلاتی و نگرانی هایی که از سران فرقه دارند، داشته باشند.
دولت آلبانی می بایست این امکان را در اختیار اعضا بگذارد. حداقل کاری که دولت آلبانی می تواند انجام دهد این است که اجازه تماس و ملاقات آزادانه اعضای فرقه با خانواده های شان را بدهد.
ایرج صالحی