سال 1376 در درون تشکیلات و پذیرش ارتش رجوی ، مقاومت های اعضای پیوسته کم کم شروع شد، مطالبات اعضای جدید به مرحله ای رسید که مسئولین نمی توانستند جوابگو باشند، از جمله مریم باغبان که مسئول پذیرش بالا بود ، عملا از جوابگویی طفره می رفت ، روال همیشگی سازمان در چنین مواقعی مشت آهنین بود.
از اوایل شهریور ماه 1376، دستگیری های گسترده در پادگان اشرف و ورودی آن، شروع شد. ضد اطلاعات ارتش رجوی، مست از پشتوانه دولت دیکتاتور صدام حسین، تر و خشک را به زندان های انفرادی و شکنجه و بازجویی کشاندند، اسدالله مثنی که این روزها با کراوات و کت و شلوار در سیمای شکنجه گران رجوی حاضر می شود و با خنده های شیطانی خود ، از حقوق بشر صحبت می کند، همان است که پشت درهای بسته اتاق های بازجویی، قهقهه می زد و عربده می کشید که یا باید به تمام اصول دیکتاتور مابانه مسعود رجوی سر خم کنید و انقلاب درونی را تقدیس کنید، یا در همین اشرف دفن تان می کنیم و می گوییم درعملیات داخله کشته شدید و شهید تان اعلام می کنیم و لیست شهدای سازمان را قطورتر می کنیم.
وقتی مزدوران و شکنجه گران رجوی درب سلول انفرادی کوروش و ناصر را باز می کردند و بقول مسعود رجوی “هیجان و خشم و غضب چند ده ساله خود را نمی توانستند کنترل کنند” ، آنقدر مشت و سیلی می زدند و با پوتین به جان این دو و بقیه می افتادند. آنموقع کجا بود حقوق بشر؟ آنقدر آنها را چند نفره می زدند که صدای ناله آنها به ضجه تبدیل می شد، دقایقی بعد خاموش می شدند و بعد هم پتو پیچ شان می کردند و جسم بی جان آنها را معلوم نبود به کجا می برند؟ جرم ناصر بچه کرمانشاه و کوروش بچه سنندج چه بود؟ چرا آنها را ماهها در سلول انفرادی نگه می داشتید؟ ناصر بینوا که در تنهایی سلول انفرادی فریاد مظلومیت سر می داد و سرش را به دیوار می کوبید، مگر چه کرده بود که درب را باز کرده و او را به باد مشت و لگد می گرفتید؟ وقتی حمید … در عصر آنروز سیاه در زندان اسکان، رگ های هر دو دستش را در سلول انفرادی زد، آنروز کجا بودند این مدعیان دروغین آزادی و حقوق بشر؟
امروز خیلی راحت است که از سوراخ موش پیامچه های گوناگون بفرستی و از مظلوم و ظالم صحبت کرده و بگویی روز ستمدیده بر ستمگر سخت تر خواهد بود و … اگر روز حسابی هست که هست، اول از همه مسعود رجوی باید بیاید و پاسخ سالها شکنجه و سر به نیست کردن و آدم ربایی و شعبده بازی و خیانت ها و جنایت هایش را بدهد، امروز همان روزی است که خدای عادل و متعال ، مسعود رجوی را زباله نشین و زمین گیر کرده است، امروز روزی است که وعده های نهج البلاغه عملی شده است و ستمکاران رجویست ، یکی پس از دیگری به سزای اعمال ننگین خود طی سالیان می رسند، امروز روز خفت و تباهی مسعود رجوی است که درعراق نمی دانست روزی چند نفر را شکنجه و زندانی کرده و چند نفر را به کام مرگ می فرستد.
من صدای شکنجه شدگان زندان اسکان در اشرف هستم. خداوند این عنایت را به من کرده است که صدای بی صدایان زندان اسکان باشم، مظلومانی که مظلومانه شکنجه شدند ، اسارت در اشرف را به سختی از سرگذراندند، برخی کشته شدند، برخی خودکشی کردند، برخی سر به نیست شدند، برخی نیز به زندانهای عراق تحویل داده شدند، برخی سرنوشت های بدتری پیدا کردند، اندک تعدادی نیز نجات یافتند، از آن تعداد انگشت شمار نجات یافته ، من بعنوان یکی از آنها عهد کرده ام، صدای دادخواهی ام را تا جان در بدن دارم هرگز خاموش نکنم.
وقتی امروز دادگاه خلق و خدا، محاکمه 104 نفر از تبهکاران فرقه ی رجوی را آغاز کرده است و نزدیک است که تک تک آنها به دادگاه کشانده شوند و یا از کشوری که در آنجا پنهان شدند به کشور مسترد شوند، چطور است که جیغ بنفش سر می دهید و آی حقوق بشر و وای حقوق بشر سر می دهید! کجا بود که آنروز فریاد ها و ضجه های ما را در زندان های انفرادی پادگان اشرف در نطفه خفه می کردید و کینه های حیوانی و عقده های شیطانی خود را سر ما خالی می کردید؟ آنروز را فراموش کردید که می گفتید این برادرش اعدام شده است، آن خواهرش در فروغ “شهید” شده است، این خانواده اش نابود شده است و … و ما را می زدید! گوئی ما مسبب آن رفتارها بودیم، شما 17000 نفر زن و بچه و پیرمرد و پیرزن را کشتید و امروز با شعار آزادی خواهی و دموکراسی خواهی ، تلاش می کنید که از زیر بار این جنایت ها فرار کنید. می کوشید که خود را مبری از هر جنایتی نشان دهید. اما نمی دانید که سر در برف فرو برده اید و امروز دیگر جهان می داند که شما چطور و چگونه اعضای خود را در عراق و اکنون در آلبانی زندانی و شکنجه و قرنطینه می کنید و مثل آب خوردن آدم می کشید و خم هم بر ابروی مبارک نمی آورید. امروز روز دادخواهی تک تک ما شکنجه شده ها و مردم ایران است. امروز روز دادگاهی شدن تک تک اسدالله مثنی هاست، روز دادگاه فاضل های سیگارودی است، روز محاکمه امثال فروغ سنگدل هاست…
فراموش نکنید که :
یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ
این آیه ی 10 از سوره مبارکه فتح را روی دیوار اتاق خود نصب العین قرار بدهید و تمام جنایات خود طی سالیان را مرور کنید و بدانید که دادگاه امروز 104 نفر همان یدالله است. منتظر باشید تک تک شما را به این دادگاهها خواهیم کشاند. طبق گفته خودتان اما ، ما بند از بندتان، در سوراخ موشهایتان را خواهیم شکافت.
محمدرضا مبین ، نجات یافته ای که 10 سال شکنجه های رجوی را تحمل کرده است تا به دادخواهی در دادگاه عدل خداوندی برسد.