نگاهی به پیام مریم رجوی به مناسبت بازگشایی مدارس

مهرماه با ملکه ترور

در اولین روز بازگشایی مدارس، مریم رجوی برای دانش آموزان و دانشگاهیان پیام فرستاد تا آنان را به شورش و بلوا تشویق کند. سران سازمان که از ابتدای انقلاب تاکنون، هدفی مهمتر از فریفتن و گمراه کردن نسل جوان و نوجوان در دستور نداشته اند و از همان آغاز خون دانش آموزان را دستاویز رسیدن به قدرت نموده اند، همچنان نیز برای حفظ موجودیت خود بر روی همین نسل سرمایه گذاری می کنند. طبیعی است که دشمن برای پیشبرد اهداف خود، بر ضعف ها و کمبودهای موجود در هر جامعه ای انگشت می گذارد تا با استناد به آن، دامنه اعتراضات برحق مدنی را تا مرحله براندازی حکومت های مستقل گسترش دهد. در ایران نیز، از ابتدای انقلاب موانع زیادی بر سر پیشرفت نظام آموزشی وجود داشت که بخشی از آن به بحران های ایجاد شده از سوی استعمارگران (برپایی جنگ تحمیلی، تولید گروه های تروریستی، محاصره اقتصادی) و بخشی دیگر ناشی از وقوع انقلاب و همچنین سوءمدیریت ها بود.

نکته مهمی که معمولاً حین بازنگری مشکلات در نظر گرفته نمی شود، ارتباط بخشی از نابسامانی ها به فروپاشی شوروی، و در نتیجه نفوذ و گسترش تصاعدی مکاتب سودمحور غربی (در رأس آن تفکر نولیبرالیستی) به فرهنگ ملت های مختلف بود که انقلاب ما نیز تحت تأثیر آن قرار گرفت و ایده عدالتجویانه را به حاشیه کشاند و عمل به قانون اساسی را دچار وقفه و خدشه کرد. واقعیت اینست که در قانون اساسی جمهوری اسلامی، عدالت در نظام آموزشی بخوبی لحاظ شده و اگر بدرستی اجرا می شد (و بشود)، هیچ دانش آموزی به مشکل برنمی خورد و دشمنان نیز قادر به سوء استفاده از مشکلات آموزش و پرورش نمی شدند و نخواهند شد. لذا مشکلات موجود نظام آموزشی را باید از زوایای مختلف دید و در رفع آن کوشید و نباید گذاشت کسانیکه خود بخش عمده بروز چنین مشکلاتی هستند، از آن سوءاستفاده کنند و ذهن دانش آموزان را از ریشه های درد به انحراف بکشانند و بر تضادها بیفزایند.

با توجه به آنچه ذکر شد، یکی از جریان ها که بیشترین سوءاستفاده از مشکلات نظام آموزشی داشته، تشکل فرقه ای مجاهدین است که در ابتدای انقلاب موفق شد بخش زیادی از دانش آموزان و دانشجویان را با شعارهای انقلابی و عدالتجویانه جذب کند و آرام آرام آنها را مغزشویی و از تحصیل بازدارد و به درگیری خیابانی بکشاند و مشکلات اجتماعی-سیاسی را آنچنان تشدید کند که به بحران های امنیتی کشیده شود. یقیناً نسل جوان امروز، کمترین اطلاعی از آنچه در سال های ابتدایی انقلاب گذشت ندارد و بحران های آن زمان را تجربه نکرده و این قضیه می تواند یک نقطه ضعف برای تکرار فاجعه های شوم گذشته باشد.

مجاهدین خلق در اوایل انقلاب
بحران آفرینی مجاهدین خلق در اوایل انقلاب

دانش آموزان قربانی جریان های تروریستی

کمتر از یکسال از پیروزی انقلاب می گذشت که دانش آموزان و دانشجویان در باتلاق آشوب ها و درگیری های خیابانی فرو رفتند و از سوی جریانات مختلف تشویق به نفرت افکنی با سایر گروه ها شدند. برخی از رهبران تمامیت خواه که در رأس این گروه ها از جمله سازمان مجاهدین و چریک های فدایی قرار داشتند، به کمتر از بدست گرفتن کل قدرت سیاسی قانع نبودند و هواداران خود را به تکفیر سایر جریان ها ترغیب می کردند و آرام آرام فضای انقلابی برآمده از انقلاب بهمن 57 (که سرشار از وحدت و همدلی بود) را به سمت کینه توزی و تفرقه افکنی هدایت کردند. در این آشفته بازار، گروهک فرقان هم به ترورهای هدفمند دست زد تا شخصیت های عدالتجو و انقلابی را هدف قرار دهد. در گوشه و کنار مرزها نیز گروهک های تروریستی تحت حمایت بیگانه سر بلند کردند و ندای تجزیه طلبی سر دادند تا انقلاب را دستخوش مرگ زودرس کنند. از خوزستان و کردستان گرفته تا گنبدکاووس، کوه های فارس و جنگل های شمال برادرکشی و خونریزی غوغا می کرد. در این میان، صدام که چتر حمایت غرب و شرق را بر بالای سر خود دیده بود، دچار طمع شد و خواست خوزستان را به خاک عراق ضمیمه کند و با این توهم، جنگ علیه ایران را کلید زد که اینک در سالگرد آن قرار داریم.

در آن شرایط بحرانی و پرخطر، مسعود رجوی هزاران دانش آموز و دانشجو را به فاز فعالیت های تروریستی کشاند و در عرض چند ماه کشور را به بحران های غیر قابل جبران دچار نمود و ایران را مبدل به کشتارگاه جوانان و نوجوانان کرد. خون هایی که از تن و جان دانش آموزان و دانشجویان ریخته می شد مسعود را تشویق به انجام جنایت های بیشتر می کرد. 5 مهرماه 1360، یکی از سیاهترین روزهای تحصیلی در ایران بود که از سوی مجاهدین رقم خورد. در این روز، هزاران جوان و نوجوان ایرانی، بجای بدست گرفتن کتاب و قلم و حضور در مدرسه و دانشگاه، کلت و کلاش بدست گرفتند و بجای هدف قرار دادن دشمنی که به خاکشان حمله کرده بود، برادران هموطن خود را در خیابان ها نشانه گرفتند. در این درگیری خونین، بیش از 1000 میلیشیای مجاهد که متوسط سن آنها 16 تا 25 سال بود کشته شدند و بخشی از جوانان سپاهی و بسیجی را هم به شهادت رسانیدند.

پیام مریم رجوی
سوء استفاده مریم و مسعود رجوی از روح پاک جوانان در جهت مطامع قدرت طلبانه خودشان

این نسل کشی که با فرمان مسعود انجام گرفت، نقطه آغازی برای کشتارهای چندین ساله بود که تا ده ها سال بعد ادامه داشت و همچنان بدستور مریم رجوی دنبال می شود که می توان اثرات آنرا در رخدادهای پاییز 98 و 401 مشاهده کرد.

پیام فریبکارانه

مریم در پیام روز 1 مهرماه 1403 خود، به تکرار سخنان همیشگی پیرامون مشکلات و ضعف های نظام آموزشی پرداخته و با مغلطه و سردادن شعارهای زیبای دمکراسی خواهانه و عدالتجویانه تلاش کرده تا اقشار مختلف را تحت تأثیر قرار دهد و مهرماه را همچون گذشته به اغتشاش بکشاند. نگاهی گذرا به برخی جملات مریم، بخوبی از شارلاتانیزم او پرده برمی دارد. مریم ابتدا تا جای ممکن از “آزادی” دم زده و سپس دانش آموزان را به مقاومت فراخوانده و می گوید:

(((در آغاز سال تحصیلی، مثل تمام سال‌های دوران مقاومت، درس اول، درس آزادی است. آزادی از جهل، اجبار و بندگی؛ و آزادی از بردگی جنسیتی و بردگی دینی. برای آزادی باید با استبداد جنگید. جنگ خدای آزادی با ناخدای استبداد و جنگ شورشگران آزادی… قیام… ۱۴۰۱ نشان داد که… مدارس و دانشگاههای ایران هم‌چنان سنگر آزادی‌اند… باشد که در این سال تحصیلی، اعتراضها و اعتصاب‌های دانش‌آموزان، دانشجویان و معلمان بالا و بالاتر بگیرد… )))

وی در حالی از آزادی دم زده و دانش آموزان را به اعتراض فراخوانده و مدعی است که آنها حق دارند نوع زندگی شان را انتخاب کنند که در تشکیلات مجاهدین، احدی حق ندارد مستقل بیندیشد، به مسائل سیاسی-اجتماعی فکر کند، کتاب های مورد علاقه خود را بخواند، به رادیو تلویزیون گوش دهد و یا به اینترنت وصل شود و کوچکترین اعتراضی به وضع موجود داشته باشد. خیلی ها به یاد دارند که مسئولین رسماً می گفتند که “تنها حق یک مجاهد فدا شدن در راه برادر مسعود است” و او هم در بهار 1380 روی تابلو نوشت “هرزه گردی سیاسی مرز سرخ است”. یعنی که هیچکس حق ندارد به مسائل سیاسی فکر کند جز اینکه خودش تحلیل و تفسیر کند و به آنها ابلاغ نماید.

مریم در بخش دیگری از پیام فریبکارانه اش مشکلات آموزش و پرورش را به برنامه های “دفاع موشکی و پهبادی” ربط داده است.

البته هدف از انگشت گذاشتن مریم بر روی ضعف های موجود نظام آموزشی، نگرانی اش برای فقر و مشکلات تحصیلی کودکان نیست، بلکه اشتیاق زیادی برای بدبین کردن نوجوانان نسبت به منافع امنیتی خودشان دارد تا از این طریق تلویحاً به نفع رژیم کودک کش کاری انجام داده باشد. وی از مشکلاتی سخن می گوید که رسانه های ایرانی بارها در مورد آن گفته اند، اما آنچه سعی در پوشاندن آن دارد، ریشه اصلی ضعف ها و کمبودهاست که باید آنرا در کشتارهای دهه 60 جستجو کرد. رهبری مجاهدین در ابتدای انقلاب، بجای کمک به مسئولین عدالتجوی نظام، فرمان ترور آنان را صادر کرد و بجای آگاهی دادن به دانش آموزان پیرامون چگونگی رفع ضعف ها و کمبودها، آنان را به برادرکشی و ترور واداشت و جنگ داخلی را رقم زد و نگذاشت “ایرانِ انقلاب کرده”، مسیر درست سازندگی را طی کند و پس از آن نیز مدام در صدد تشدید تحریم ها علیه ملت ایران برآمد و در کنار دشمنانی قرار گرفت که هرگز خواستار رشد و بالندگی جوانان ایرانی نبودند.

در همین راستاست که امروز مریم با فریبکاری تلاش می کند جنایت بزرگ 5 مهر 1360 را طور دیگری جلوه دهد و دانش آموزان را دوباره تشویق به خونریزی و کشتار نماید. وی از «صف طولانی» دانش آموزانی سخن می گوید که طی سالیان بدستور او و شوهرش مسعود به قتلگاه رفتند و قربانی جاه طلبی آنان شدند و با استناد به آن، نسل جوان را خطاب قرار می دهد که باید برای رسیدن به نقطه مورد نظر وی، از کشته شدن و خونریزی نترسند و بلوا بپا کنند تا ایشان یکبار دیگر سوار بر خون دانش آموزان ایرانی به اهداف قدرت طلبانه خود برسد:

(((صف طولانی آنها در میان کاروان شهیدان آزادی و خلق گویای همین حقیقت است. حماسه ۵‌ مهر سال ۶۰ مرهون فداکاری فراموش نشدنی همین نسل است... )))

در بخش پایانی، مریم بر لزوم وجود امکانات برابر برای همه دانش آموزان و رایگان بودن آنها تأکید دارد و برای جذب جریان های تجزیه طلب نیز خواستار تحصیل به زبان مادری می شود:

(((ایران آزاد فردا به یک نظام آموزشی شناخته می‌شود که اساس آن آزادی، دموکراسی، برابری است. یک آموزش و پرورش پیشرفته که برای همه فرزندان ایران رایگان و الزامی است… بله، ما در پی نظم تازه‌یی هستیم، بر اساس آزادی و دموکراسی و برابری.)))

البته مریم توضیح نمی دهد که اگر در پی نظم نوین است و به برابری اعتقاد دارد، چرا در مناسبات مجاهدین بهترین امکانات آموزشی و تحصیلی را برای فرزندان خودش و مسئولین قرار داد و کودکان اعضای رده پایین را از آن محروم کرد و بسیاری از آنان را بدست سرپرستان ناباب سپرد تا دچار مشکلات روحی و آزارهای جنسی شوند و به خودکشی برسند؟

چرا دخترش “اشرف ابریشمچی” را به همراه “مصطفی رجوی” به بهترین آموزشگاه های فرانسه فرستاد ولی فرزندان سایر اعضا را بدست کسانی سپرد که بدترین برخوردها را با آنان داشتند و آنان را گاه مورد تجاوز و تحقیر قرار دادند؟ و چرا بسیاری از آنها را پس از رسیدن به سن نوجوانی به قرارگاه اشرف بازگرداند و تحت فشارهای تشکیلاتی قرار داد که همچون “یاسر اکبری نسب، مرجان اکبریان و آلان محمدی” دست به خودکشی بزنند؟

نسل کشی مریم رجوی
نسل کشی مریم رجوی

بی تردید این دروغ ها و فریبکاری ها بجایی نخواهد رسید و خوشبختانه نسل جوان ایرانی، با تجربه ای که در همین دوسال گذشته کسب کرده، مسیر دیگری را برای خود ترسیم نموده و دیگر در باتلاق این جریان های معاند قرار نخواهد گرفت و مسئولین نیز می بایست مدام نسل های بعدی را از تجارب تلخ و خونین گذشته آگاه سازند تا هوشیاری آنان بدست گروه های تروریستی و سودجو کمرنگ نشود و دوباره دچار آسیب نشوند.

حامد صرافپور

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا