بعد از شکست رجوی در ماجراجویی خود موسوم به فروغ جاویدان، جریان مسئله داری و اعتراضات اعضا و درخواست های آنها برای جدایی از فرقه بالا گرفت. بطوریکه رجوی تهدید فروپاشی تشکیلاتش را حس کرد. به همین خاطر برای منحرف کردن اذهان اعضا از علل شکست عملیات فروغ ابتدا نشست چند روزه بنام “تنگه وتوحید” را گذاشت و در آن با کلی فریبکاری اعضا را مقصر اصلی شکست خود در عملیات خواند و مدتی بعد موضوع انقلاب ایدئولوژیک درونی با محوریت طلاق را پیش کشید و نشست های متعدد مغزشویی را هم برگزار کرد تا اعضا را مطیع خود کند. اما چون مسئله داری اعضا بیشتر شد به همین خاطر او همزمان با نشست های مغزشویی، سرکوب های درونی را هم به طرق مختلف اجرایی کرد و بدنبال اینها برای محکم کاری موضوع گرفتن تعهد از اعضا تحت عناوین مختلف از جمله: “تعهد می دهم تا سرنگونی در تشکیلات بمانم، تعهد می دهم روی پای رهبری حرکت کنم، تعهد می دهم بحث های انقلاب را با جان دل بپذیرم، تعهد می دهم هژمونی خواهران را بپذیرم” پیش برد که همه اینها برای مطیع و سرکوب کردن اعضا و جلوگیری از جدایی آنها بود.
رجوی هر 6 ماه یکبار نشستی می گذاشت و بندی به بندهای انقلاب کذایی خود اضافه می کرد و در پایان آن از همه به اجبار تعهد می گرفت که بحث های جدید را بپذیرند. بعنوان مثال بحث بند “د” که موضوع هژمونی پذیری زنان در تشکیلات بود را در سال 72 آورد و از همه تعهد گرفت که گوش به فرمان خواهران باشند و کسی حق اعتراض ندارد. رجوی روی این بند مسخره از انقلاب ایدئولوژیک خود ساخته خود خیلی حساس بود و تحت هر شرایطی به کسی حق اعتراض و یا مخالفت نمی داد و بشدت با کسانی که دراین موضوع مسئله دار و تعهد پذیرش آن را نمی دادند، برخورد می کرد و حتی با ترفندهای کثیف تهمت زدن فرد را مجبور به تعهد دادن برای پذیرش هژمونی زنان ولو اینکه آنها بی سواد و بی عرضه باشند، می کرد.
بعنوان مثال من در سال 76 در مرکز 16 فرمانده دسته یکی از یگان ها بودم. فرمانده اش زنی بنام فروغی بود که قبل از آن مسئولیتش توپچی نفربر بود. روزی یکی از نفرات من بیمار شد بطوریکه نمی توانست کار کند و من به او گفتم استراحت کند تا خوب شود. صبح موقع اعلام دستور این زن از من سئوال کرد فلانی کجاست؟ من به او توضیح دادم که بیمار است و خودمان بجای او کار می کنیم. او برآشفت و گفت نمی دانی بیماری در تشکیلات تمارض است ! و در پایان اعلام برنامه مرا به اتاق کارش خواست و درآنجا با پرخاشگری تا توانست به من توهین کرد. اول من سعی کردم او را متقاعد کنم که واقعا نفر من بیماراست اما او نمی پذیرفت و باز با صدای بلند توهین می کرد. من هم با عصبانیت به او گفتم تو هیچی بلد نیستی و حق توهین نداری و از اتاق کارش خارج شدم .
فردای آن روز به من گفتند برادر عادل (سید محمد سادات دربندی از مسئولان قضایی فرقه ) با تو کار دارد. وقتی وارد اتاق کارش شدم، بدون پاسخ دادن به سلام من با عصبانیت فریاد زد: احمق تو چکاره هستی که با خواهر مسئول بحث می کنی؟ تو به چه حقی به خواهر مسئول توهین می کنی؟ تو دشمن انقلاب هستی و می خواهی با بند ” د” خواهر مریم مقابله کنی و… ! و اصلا اجازه نداد که من برایش توضیح دهم موضوع چی بوده و بلافاصله یک برگه به من داد و گفت تعهد بده که هژمونی پذیر باشی و گوش به فرمان خواهر مسئول باشی وگرنه تو را به سیستم قضایی معرفی می کنم و برایت می نویسم که تو قصد تجاوز به خواهر مسئول را داشتی. خودت هم می دانی چه بلایی برسرت می آورند !!
گفتم برادر عادل این حرف ها چیه بحث ما موضوع کار بوده که او با عصبانیت جواب داد: حرف نباشه همین که گفتم بنویس. به خودم گفتم واقعا این فرد دیوانه است الکی با یک تهمت زدن دردسر بزرگی برایم درست می کند. به همین خاطرتعهد دادم که گوش به فرمان خواهر مسئول باشم و مدتی بعد هم سمت فرمانده دسته را از من گرفتند .
رجوی هر سال که مسئله داری اعضا بالا می گرفت، نشستی می گذاشت و در پایان آن وعده تو خالی سرنگونی می داد و اعضا را مجبور می کرد تعهد بدهند که تا پایان سال در تشکیلات بمانند. هرکس هم که تعهد نمی داد و یا مقاومت می کرد بطرز وحشتناکی تحت برخورد قرارمی گرفت که اکثرا بدلیل ترس ازبرخورد های خشن مجبور به دادن تعهد می شدند. اما کسانی که در نهایت نمی پذیرفتند به زندان مجاهدین و بعد بعنوان جاسوس به اطلاعات عراق معرفی می شدند تا در زندان های عراق زندانی شوند .
بنابراین یکی از حربه های رجوی برای سرکوب و مطیع کردن اعضا گرفتن تعهدنامه تحت هرعنوانی بود .
حمید دهدار حسنی