اصطلاحی در روانشناسی انسانگرایانه وجود دارد به نام خود شکوفایی که به معنی محقق ساختن حداکثر تواناییهای بالقوهٔ فرد توسط خودش است. خودشکوفایی به این پدیده اشاره دارد که انسانها تمایل دارند فراتر از نیازهای اولیه خود یعنی همان نیازهایی که در هرم سلسله مراتب نیازهای مزلو فهرست شده پیشرفت کنند. انسانها میکوشند از طریق خودشکوفایی، از امکانات به شیوهای بهینه استفاده کرده و تمامی استعدادهای پنهان خود را شکوفا کنند، حال این استعدادها هر چه میخواهد باشد.
حالا یکی از مریدان قلم به مزد و متوهم رجوی که لقب دکتر ساکن آلمان را بدک می کشد، به زعم خود مقاله ای در این باره نوشته و سعی کرده این موضوع را به مناسبات مجاهدین پیوند بزن. هر چه مقاله را خواندم، کمتر معنای مورد نظر نویسنده را درک کردم. تنها این مسئله را دریافتم که خود شکوفایی پدیده بزرگی است که افرادی مانند من که اقلا 500 کتاب و دهها هزار مقاله در عرصه های گوناگون روانشناختی، جامعه شناسی، فلسفه و تاریخ خوانده و فرد چندان بی اطلاعی از مقولات علمی نمیباشم ، نتوانسته ام از مفهوم خود شکوفایی این تئوریسین پرت و پلا گوی رجوی سر در بیآورم!
او گفته که افراد بزرگی مانند انیشتین و…، با وجودی که از مقوله خود شکوفایی اطلاعاتی داشتند ولی شانس آنرا نیافتند و عمرشان وفا نکرد که با آشنا شدن با نظریات داهیانه خانمی مثل سارا که در صفوف مجاهدین به سر میبرد ، آشنا شده و پر بارتر از اینکه شدند، بشوند!
باری!
این مرید رجوی خودش را در باتلاقی انداخته که راه برون رفت ندارد. او بدون اینکه سراغ مسعود و تعریف و تمجید او برود ، نوشته است که در کانون اندیشه مریم رجوی کمک به دیگری برای دستیابی به “خود شکوفایی” نشسته است. او خود تحول درونی را چنین فرموله میکند: “ما به یک نقطهٔ عطف رسیدیم. در این مرحله کل دستگاه ما از زن و مرد، برای یک جهش جدید آمادگی داشت؛ به این معنا که ما سیاست تبعیض مثبت و هژمونی زنان را جهت زدودن کامل مردسالاری و بالغ کردن اندیشهٔ برابری به پیش بردیم.”
یعنی اینکه این مسعود نبوده که کمک کرده دیگران وجود خود را کما و کیفا در اختیار او قرار دهند تا او آنها را دچار هستی فسیلی یا روباتیزه نموده و مردان را کاملا تحقیر و از دور خارج ساخته وهرنوع رفتار بوالهوسانه ای با زنان انجام دهد. بلکه این مریم بوده که به تمامی آنها کمک کرده تا به خود شکوفایی رسیده وتبدیل به برده های جسمی و جنسی رجوی گردند!
خواننده محترم!
آیا شما قبول میکنید که خود شکوفایی وسیله ایست است برای برده شدن؟ ومیپذیرید که برده شدن خوب است تا من هم دراین مورد مجبور به تفکر بیشتر درمورد فواید و مضار خود شکوفایی شوم؟؟!!
نویسنده مقاله از قول مریم گفته است که مجاهدین به یمن تغییر فرهنگ و تآسی به آموزههای مریم رجوی به کشفی جدید در درون خود نائل آمدند. با تکیه بر این تغییر فرهنگ مجاهدین توانسته اند اثرات مخرب فرهنگ منیت و جنسیت فروبرنده بر روی خود را بشناسند و آن را قدم به قدم پس زنند.
معنی ساده این عبارت پردازی این است که خود شکوفایی با تبدیل کردن انسان به برده سبب از بین رفتن منیت و فردیت میشود ومن نمیتوانم این معنی را هضم کنم و تنها طرح این سخنان را از طرف یک روان پریش مقیم در تیمارستان نادیده میگیرم!
درادامه مداحی از مریم رجوی گفته شده : در دستگاه مریم رجوی اما، اصالت را به انتخابها و فداکاریها میدهد. انتخابهایی که آن قوتها و توانمندیهای را بکار میگیرد، برای یک هدف و آرمان بالاتر. دستگاهی که بیرون را به فرد اولویت میدهد.
پس انتخاب هایی که براعضای نگونبخت مجاهدین تحمیل شده، به خاطر اجبار تمام عیار، انتخاب واقعی وجود نداشته و هر عضو مفروض مجاهدین فاقد ابزار بکار گیری عالمانه وآزادانه ی توان خود بوده و بخاطر تحمیل یک زندگی نباتی به آنها ، فاقد هدف و آرمان انسانی میباشند!
بدین ترتیب ، آقای دکتر فولادوند که میخواست با نوشتن این متن طولانی رسوا، صفرا را از تشکیلات مجاهدین کم کند، بجای آن صفرا افزوده است!
رضا اکبری نسب