انقلاب ایدئولوژیک، شروع طلاق ها و ممنوع شدن ازدواج در مجاهدین خلق – قسمت سوم

شکست استراتژی و ترفند رجوی برای فرار از پاسخگویی

در قسمت قبل درباره بندهای الف و ب انقلاب طلاق نوشتم و گفتم که با گذشت چند ماه از شروع بحث های انقلاب طلاق، مشکلات افراد سر باز نمود و خیلی ها مسئله دار شدند. به خصوص افراد متأهل مشکلات زیادی داشتند. از آنجا که رجوی خودش خوب می دانست آنچه که گفته کشک و بی محتواست و خبری از رهایی و شعارهایی از این دست نیست، به جای حل مسئله این افراد، آن ها را از رده شان پایین می کشیدند و حتی در رده زیر عضو به کار می گرفتند.

در این قسمت به نحوه مواجه رجوی با این مشکلات در این مرحله می پردازم.

در جریان بحث های موسوم به انقلاب طلاق مواردی وجود داشت که هر دو زوج با این بحث مخالفت کرده و حاضر به طلاق نشدند و هر دو از مجاهدین خلق جداشدند. در برخی موارد یکی از زوجین بحث طلاق را می پذیرفت و یکی دیگر نمی پذیرفت و از تشکیلات جدا می شد. تعدادی نیز بحث ها را قبول نداشتند و اگرچه دیگر نمی توانستند همسران شان را ببینند اما از تشکیلات جدا نشدند. بعضی هم بعد از مدتی اعلام کردند که پشیمان شده اند و بار دیگر خواستار مراجعه به همسرشان بودند. این مسائل تاثیر منفی در بین نیروهای پایین تر داشت و موجب شد که تغییرات سازماندهی در آن ایام بسیار زیاد باشد.

انقلاب ایدئولوژیک راه حل رجوی برای پوشاندن بن بست های استراتژیک و شکست های خطی و همچنین مهار بحران های درون تشکیلات مجاهدین خلق بود. بحران هایی که انعکاس شکست های بیرونی در درون تشکیلات بودند و تشکیلات مجاهدین خلق را به سمت شقه شدن و تضعیف جایگاه رجوی و جدایی نیروها سوق می داد. در سال 1363 نیز پس از آن که استراتژی آن زمان شکست خورد رجوی موضوع انقلاب ایدئولوژیک را مطرح کرده بود اما شرایط در سال 68 با شرایط سال های 63 و 64 متفاوت بود و حضور در عراق به رجوی دست باز داده بود تا هر طور که می خواهد خطش را پیش ببرد در حالی که در سال 63 بدلیل عدم تمرکز نیروها و کنترل کمتر تشکیلات بر اعضا برای رجوی جهت پیش برد مقصودش محدودیت هایی وجود داشت.

تا سال 1363 به دستور رجوی انواع خط ها و استراتژی ها اجرا شد که همه آنها به شکست انجامید. این خط ها پس از آن که به شکست می انجامید تغییر می کردند بدون آن که به دلایل شکست خط قبلی پرداخته شود و رجوی انتقادی از خودش بکند. این خطوط به شرح زیر بودند:

– قرار بود با خط ترور مسئولان رده بالای حکومتی به وسیله بمب گذاری هایی همچون 7 تیر و 8 شهریور 1360، جمهوری اسلامی ظرف چند ماه سرنگون شود اما این خط شکست خورد.

– قرار بود با تظاهرات مسلحانه که مهمترین آن در 5 مهر 1360 انجام شد، مردم به خیابان ها ریخته و قیام مردمی ایجاد شود اما نه تنها خبری از قیام مردمی نشد بلکه مردمی که به خیابان آمدند بر علیه مجاهدین خلق بودند و بسیاری از اعضای تیم های عملیاتی سازمان نیز دستگیر یا کشته شدند.

– قرار بود خط “زدن سرانگشتان رژیم” و انجام ترورهای کور، تا پایان سال 61 کار جمهوری اسلامی را تمام کند اما چنین نشد.

– قرار بود با خطوطی همچون “خلق جدید رهبری از دور” و “تهاجم حداکثر” و “پرچم نظامی” تا پایان سال 63 جمهوری اسلامی سرنگون شود اما نشد.

این شکست ها در بدنه سازمان انعکاس منفی می یافت و موجب مسئله داری می شد. رجوی برای آن که خودش را از پاسخگویی و پذیرش مسئولیت شکست های فوق الذکر در ببرد و مشکلات تشکیلاتی را مهار و مانع از جدایی نیروها بشود، در سال 63 ترفند معرفی “همردیف مسئول اول” یعنی معرفی مریم قجر عضدانلو به عنوان همردیف خودش را بکار برد و به بحث های انقلاب ایدئولوژیک متوسل شد. در سال 68 نیز مجدداً رجوی برای آن که خودش را از پاسخگویی و پذیرش مسئولیت شکست عملیات فروغ (مرصاد) و در بن بست ماندن استراتژی “ارتش آزادیبخش” که با آتش بس در گل مانده بود در ببرد و مانع از جدایی نیروها بشود به بحث های انقلاب ایدئولوژیک (انقلاب طلاق) متوسل شد.

رجوی در چند نشست مختلف گفته بود در سال 1363 در پاریس به اعضای دفتر سیاسی و برخی از اعضای مرکزیت مجاهدین خلق در آن زمان موضوع طلاق را ابلاغ کرده و حلقه ازدواج شان را از آنها گرفته بود اما بعد از مدتی حلقه ها را به آنها برگرداند. او علت برگرداندن حلقه و ادامه ندادن بحث را عدم کشش اعضای دفتر سیاسی و مرکزیت بیان می کرد. اما واقعیت چیز دیگری بود و علت عقب نشستن رجوی در آن سال به عوامل دیگری مربوط می شد.

اولاً در سال 1363 نیروهای مجاهدین خلق متمرکز نبودند؛ بخشی از نیروها در کردستان عراق و بخش دیگری در فرانسه یا کشورهای دیگر حضور داشتند. به همین دلیل رجوی نمی توانست با واکنش های منفی که با اجباری شدن طلاق ها در نقاط مختلف تشکیلات بروز می کرد مقابله کند. ضمن آن که ممانعت از جدا شدن نیروها بخصوص آنهایی که در کردستان نبودند و کنترل کمتری روی آنها بود بسیار دشوار بود. در جریان بحث های سال 63 و 64 دو تن از مسئولین قدیمی به نام های “حسن مهرابی” عضو دفتر سیاسی و “پرویز یعقوبی” از مسئولین بالای سازمان (که باجناق رجوی هم بود) و تعداد دیگری از مسئولین و اعضا از سازمان جداشدند و رجوی نتوانست مانع از جدایی آنها شود. برخی از آنها در همان زمان دست به افشاگری زدند که به ضرر رجوی تمام شد.

اما در سال 1368 نیروهای تشکیلاتی سازمان بجز تعدادی معدود که در کشورهای غربی فعالیت می کردند، در عراق و در قرارگاه اشرف متمرکز بودند و به ملاء بیرون از سازمان دسترسی نداشتند. در نتیجه رجوی هر بلایی هم بر سر نیروهای مجاهدین خلق می آورد کسی در بیرون تشکیلات از آن باخبر نمی شد. او اگر می خواست به راحتی می توانست مانع از جدایی مسئولین یا هر فردی که او لازم می دانست بشود. برای نمونه مهدی افتخاری یکی از مسئولین بسیار بالای سازمان بود که انقلاب ایدئولوژیک رجوی را قبول نداشت. او از زمان شاه سابقه مسئولیت در سازمان را داشت. بعد از پیروزی انقلاب نیز مسئول بخش های حساس سازمان بود و فرماندهی پروژه فرار رجوی از ایران با او بود و به همین دلیل رجوی به او لقب “قهرمان” داده بود. او عضو مرکزیت بود و بعد عضو دفتر سیاسی شد. وی همچنین یکی از فرماندهان بالای ارتش آزادیبخش بود و در جریان عملیات فروغ فرماندهی یکی از پنج محور عملیات را به عهده داشت. با اینکه نام مستعار او “فتح الله” بود ولی او را در تشکیلات “فرمانده فتح الله” صدا می زدند. با این همه سابقه بدلیل آن که با انقلاب طلاق رجوی مخالفت کرد، رجوی به بهانه آن که اطلاعات حساس دارد مانع از جدایی او گردید. رجوی بارها او را در نشست های جمعی تحت فشار قرار داد و بدترین توهین ها و تحقیرها را به او روا داشت. یکی از این نمونه ها مربوط به سال 1380 و نشست های موسوم به “طعمه” بود که وی را در نشست عمومی به پشت میکروفن فراخواند. سپس خودش و مریم رجوی و تعدادی از مسئولین و نفرات مغزشویی شده علیه او حرف زدند. رجوی تلاش کرد تا او را در نشست عمومی در اذهان نیروها تخریب کند. تحت این فشارها مهدی افتخاری بسیار تکیده و در هم شکسته و منزوی شده بود اما تا آخرین روز حیاتش انقلاب رجوی را قبول نکرد تا اینکه سرانجام در سال 1390 اعلام کردند بر اثر بیماری فوت کرده است.

بعد از فوت مهدی افتخاری، مریم رجوی که در توهین و تحقیر به او بدلیل وارد نشدن به بحث های انقلاب طلاق از هیچ پستی فروگذار نکرده بود، با وقاحت پیام داد و مهدی افتخاری را یکی از حامیان انقلاب ایدئولوژیک خواند! تا به خیال خود این حقیقت که او و رجوی عامل مرگ مهدی افتخاری بودند را بپوشاند.

مهدی افتخاری
مهدی افتخاری قبل از انقلاب ایدئولوژیک (سمت راست) و بعد از انقلاب ایدئولوژیک (سمت چپ)

ادامه دارد…

ایرج صالحی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا