سالها بود از دیدن مسابقات ورزشی وطنم ایران محروم بودم. سالها بود در گوشمان شیادترین بشر آفریده شده خواند و خواند که ورزشکاران ایرانی همه عضو اطلاعات هستند ، همه فلان و فلان که کلمات ناشایست شایسته خود رجوی ست و بس.
بارها از دوستانم در خصوص مسابقات فوتبال ، والیبال وووو خبرها را میپرسیدم و اندرون خود غبطه میخوردم …
دیشب برای دیدن مسابقات کشتی زیر ۲۳ ساله قهرمانی جهان به استادیوم در شهر تیرانا پایتخت آلبانی رفتم. با هر ورود کشتی گیر قهرمان کشورم شور و شوق وصف ناپذیری به من دست میداد. هیجان درون خود را بسختی کنترل میکردم. بوی وطنم را میدادند.
با حسرت عجیبی نگاهشون میکردم و همزمان کشتی گیری که روی تشک بود را با جان و دل تشویق می کردم، لحظهای درنگ نکردم چه حالی میداد.
به جایی که رسید رفتم بیرون تا پستی را ارسال کنم. آخر در درون سالن اجازه نمیدادند! شنیدم یکی از دوستانم صدایم کرد که مربی گفته بگو بچه ها تشویق کنند. سر و صدا کننده من بودم. سریع داخل رفته و با تمام وجودم فریاد کشیدم …
لحظاتی احساس کردم حنجره هایم قوای جدیدی گرفتند. بیشتر داد زدم. دلم میخواست این صدای خفه شده توسط مریم رجوی به اشرف برسد. سیاج ها را پاره کرده و به گوش دوستان قدیمی ام برسد تا بیدار شوند و خانواده را انتخاب کرده و تلاش کنند از زندان فرار کنند.
حمید آتابای – تیرانا – آلبانی