“طرح جدایی دین و دولت” توسط مجاهدین خلق در آبانماه سال ۱۳۶۴ و مناسبت سازی سالانه از چنین ادعایی، مسلما نشان از یک فریبکاری بزرگ برای سرپوش گذاشتن بر ماهیت فرقه گرایانه و غیر دموکراتیک بودن مجاهدین خلق در نزد دیگر مدعیان اپوزیسیون و حامیان سیاسی بینالمللی آنها دارد، ادعایی که هرگز با ساختار فرقه ای مجاهدین خلق همخوانی ندارد.
یکی از مسائل مهم و عناصر بنیادشکن دین، که همواره نظر دین پژوهان و جامعه شناسان دین را به خود جلب کرده است و آن ها پیوسته در اندیشه یافتن راه حلی برای مقابله با آن بوده اند، بحث فرقه و فرقه گرایی در مذاهب و گرایش ها و تمایلات مخالف نسبت به سازمان های دینی است، مشکلی که از دیرباز وجود داشته و در عصر حاضر نیز به یکی از مقولات مهم و پیچیده جوامع بشری تبدیل شده است.
ارائه خط مشی مناسب، از کارکردهای مهمی است که یک سازمان دینی باید برای ارائه تحلیل و نهادینه شدن آن در یک جامعه، تلاش مضاعفی از خود نشان دهد. به همین دلیل است که اصلی اساسی برای گرویدگان به هر دینی، بنیادگرایی درباره آن دین معرفی شده است.
طبق همین فرایند است که به تدریج ، نظریه های معکوس در قالب و بیانی مخصوص در مقابل سازمان دینی عام به تدریج رشد کرده و افرادی را بر آن می دارند که اصلاحاتی درونزا ایجاد نمایند و خود را از وابستگی های دامنگیر رها ساخته ، مستقل وارد عمل شوند و با ارائه طرحی اصلاحی ، با روشی خاص ، برای اداره اندیشه دینی جامعه بسیج شوند.
بر همین اساس، در کنار عقاید سازمان دینی عام، انشعابی طراحی شده که در ظاهر جنبه دینی خود را حفظ میکند، ولی در باطن ،از یک نوع واگرایی رادیکالی نسبت به سازمان دینی نهادینه شده در جامعه برخوردار است.
بنابراین سازمان مجاهدین خلق نیز ، یک گروه مذهبی فرقه گرا و نمونه بارز یکی از همین انشعابات طراحی شده است.
این تشکل با برداشت های متفاوت از اسلام و با پایه قراردادن ماتریالیسم، ایدئولوژی خود را بنا نهاده و با پدیده های پیرامون خود تنظیم رابطه میکند. که بیشترین ابعاد فاجعه بار آن در درون مناسبات خود این فرقه تروریستی دیده می شود که چگونه با جلسات تفتیش عقیده مستمر، شکنجه های روحی و روانی، اعضاء را به تمکین اجباری از ایدئولوژی که توسط رهبری این فرقه طراحی و تدوین شده وا میدارد.
راه اندازی انقلاب ایدئولوژیک در سال ۱۳۶۴ و رسمیت بخشیدن به رهبری خود انتصابی مادام العمر مسعود رجوی در تشکیلات مجاهدین خلق و بدنبال آن طلاق های اجباری که از سال ۱۳۶۸ به بعد در درون تشکیلات شکل گرفت حاکی از تکمیل پروسه تبدیل شدن مجاهدین خلق به یک فرقه تمام عیار با تمامی شاخص های آن بوده است بنحویکه ساختار تشکیلاتی و درونی مجاهدین خلق را از هرگروه سیاسی و یا اجتماعی بنحو بارزی متمایز می سازد.
بررسی عملکرد و مواضع تشکیلات مجاهدین خلق و ساختار درونی آن طی چند دهه گذشته، آشکارا اثبات میکند که شکلگیری یک فرقه سیاسی – مذهبی مبتنی بر “خشونتورزی”، “التقاط ایدئولوژیک”، “ماجراجویی”،”افراطگری” و “تقدیس تشکیلات” با رهبری خودکامه نمیتواند مسیر و فرجام صحیحی یابد و ثمرات تلخ و فاجعهبار آن برخاسته از ریشههای آفتزدهای است که نادیده گرفتن آنها مستلزم نفی واقعبینی خواهد بود.
ساختار درونی مجاهدین خلق یک ساختار فرقه ای و نامتعارف است. مسعود رجوی بعنوان رهبر فرقه در حال ارتباط با دنیای ماورءالطبیه بوده و به پیروان خود وعده بهشت را میدهد.
مریم رجوی، همسر و مبلّغ اصلی رهبری مسعود،این اندیشه را در اعضای سازمان القاء میکند که او با امام زمان در ارتباط بوده و فرامین خود را از او میگیرد.مریم میگوید :”مسعود رجوی تنها در مقابل امام زمان مسئول است و هرگز در تشکیلات به کسی پاسخگو نیست.”
در تشکیلات مجاهدین خلق زیر سوال بردن رهبر یک جرم نابخشودنی است و ستایش از رجوی یک وظیفه فرقه ای در درون تشکیلات مجاهدین خلق بحساب می آید. به همین دلیل است که رجوی هرگز پاسخگوی اعمال خلاف عرف و شرع و همچنین خطاهای استراتژیکی و حتی تاکتیکی که طی این سالیان در تشکیلات مجاهدین خلق مرتکب شده ، نبوده است.
بدین ترتیب ادعای “جدایی دین از دولت” و “آزادی ادیان و مذاهب”توسط رهبری مستبد و فاشیست مجاهدین خلق و تبلیغ بیرونی آن یک فرافکنی آشکار از عوام فریبی و سرپوش گذاشتن بر ماهیت چندش آور فرقه ای درون تشکیلاتی رجوی است که سعی بر سرپوش گذاشتن بر مناسبات فاسد این فرقه دارد.
مسلماً فرقه ای که حتی در خصوصی ترین زوایای زندگی اعضای این فرقه اعم از زن و مرد نظارت دارد و اعضای فرقه را مستمرا بخاطر تخطی از قوانین تشکیلات، مورد حسابرسی های مشمئز کننده قرار می دهد، هرگز نمی تواند مدعی “جدایی دین از دولت” در نزد مردم ایران باشد. چرا که این ادعا یک فریب بزرگ و وقیحانه، توسط رهبری سازمانی است که سعی می کند گند و کثافت درون فرقه ای خود را از نگاه مردم ایران پوشیده نگه دارد.
آش آنقدر شور است که سران فرقه مجاهدین خلق حتی به تعهدات خود در مقابل اعضایی که فاقد ایدئولوژی مجاهدین خلق بوده و یا دین دیگری داشتند نیز پایبند نبودند.اجبار چنین اعضایی به تغییر باورها و انتخاب ایدئولوژی مجاهدین خلق و برخوردهای سخت با آنها خود داستان فاجعه بار دیگری است که نیاز به بحث جداگانه ای دارد.
مسلماً فساد هم یکی از پایه های حذف نشدنی در مجاهدین خلق است که هنوز ابعاد فاجعه بار آن از جمله تشکیل حرمسرا (خانه فساد) برای رهبر فرقه توسط مریم رجوی از زنانی که عضو شورای رهبری این فرقه می شدند، یا تجاوز مسئولین مرد به اعضای نوجوان ، بدرستی افشا نشده است.
بنابراین سرنوشت مجاهدین خلق در تاریخ مبارزات معاصر ایران ، بدور از هرگونه ادعاهای مردم پسند، تجربه ای تلخ از یک حرکت انحرافی ، ضد ملی و ضد میهنی تحت پوشش “مبارزه با جمهوری اسلامی ایران” در تمامی ابعاد درون گروهی و بیرونی یک باصطلاح اپوزیسیون خود فروخته است.
نویسنده : سعید پارسا