در رسانههای فرقه رجوی مدام خبر مرگهایی منتشر میشود که علت آن عمدتاً به یک بیماری چندین ساله نسبت داده میشود.
اگر به گزارشهای پس از مرگ هر یک از اعضای سازمان مجاهدین خلق توجه کنید، متوجه خواهید شد که اغلب درگذشت اعضای نگونبخت این تشکیلات به دلیل بیماری بوده و عمدتاً بیماریهایی که سالها با آن درگیر بودهاند. سؤال اساسی این است که چرا برای مداوای آنها اقدام مؤثری انجام نمیدهید؟ چرا هرگاه یکی از مسئولین سازمان بیمار میشود، فوراً به اروپا و بهترین بیمارستانها اعزام میشود، اما اعضای رده پایین باید توسط پزشکهای فسیل رجوی درمان شوند؟
به صراحت باید گفت و تأکید کرد که این بیماری نیست که افراد را در تشکیلات میکشد، بلکه تبعیضی که شما بین افراد قائل میشوید، آنها را به مرگ میکشاند. حقیقت تلخ و بسیار زهرآگین این است که وقتی در فرقۀ رجوی یکی از اعضای سازمان میمیرد، تنها او نیست که میمیرد، بلکه همراه با او آرزوهای خانوادههایی که عمری منتظر دیدن فرزندشان بودند نیز میمیرد و دفن میشود. آرزوهای بر باد رفته، چقدر حزنانگیز و تأسفبار است. اکنون خانوادههای اعضای گرفتار در اشرف ۳ مانند یک پیکرند؛ وقتی یکی از فرزندان آنها در “اشرف ۳” میمیرد، همگی درگیر این ماجرا میشوند و غم و اندوه سرتاسر زندگیشان را مدتی درگیر خود میکند، زیرا مدام با این فکر درگیر میشوند که نکند نفر بعدی فرزند ما باشد؟
بارها گفتهایم که رجوی به هیچ وجه از مرگ کسی در سازمان متأثر و متأسف نمیشود. اتفاقاً برای آنها خوب است، زیرا تبدیل به ابزاری میشود که برای یک دوره تبلیغات کرده و برای مظلومنمایی خود بهرهبرداری میکنند. غمانگیزتر اینکه رجوی دوست دارد مرگ افرادش هر چه دردناکتر باشد؛ مثلاً بر اثر یک انفجار چندین نفر به کام مرگ بروند و او به سرعت عکسهای رنگی آنها را در بین تعدادی از عوامل خود در اروپا و آمریکا به جلوی دوربینها بکشاند. هدف از این مطلب نیز تأکید بر این است که مرگهایی که در تشکیلات رجوی رخ میدهد، اغلب قابل پیشگیری بوده و میتوان از آن جلوگیری کرد اما تجربه و تاریخ نشان داده و ثابت کرده که رجوی و عواملش به خون اعضای خود نیاز دارند.
این موضوعی که بیان کردم، یک تجربه شخصی در رابطه با سازمان مجاهدین خلق بوده و به آسانی بهدست نیامده است.
حسین عیوضی آذر