کم کم به روزهای پایانی سال میلادی 2004 نزدیک می شویم. اعضای انجمن نجات آلبانی و یا بهتر بگوییم خانواده بزرگ انجمن نجات آلبانی هم همچون دیگر خانواده های آلبانیایی در تدارک عید کریسمس هستند.
ابراهیم مرادی به همراه چند تن دیگر از اعضای انجمن، به بازار رفتند تا ملزومات جشن کریسمس را تهیه کنند. ریسه و شیرینی و شکلات و …
مهمانی دادن و مهمانی رفتن و تدارک عید، شور و حال زیبایی به زندگی روزمره وارد می کند که به یاد ماندنیست و انرژی دوباره ای در جان و روح افراد تزریق می کند. و این چیزی است که اعضای سازمان مجاهدین خلق از ان محروم بوده و هستند.
ابراهیم مرادی با یادآوری خاطرات دوران حضورش در مناسبات فرقه رجوی، از روزهای می گوید که برای خرید به بازار می آمدند. البته که بازار رفتن هم مثل هر چیز دیگری مناسبات خاصی داشت.
مرادی توضیح می دهد که : حتما جلودار و عقب دار داشتیم تا از مسیر منحرف نشویم. از قبل هم به ما آماده باش می دادند که با افکارمان در حین راه رفتن در بازار مقابله کنیم و بعد از بازگشت هم می بایست دست کم 200 فکت می خواندیم از لحظه هایی که در بازار دچارش شده بودیم. مثلاً فلان زن را که دیدم چنین و چنان شدم و …
عضو سابق مجاهدین خلق با ذکر این توضیحات می گوید: هیچ گاه احساس آزادی نمی کردم.
او رو به دوستان سابقش که در کمپ مانز به سر می برند، می گوید: به دوستان در اسارتم می گویم یک لحظه فکرشان را به کار بیاندازند. این همه سالی که از عمر و جوانی و زندگی را در این راه گذاشتند به کجا رسیدند. نمی گویم زندگی خیلی نرمال است .تلاش خودش را دارد. اما اینجا هر چه هست بهره کشی نیست. روح و جسم افراد در اختیار کسی نیست. اینجا راحتی. عرقی که می ریزی مال خودت است. پولی که در بیاوری هر چند کم و یا زیاد مال خودت است.