نشست های طعمه، وحشت آفرینی با حداکثر وحشیگری – قسمت سوم

در قسمت قبل نوشته بودم که چند روز بعد از اینکه از نشست سیاسی رجوی بازگشتیم، اعلام شد که همه نفرات از سطح ام قدیم به بالا برای شرکت در نشست ژیلا دیهیم که فرمانده قرارگاه ما بود حاضر باشند. پس از اینکه ژیلا دیهیم وارد شد، توضیح داد که قرار است نشست هایی شروع شود که مانند “روز قیامت و روز حساب پس دادن” است. همه باید جواب بدهید که چرا تاکنون برادر (رجوی) را به تهران نبردید!! معلوم بود که رجوی قصد انتقام کشی سنگینی دارد. او با نشست سیاسی، سوال و ابهام سیاسی و خطی را ممنوع کرد و حالا قصد داشت تا بار دیگر مقصر گیر کردن مجاهدین در عراق را نیروهایی معرفی کند که در هیچ تصمیم گیری سازمانی دخیل نبودند و اصلاً رجوی به حساب شان نمی آورد. او می خواست خودش که تنها تصمیم گیرنده درباره “همه چیز” بود را نه تنها از لیست مقصرین خارج کند بلکه طوری کار را پیش ببرد که گویی مظلوم هم واقع شده و نیروهای مجاهدین حق او را ضایع کرده و حالا باید جواب بدهند که چرا او را به تهران نبرده اند!
سپس به برخی از اتفاقاتی که در نشست آن روز گذشت اشاره کردم. حال می پردازم به بقیه ماجرا:

متهم کردن اعضا به دزدی

آن روز و چند روز آینده نشست ها به همین منوال ادامه داشت و معلوم نبود که در هر نشست چه کسی سوژه می شود. در این نشست ها فردی به نام “اسماعیل _ ش” ساکت بود و چند بار ژیلا دیهیم از او خواست ساکت نباشد و حرف بزند.

بعد از چند روز بر اثر فشارهای زیادی که به او آوردند او را به حرف زدن وا داشتند. سپس ژیلا مدعی شد که او کیفاً تغییر کرده است. در اولین نشست بعد از آنچه که ژیلا دیهیم تغییر کیفی می نامید، وقتی یکی از نفرات به اسم “سعید مهدویه” سوژه بود، اسماعیل بلند شد تا درباره او موضع بگیرد و به این ترتیب تغییراتش را نشان بدهد. او با داد و فریاد به سعید گفت: “سعید یادت هست سال 73 در آشپزخانه با هم مشغول شستن ظرف بودیم؟ آنجا تو قابلمه را خوب نشسته بودی، این کار تو علامت چه بود؟ این علامت نجنگ تو بود تو اهل جنگ نیستی!!”

همه می دانستند که اسماعیل بدبخت از سر ناچاری این حرف ها را می زند با این حال از جملات بی ربطی که اسماعیل می گفت خنده شان گرفته بود. تغییر کیفی که ژیلا و نشست وحشیانه اش بر سر اسماعیل آورده بود نتیجه اش چنین فضاحتی بود. بیشتر افراد سرشان را زیر انداخته بودند تا خنده های شان را ژیلا نبیند و سوژه نشوند. تغییرات زورکی نتایجی چنین داشت. از این دست حرف ها و موضع گیری ها در نشست ها زیاد بود و ناشی از این بود که افراد از ترس اینکه بدلیل سکوت مورد بازخواست قرار نگیرند یا متهم به این نشوند که با سوژه رابطه محفلی دارند مجبور بودند حرفی بزنند و انتفادی بکنند.

حرف های بی ربطی که اسماعیل می زد ناشی از آن بود که او را مجبور به حرف زدن کرده بودند. او به این دلیل علیه سعید مهدیه حرف زده بود که بار دیگر خودش را سوژه نکنند. بی شک همین داستان برای زنان نیز وجود داشت و آنها نیز تحت فشار شدید بودند و اگر در نشست ها داد و بیداد نمی کردند و به تحت مسئولین خود گیر نمی دادند خودشان سوژه می شدند. رجوی در کمال نامردی کاری کرده بود که همه ما در عین حال که قربانی بودیم، مجبور می شدیم در قربانی کردن دیگران شریک شویم.

یکی دیگر از افرادی که سوژه شد ذکریا (علیرضا پور محمد) نام داشت و اهل آذربایجان بود. او فرمانده اکیپ خرید بود و به بیرون قرارگاه تردد داشت. زن فرمانده پشتیبانی قرارگاه او را متهم کرده بود که وقتی به همراه اکیپ خود به خرید می رود، بدون اطلاع برای خوردن ناهار به رستوران می روند و پول خواهر مریم را حیف و میل می کنند. آنها همچنین وی را متهم کردند که از پول هایی که برای تردد به او می دهند می دزد و به او می گفتند که باید دلیل اینکار را لو بدهد.

برای من که مدتی در قسمت ترددات بودم و فکر می کنم برای بقیه نفراتی که در تردد بودند این حرف ها خیلی عجیب بود چرا که مقدار پولی که برای سوخت به ما می دادند بسیار ناچیز بود و با تورم آن زمان عراق حتی اگر فردی تمام پول سوخت را برای چندین بار پیش خود نگه می داشت باز هم نمی شد هیچ چیز با ارزشی با آن خرید چه رسد به اینکه باقیمانده پول سوخت را بخواهد پیش خود نگهدارد. جالب آن که در آن زمان بدلیل شرایط اقتصادی عراق، دینار آنچنان بی ارزش بود که نفرات قسمت خرید با گونی، دینار با خودشان می بردند تا بتوانند مقداری وسیله خرید کنند. بنابراین با صد یا هزار دینار شاید حتی نمی شد یک آدامس هم خرید چه رسد به اینکه با آن بتوان از عراق خارج شد! بعداً که رجوی نشست های طعمه را در قرارگاه باقرزاده به اجرا در آورد متوجه شدم که چرا ژیلا دیهیم افراد را به دزدیدن پول یا فرار از جنگ متهم می کرد که توضیح آن را در ادامه خواهم داد.

اینکه ذکریا و افراد اکیپش چه می کردند را درست نمی دانم اما در حالی به او بخاطر خوردن ناهار در بیرون گیر داده بودند که من از بچه های ترددات که در اکیپ تردد فهیمه اروانی بودند شنیده بودم وقتی با فهیمه اروانی به بغداد تردد دارند، او (فهیمه اروانی) در بهترین رستوران ها غذا سفارش می دهد. حتی در قرارگاه های مجاهدین نیز فرماندهان بالا امکاناتی داشتند که اصلاً با آنچه ما داشتیم قابل قیاس نبود و هر کدام یک آشپزخانه با امکانات مجزا داشتند و هر چه می خواستند در اختیارشان گذاشته می شد.

در ادامه بچه های ام جدید را هم وارد نشست ها کردند. با توجه به اینکه تعداد نفرات زیاد شده بود، محل نشست به سالن غذاخوری منتقل شد اما برای اینکه نفرات در حین نشست سالن را ترک نکنند و هم به این دلیل که نفرات پایین تر در زمان نشست وارد سالن نشده و با دیدن فضای نشست وحشت نکرده و مسئله دار نشوند، درب سالن هنگام نشست بسته می شد و یک نفر به عنوان نگهبان پشت آن می ایستاد. این فضا دو یا سه هفته ادامه داشت تا اینکه گفتند وسایل خودتان را جمع کنید چون برای چند هفته به قرارگاه باقرزاده می رویم.

ادامه دارد

ایرج صالحی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا