خبر مسرت بخش ازدواج آقای ابراهیم خدابنده در روزهای گذشته انگیزه نوشتن این مقاله است. ضمن تبریک به ایشان و ارج گذاشتن به تلاش تازه شان برای بازگشت و تجربه جنبه های عینی تر و پایدار زندگی تلاش می کنیم گذرا و اشارت وار به چرایی و چگونگی و مکانیزم شیوه های فرقه رجوی که معطوف و متمرکز بر نفی و ضدیت تمام و کمال با موضوع زندگی و در نهایت خانواده است، بپردازیم. شاید به زعم بسیاری که کمتر از فلسفه وجودی فرقه ها و به خصوص از اهداف و آموزه های فرقه رجوی اطلاع دارند، پرداختن به چند و چون و اهمیت دادن به یک امر عادی و معمول (در حیات فردی و اجتماعی انسان از جمله ازدواج کردن و تشکیل خانواده)، اقدامی کاملا غیرمنتظره و تعجب آور تلقی شود، اما همه اهمیت موضوع دقیقا از فهم و درک همین پارادوکس ناشی می شود.
اینکه چگونه آموزه های یک گروه می تواند اعضاء و پیروان خود را نه تنها متقاعد و مجاب به ترک زندگی معمول که به کیفیتی غافلگیرکننده از دافعه و تنفر و انزجار نسبت به آن ناگزیر کند. برای فهم این نکته کلیدی که بدانیم فرقه ها چگونه و با چه مکانیزم هایی پدیده ها و امور بدیهی زندگی و بقا و حیات انسانی از جمله ازداوج را به مرز سرخ و تابو تبدیل می کنند، پیش از آن باید بدانیم رهبران این گروه ها که معمولا به گروه های فرقه ای شناخته می شوند، چه نفعی از این بدعت ها می برند. واقعیت این است چنین گرایشی در مناسبات مجاهدین خلق تا آنجا که حافظه تاریخی گواهی می دهد منحصر و مختص این گروه نبوده و نخواهد بود. تبارشناسی این دستگاه فکری که آشکارا بر تناقض بیرونی و درونی راه باز می کند و ادامه حیات می دهد، به دهه های پیش که بلکه به قرن ها بیشتر مربوط می شود. به جنبش ها و اندیشه هایی که اساسا حیات و بقای خود را در تحمیق و اسیر کردن نوعی انسان به مناسباتی خارج از نرم های اجتماعی و بشری دعوت می کند و تلاش دارد تا موضوعیت خود را در تقابل پیوسته و همواره با وضعیت موجود اثبات کند.
این دستگاه فکری که ظاهرا در مناسبات بیرونی اش داعیه نوع دوستی، آزادی خواهی، عدالت طلبی، انسان گرایی و ستایش زندگی و آرمان گرایی دارد، اما در مناسبات درونی در تقابل دائم و پیوسته با ذات زندگی و مکانیزم های شکل دهنده آن عمل می کند. و جالب تر اینکه برای توجیه و تئوریزه کردن موجودیت خود به تناسب شرایط و اقتضای پیشرفت های تاریخی در زمینه نظری و علمی، می کوشد خود را همسویی با این تحولات نشان بدهد. با این حال بخش اعظم و کلیدی توان و بضاعت خود را برای اثبات مشروعیت و موجودیت اش از نفی گذشته و حال و احاله امور به آینده فرضی عاریه می گیرد. اگر تقابل و درافتادن با قانومندی های هستی را به نوعی مصداق ارتجاع و عقب مانده گی تلقی کنیم، عجیب خواهد بود که از این منظر چنین نگرشی ویران گرانه به موضوع هستی در حرف داعیه رادیکالیسم و انقلابی گری داشته باشد. اما تجربه های پیشین نشان داده که رادیکالیسم و ارتجاع در ماهیت آبشخورهای واحدی دارند. اگر رادیکالیسم راه خود را برای آینده فرضی از تغییر دادن رویه جاری و معمول زندگی و ویرانگری و تخریب شالوده ها و بنیادهای حیات بشری از جمله خانواده و فنون مجاب سازی و انقیاد انسان به خود هموار می کند، در نقطه مقابل دشمنان بی نقاب تکامل و عقب مانده از قافله باید، به الگوهای امتحان پس داده ای در پساتوی تاریخ متمسک شوند.
هر دو گروه چه رادیکال ها و چه عقب مانده های تاریخی، برای نیل به وعده های فرضی خود در آینده ای موهوم ناگزیر باید اکنون و حال را به عنوان دسترس ترین امکان برای اعمال هر گونه تغییر تدریجی و کمی به سوی یک نرم و مدل عقلانی و خردورزانه نفی و از اساس با موضوعیت زندگی و حالیت و تمام الزامات و قانونمندی های بدیهی اش نه تنها به نفی و عناد که به الگویی غیرقابل تحمل و براندازانه تبدیل کنند. درک این معنی که چرا فرقه رجوی مریدان خود را نسبت به مناسبات بیرون از فرقه به دافعه و تنفر و عوامل بقاء و ادامه آن از جمله تشکیل خانواده را به تابو و مرزسرخ تبدیل می کند، در این نکته نهفته است که او می خواهد به بهانه (نه گذشته و نه اکنون) انقیاد انسان به نفس خود را در پوش و وعده آینده موهوم تضمین کند.
شاید برای خردورزان باور و درک این معنی که چگونه یک امر بدیهی و حیاتی به مرزسرخ تعبیر می شود تا جائی که همین امر دشوار و ناشدنی جلوه کند، اما راز و رمز درک این به ظاهر غیرممکن جز از فهم کردن عناد فرقه با خردورزی و عقلانیت و ماهیت عقب مانده گی و استثمار و خلق مکانیزم های برده داری نوین ممکن نیست. شاید بتوان بخشی از مولفه ها و آموزه ها فرقه رجوی را در تبارشناسی تاریخی این جریان ها شناسه و فهم کرد. در جایی که مریدان باید از همه گذشته و اکنون به بهانه آینده ای تهی از کمترین انتفاع و لذت از زندگی و خرد و عقلانیت خود را بی کمترین پرسشی قربانی کنند. با چنین پس زمینه ای در اندیشه فرقه رجوی درک این مهم که چرا او با هر گونه سرخوشی و انتفاع از زندگی کینه می ورزد، مشکل نیست. رجوی اصرار دارد برای فهم و داوری درباره هر پدیده ای و فهم بدیهی ترین امور از جمله ازدواج اش با مریم عضدانلو، یا به بی نهایت نگاه کنیم و یا به بی نهایت پائین.
در بینش او درک واقعیت و زندگی به همان سان که هست و جلوه می کند امکان پذیر نیست. به همین دلیل ازدواج اش با مریم را در اوج، و تبلور اراده هستی می انگارد و از سوی دیگر انعطاف و تمایل فطری و بدیهی مریدان اش به زندگی را ضدارزش تلقی می کند. هوفر در کتاب ارزشمند مرید راستین به پدیده باورپذیری به عنوان مکانیزمی برای درک و فهم دنیای فرقه ها اشاره دارد. باوراندن این معنی به مریدان که زندگی کردن و لذت جویی مشروع و کامروائی عقلانی و خلاصه آمیخته شدن و منتفع شدن از همه لذت های ذاتی و… امری ضدارزش و غیراخلاقی است. او فلسفه این پوچ اندیشی رادیکال نما و انقلابی!!! را تنها بخشی از پروسه مجاب سازی و تعمیق انسان در مناسبات فرقه ای تعبیر می کند و می نویسد:
"جنبش (رادیکال) تفریح و آرامش را بی ارج می شمرد و زندگی دشوار را می ستاید. لذت جویی عادی را کم ارزش یا بی اعتبار می داند و رفتن در پی خوشبختی فردی را غیراخلاقی تلقی می کند. برخورداری را معامله با دشمن -اکنون- می شمرد. هدف اولیه آرمان ریاضت کشانه ای که بیشترِ جنبش های توده وار تبلیغ می کنند، پروردن و میدان دادن به بی اعتنایی به اکنون است. کارزار علیه امیال و غریزه ها همان تلاش برای سست کردن رشته های محکم پیوند با اکنون است. این که چنین زندگی فردی ناشادی در مقابل یک پیشینه سرزنده و دراماتیکِ زندگی باشکوه جمعی قرار دارد، در خدمت برجسته کردن بی ارزش آن است." *
ازدواج آقای ابراهیم خدابنده از این حیث واجد اهمیت است که ایشان در واقع با پیروی از یک سنت طبیعی و رایج، به اراده و خواست رهبر یک فرقه که خود را حائل بین زندگی درون و بیرون از فرقه قرار داده پشت پا زده است. او بر خلاف رجوی که زندگی و حیات را فاقد ارزش توصیف کرده، به روی زندگی لبخند زده و آشکارا ایدئولوژی و آموزه های ارتجاعی و ضدتکاملی او را به چالش کشیده است. او فاصله یک امر بدیهی و غیرممکن را درنوردیده و در عین تابوشکنی به زندگی بازگشته است. اینکه چگونه زندگی کردن به یک تابو و خط قرمز تبدیل می شود، راز و رمز درک دنیای فرقه رجوی است.
* کتاب مرید راستین. نوشته اریک هوفر. ترجمه شهریار خواجیان. انتشارات اختران. ص 70.
مولف: بهار ایرانی
منبع: