بی مسئولیتی رهبران مجاهدین و زخم های التیام ناپذیر مادران

نزدیک به سه سال است، برادر، خواهران و مادر خانم معصومه اولادی، برای اطلاع از سرنوشت دختر عزیزشان که سالهاست تحت اسارت رهبران مجاهدین در بیابان قرارگاه اشرف بسر می برد، نامه های متعددی را در سرزنش رهبران مجاهدین نوشته اند که در سایت انجمن نجات منتشر شده است. در نامه های منتشره بارها اعضای خانواده اولادی از رهبری فرقه ی مجاهدین خواسته اند تا به خواسته ی مشروع و طبیعی آنان احترام گذاشته و اجازه دهند معصومه با آنها تماس بگیرد. متاسفانه تاکنون به نامه های منتشره نه تنها پاسخی داده نشده است که رهبران مجاهدین اهمیتی نیز به تقاضای مکرر اعضای خانواده خانم اولادی برای امکان تماس و یا اجازه ارتباط به معصومه با خانواده اش نداده اند.

تاملی در محتوای نامه ی خانم قمر مرادی مادر زجر کشیده و چشم انتظار خانم معصومه اولادی که سالهاست از سرنوشت دخترش کوچکترین اطلاعی ندارد حاکی از نهایت بی مسئولیتی اخلاقی رهبران مجاهدین در برابر خواسته ی مادری ست که جز به عواطف و احساس مادرانه خود نمی اندیشد.

متاسفانه سیستم فکری توتالیتر و دگم رهبران مجاهدین شامل رشته ای از احکام قطعی و نهایی ست که به خیال بیهوده ی آنان به تمام مسائل ریز و درشت زندگی بشری "پاسخ" می دهد در حالی که مشخص است از درک ساده ترین و بدیهی ترین عواطف انسانی و حس مادرانه مغفول مانده است. خانم قمر مرادی در نامه ی خویش در واقع از زاویه احساس ناب مادرانه و ذهنی پرسشگر و کنجکاو برای حمله به سیستم فکری بسته و نامعقول رهبران فرقه ی مجاهدین، به طرح سوالاتی می پردازد. پرسش از تناقضات وافری که در سیستم فکری و کنش های غیر معقول و غیر دموکراتیک رهبری عقیدتی مجاهدین نهفته است. در حقیقت طرح سوال های اساسی و پرسیدن، حربه ای کارآست که توانسته است سخت ترین "ادعاهای رهبری مجاهدین" را به چالش بگیرد و توخالی بودن آن را آشکار کند..

این رویکرد سراسر پرسشگرانه به خوبی نشان می دهد، ادعاهای بشردوستانه و دموکراتیک رهبران مجاهدین چیزی نیست، جز "سخنان لغو عده ای دلقک که هیچ معنایی در بر ندارد"؟

خانم قمر مرادی در نامه ی خویش همچون نامه های قبلی، پرسش هایی را بارها و بارها مطرح کرده است. اما می توان به درستی اذعان کرد پاسخ دادن به پرسش های معقول و منطقی با طبع بیرحم و ذهنیت متناقض و پریشان رهبری مجاهدین سازگار نیست. هر چند پرسش ها هر چه دقیق تر و باریک تر و به دفعات مختلف با رهبری فرقه ی مجاهدین در میان گذاشته شده باشد.

تعمق در محتوای نامه خانم قمر مرادی سویه های مختلفی را برای ما ترسیم می کند، اقدامات مجاهدین در به اسارت در آوردن ذهنی و فیزیکی انسانها و زنان کم سن و سال وضعیتی تیره و تار را به تصویر می کشد، اما بخش وسیعی از نامه به هیچوجه یأس آمیز نیست. پاسخ خانم قمر مرادی به زندگی و سرنوشت آینده دخترش بی تردید مثبت و تائیدآمیز است. با امید به آن روز و رهایی خانم معصومه اولادی و بازگشت ایشان به آغوش پراحساس مادرانه.

آرش رضایی

مسئول انجمن نجات دفتر آذربایجانغربی

2/6/1387

*****************

به نام خدا

23/5/1387

معصومه جان

سرآغاز نامه را با یاد و نام خداوند متعالی آغاز می نمایم که می دانم اول و آخر همه خوبیهاست و دل رنجدیده و قلب شکسته مادری را که سالهاست شکر به درگاه او دارد را شفاست و صد در صد مطمئن هستم که با یاری او یوسف گمگشته باز آید به کنعان انشاا…

معصومه جان، ای نور چشم و اشک دیدگانم سلام، ای کسی که با رفتنت خنجری بر قلبم فرو رفته و زخمی بر جگرم نهاده شده سلام. دیگر تعداد نامه هایی را که برایت نوشته ام را فراموش کرده ام ولی به خداوندی خدا می دانم که فرزندی را که 2 سال تمام شیره جان داده ام و سالهای سال در کنارم شاهد بزرگ شدنش بوده ام را می شناسم و می دانم که آنقدر مهر و محبت و معرفت داری که برای دادن جواب نامه هایم سر از پا نمی شناسی ولی افسوس که بزدلان و روباه صفتان فرقه تروریستی رجوی مانع این کار می شوند ولی این را بدان تا روزی که عمرم بر این دنیای فانی باقی باشد دست از تو نخواهم کشید. این نه حرف من است بلکه حرف تمامی برادران و خواهرانت نیز هست. درست است که در عنفوان جوانی فریب خوردی و در چنگال آن از خدا بی خبران اسیر شدی ولی به قول معروف ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است. هیچ دیر نشده و برای آزادی خودت لحظه ای هم درنگ نکن و هیچ گونه ترسی به خودت راه نده.

خداوند را شاکرم از سالی که آن سازمان به مردم و میهن خود خیانت کرده و تن به ذلت و خواری کشورهای دیگر داده تا کنون هیچ کاری نتوانسته بکند و بعد از این هم نمی تواند، چون مانند درختی می ماند که پیر و فرتوت شده و از ریشه دارد خشک می شود. معصومه جان بدان که حدود 400 و اندی نفر از افراد اسیر در سازمان که عمر خود را در آنجا بیهوده صرف کرده بودند با همت و اراده به کشور خود بازگشته و اکنون در کنار خانواده هایشان هستند. معصومه برای تو هنوز دیر نشده چون سن و سالی نداری و فکر نکن من و برادر و خواهرهایت دست از تو کشیده ایم نه چنین نیست چون می دانم خون پدری که سرشار از غیرت و تعصب بود در رگهای تو جاری است و تا زمانیکه تو را در آغوش خود نبینم دست از سر آن سازمان مخوف و دیو صفت بر نخواهم داشت به امید روزی که چشمان کورم به دیدن روی زیبایت بینا گردد. شماره تلفن منزل را در زیر نامه می نویسم و منتظر تلفن و جواب نامه ات هستم، خوبی و خوشحالی ما بستگی به برگشتن تو دارد که امیدوارم با همت خودت و یاری خداوند متعال هر چه زودتر میسر گردد انشا ا…

نامه خود را ادامه می دهم با خطاب به سران و مسئولین سازمان، به نحوی که بعد از خواندن نامه ام واقعاً به عمق حرفهایم فکر کنید نه به خاطر فرزندم دلبندم بلکه به خاطر تمامی عزیزان دربند بویژه کسانیکه با گرفتن سمتهای دروغین بیشتر از دیگران مورد شکنجه و تحقیر هستند. اول آنکه در طول این چند سال که از عمر سازمان می گذرد آیا مسعود رجوی که به عنوان رهبر سازمان هست حتی نتوانسته برای خود و شما یک دهکده مستقل داشته باشد چه برسد به روستا یا شهر. معلوم است نه جز این بوده که یک عمر است با ذلت و خواری در استعمار کشورهای دیگر بویژه صدام ملعون بوده و با هر سازی که آنها زده اند مانند مترسکی در دستان آنها رقصیده است.

دوماً: به قول خودش و با وعده هایی که به شما داده قرار بوده که تهران را فتح نماید و حکومت ایران را در دست گیرد که کور خوانده و اکنون هم که عمری از او باقی نمانده و چند صباحی دیگر باید جوابگوی اعمالش در آن دنیا باشد.

سوم اینکه آیا تا کنون از خود پرسیده اید که رهبر سازمان و همسرش و مابقی سران ارشد سازمان در کجا هستند و چکار می کنند این را من برایتان می گویم که مشغول لهو و لعب و عیش و نوش و مجالس خوشگذرانی خود در کشورهای غربی هستند و شما را مانند حیوانی فرض می کنند که رام شده دست آنهائید و با حرفها و دلایل تکراری خود مغز شما را شستشو داده و منزوی کرده اند. پس اگر داشتن همسر و فرزند و تفریح و مسافرت و پول و امکانات برای سازمان ممنوع است چرا خودشان دارند، به خود بیائید و مانند آن 400 و اندی نفری که در طول سالها و ماهای اخیر به کشور و آغوش خانواده خود برگشته اند و دارند زندگی می کنند شما نیز فرصت را غنیمت بشمارید و هر چه سریعتر خود را نجات دهید وای بر تو ای رجوی – وای بر شما ای سران و رهبران خائن.

مگر شما تاریخ را مطالعه نکرده اید یا این که پی پوست کلفتی را به تن خود مالیده و خود را به گمراهی زده اید ولی من به عنوان یک مادر به شما می گویم و تاریخ را برایتان یادآوری می نمایم که تمامی کسانیکه از روز ازل نسبت به میهن و مردم خود پشت کرده اند و ظلم و ستم نموده اند هر کدام از طرف خداوند متعال به سزای اعمالشان رسیده اند و این بلا هم سر شما می آید.

وای بر شمایی که دم از حسینی بودن و پیروی از راه امام حسین (ع) می زنید. امام حسین (ع) کی باعث جدایی فرزند از پدر و مادر می شد. کی با اسیران بدرفتاری می کرد و مانع ملاقات آنان با خانواده هایشان می شد. وای از آن روزی که باید در سر پل صراط جوابگوی امام حسین (ع) باشید. چه برسد به جواب این همه خانواده دل سوخته. وای بر شما. وای بر شما.

معصومه جان منتظر جواب نامه و تماس تلفنی ات هستم. به امید آزادی تو جگر گوشه ام و کلیه عزیزان مظلوم دربند مخوف فرقه رجوی خائن.

قمر مرادی

مادر جگرسوخته ات

رونوشت:

– کمیته بین المللی صلیب سرخ – دفتر تهران.

– سازمان دیده بان حقوق بشر – دفتر نیویورک، واشنگتن، لندن، پاریس.

– عفو بین الملل – دفتر نیویورک، واشنگتن، لندن، پاریس.

– مقام حقوقی و قضایی کمپ آمریکا – کلنل هارمون.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا