نامه آقای حمید سیاه منصوری به بنیاد خانواده سحر تحت حفاظت نیروهای امریکایی رفتم که هدفم احقاق حقوق طبیعی پایمال شده توسط فرقه رجوی بود ولی به دلیل مماشات نیروهای نظامی آمریکایی با مجاهدین امکان دسترسی به هیچ اقدام عملی و قانونی وجود نداشت تا این که در تاریخ 6/2/1387 (27 آوریل 2008) نیروهای امریکایی کمپ تیف را بستند و تعداد 87 نفر افراد باقیمانده این کمپ را به منطقه کردستان عراق منتقل نمودند ولی من از رفتن به کردستان خودداری نمودم و برای کسب حقوق قانونی خود و برای شکایت در دادگاه بغداد علیه رهبری مجاهدین به بغداد آمدم ولی در اینجا نیز با مشکلات عدیده قانونی مواجه هستم. اکنون قصد دارم به هر ترتیبی که شده خودم را به یک کشور آزاد برسانم.
زنده ماندم تا حقایق را بگویم که دیگران از تجربیات من بهره برده و زندگی کنند.
اکنون باید اذعان نمایم که بن بستهای مرگبار ایدئولوژیک و سیاسی موجود در سازمان مجاهدین خلق، نیروها را به سمت خود کشی سوق میدهد ولی من به دلائل ذیل میخواهم زنده بمانم، میخواهم زنده بمانم تا حقایقی را آشکار نمایم که دیگران فرصت و حق دسترسی به زندگی اسوده را داشته باشند. بی تردید این حق قانونی و طبیعی هر فرد است که از امکان یک زندگی شرافتمندانه که سرشار از عاطفه و عشق است برخوردار باشد. واقعیت امر اینکه روح قوانین مندرج در "اعلامیه جهانی حقوق بشر" بر مبنای نجات زندگی انسانها و خیر و سعادت بشریت بنا شده است بنا بر این مرزهای ایدئولوژیک و جغرافیایی را تخریب مینماید و اصل دفاع و نیل به "حقوق بشر" را آمال و آرمان غایی خود قرار میدهد.
گاهی که به یاد گفته ضد بشری مسعود رجوی میافتم که در روز وقوع فاجعه دردناک "یازده سپتامبر" بدین صورت نگرش فرقه گرایانه خود را افشاء نمود که "این اسلام ارتجاعی بود که این کار را کرد پس ما که انقلابی هستیم چکار میکنیم؟" با توجه به کارکرد های تروریستی وی در طی سالیان گذشته که خود من نیز از نزدیک قربانی و شاهد اعمال تروریستی وی بودم بناگاه این سؤال به ذهن من خطور نمود که چه تفاوت بنیادی بین مسعود رجوی و بن لادن وجود دارد؟ با توجه به این منطق که هر پدیده ای به هر مقیاس هم خطرناک و پیچیده باشد زمانیکه قابل شناخت باشد شیوه مقابله و برخورد با آن بسیار سهل و آسان خواهد بود، بر اساس همین منطق، بن لادن دیگر تهدیدی بر علیه بشریت محسوب نمیشود زیرا که تاکتیک ها و نگرشهای سکتاریستی وی برای جهانیان شناخته شده و لو رفته است. اما فرقه رجوی یک فرقه و سکت مرموز و ناشناخته میباشد. کلیه سکتها بر مبنای یک نگرش و الگو و متدلوژی عمل نمود و مورد مطالعه و ارزیابی قرار میگیرند و فرقه مجاهدین نیز تابع همین منطق و قوانین مسلک گرایانه میباشد. بنا بر این نمیتوان این فرقه را یک پدیده نوظهور نامید با این وصف به دلیل مرموز عمل نمودن و چهره مدرن و حق به جانب به خود گرفتن، توانسته است گروههایی از افکار عمومی غرب را بفریبد و باند تروریستی این فرقه تحت پوشش کارهای خیریه و دفاع از حقوق بشر قارچ گونه در اروپا رشد نموده و پناهندگان ایرانی در اروپا را در جهت نیل به اهداف تروریستی اش شکار نماید. تروریسم و فرقه گرایی مرز جغرافیایی و انسانی را به رسمیت نمیشناسد و در هر زمان و در هر مکان که اراده نماید، با نادیده گرفتن جان انسانهای بی گناه و بی دفاع و با توسل به هر شیوه ضد انسانی، در صدد حفظ منافع فرقه گرایانه خود بر می آید. خود سوزی ها و خود کشی های هولناک در شهرهای اروپایی و در قرارگاه اشرف نمونه بارز یک چنین واقعیت تلخی است که وجدانهای بیدار بشری را به لرزه و تکاپو وا میدارد. فرمان ایدئولوژیک خود سوزی توسط فرقه مذهبی رجوی به انسانهای بی گناه و فریب خورده این فرقه در شهرهای مختلف اروپا در یک زمان که منجر به مرگ دردناک و فجیع برخی گردید یک نمونه بارز عملکرد فرقه ایست. بنا بر این هر شهروند اروپایی حق دارد که در برابر یک چنین فجایع تراژیک از خود حساسیت نشان دهد و متأثر شود و نیز نگران اینده مبهم و شوم خود باشد، در نتیجه سیاستمداران و روشنفکران متعهد اروپایی را مورد پرسش قرار داد که آیا نباید فرقه رجوی ها را به جای حمایت، کنترل نمود؟ مسلما تأمل و تفکر بیشتر، کشف حقیقت را سهل الوصول تر مینماید که اروپا با یک تهدید و خطر تروریستی مواجه است. بنا بر این، اکنون زمان آن فرا رسیده است که افکار عمومی غرب بویژه سیاستمداران، روند فزاینده تهدید و خطر بالقوه فرقه گرایی را جدی گرفته و با تله گذاری و فریبهای مدرن و پیچیده فرقه رجوی آشنا شوند و ماهیت خشونت آمیز این فرقه را همواره مد نظر قرار دهند و از زهر مهلک ان غافل نباشند. یک ضرب المثل ایرانی میگوید "نیش عقرب نه از ره کینه است، اقتضای طبیعتش این است". پس عقل و آینده نگری و زندگی بی خطر بشریت حکم مینماید برای اینکه با یک "یازده سپتامبر" هولناک دیگر مواجه و غافلگیر نشود، لاجرم باید ماهیت خشونت طلب این فرقه مرموز را در نظر بگیرد تا در دام آن نیفتد.
متأسفانه تشکیل فرقه و یا فرقه گرایی در قوانین بین المللی در نگاه اول جرم محسوب نمیشود ولی از آنجایی که نتایج اعمال و کارکردهای فرقه منتهی به افراطی گری، فجایع انسانی و قربانی گرفتن افراد بیشمارمیشود از جمله اینکه با "شستشوی مغزی" که یکی از کاراترین ابزار و سلاحهای فرقه ای است، ذهن را بازسازی نموده در نتیجه در خلقت انسان تغییر ایجاد نموده و مغز و فکر و روح انسان را تصرف مینماید. بنا بر این، با توجه به روح حاکم بر قوانین بین المللی از جمله مواد مندرج در "اعلامیه جهانی حقوق بشر" این اعمال ضد سعادت و حیات بشری، فی النفسه جنایتکارانه بوده و جرم محسوب میشوند وبه مثابه یک عمل واقدام "جنایت بر علیه بشریت" قابل تعقیب قضایی در دادگاههای بین المللی و محلی است. بی تردید بنا بر حقایق شایان فوق، یک وظیفه وضرورت تاریخی و حیاتی مبرم احساس میشود در این که نخبگان سیاسی غرب، دیگر تأمل و درنگ را جایز نشمرده و با توسل به یک اقدام حقوقی و سیاسی عاجل برای نجات بشریت و نیز نجات انسانهای در بند و اسیر در زندان بزرگ اشرف، مورد لعن و نفرین نسل آینده خود به دلیل قصور و کوتاهی در برابر فرقه گرایی و تروریزم، واقع نگردند.
بر اساس مفاد منشور ملل متحد، محرک و مسبب بحران ها و تهدیدات و مناقشات بین المللی بایستی مورد شناسایی و تعقیب قضایی قرار گرفته و مجازات شود. پس از آنجایی که رئیس فرقه دارای قدرت مافوق مطلق است بدین مفهوم که حتی برتر از قدرت مطلق خداست زیرا که اطاعت پیروان از اوامر رئیس فرقه واجب تر از اطاعت از اوامر خداست و یا به مفهوم دیگر در روابط و مناسبات درونی فرقه شک و تردید نسبت به عالم هستی و وجود خدا قابل اغماض است ولی هر گونه شک و عدم اعتماد به رهبری فرقه گناه کبیره و نابخشودنی محسوب میشود (عین گفته مریم رجوی)، با در نظر گرفتن یک چنین رسوم و قوانین حاکم بر یک فرقه، اکنون دیگر جایز نیست که هیچ شکی نمود که اعضای فرقه اولین قربانیان بی گناه رئیس فرقه هستند و اینکه رئیس فرقه محرک و مسبب اصلی کلیه جنایات مرتکب شده و مسئول اصلی هر گونه تهدیدات تروریستی بالقوه فرقه در حال حاضر و آینده میباشد. اکنون با توجه به روند فزاینده شبح تهدید بالقوه امنیتی و گسترش روز افزون ان در غرب، دیگر این وظیفه قانونی مبرم و عاجل ارگانهای رسمی و حقوقی بین المللی است که به مسئولیت قانونی و تاریخی خود عمل نموده و تدارک لازم را برای محاکمه علنی مسعود رجوی مهیا نمایند تا جهان کنونی و نسلهای آینده بشری از شر این جانیان مخوف در امان و آسوده خاطر باشند و صلح و امنیت مطمئن و کامل در جهان حاکم شود.
من و دیگر جداشده های فرقه رجوی با کمال میل حاضر هستیم در مسیر سالم سازی نفراتی که در اسارات ذهنی سازمان مجاهدین خلق به سر می برند تمامی تجربیات خود را در اختیار دوستداران حقوق بشر قرار دهیم تا بساط شیادی رجوی ها را برچیده و اجازه بدهند تا قربانیان این فرقه خارج از محیط های ایزوله و تحت نظارت مجاهدین در پادگان اشرف در عراق و پادگان مریم در اورسورواز در فرانسه، به خویشتن خویش وصل گردند و به استفاده ابزاری فرقه مجاهدین بر فکر و ذهن و زندگی آنها خاتمه داده شود.