توضح: آقای صباح شکربیگی یکی از اعضای سابق سازمان مجاهدین و از زندانیان سیاسی در زندانهای رژیم ایران و سازمان مجاهدین و زندانی سیاسی در عراق در دوره حکومت صدام (زندان فضیلیه) و همین طور از زندانیان زندان آمریکا در عراق میباشد. نام برده با تحمل همه این سختی ها خودش را به اروپا رسانده است. به همین جهت مصاحبه با آقای شکربیکی برای اطلاع هموطنان چه در داخل و خارج کشور انجام داده ایم که با هم آن را میخوانیم.
آقای شکر بیگی ضمن سلام و خسته نباشید به شما لطفا بفرمائد چگونه با سازمان مجاهدین آشنا شدید؟
من هم به شما سلام میکنم، داستان ما از این جا شروع شد که تعدادی از اقوام و فامیلهای نزدیک ما در سازمان بودند بنابراین همیشه نسبت به اینها سمپاتی داشتم و فکر می کردم سازمان مجاهدین یک سازمان دمکراتیک و مردمی است و فکر می کردم انها سرانجام قادر به حل معضلات و مشکلات مردم هستند به این خاطر فکر میکردم اینها برای آزادی مرد ایران مبارزه میکنند.
شما در چه سالی به سازمان پیوستید و چه اتفاقاتی برای تان پیش آمد؟
من در سال 1375 به صورت مستقیم وارد تشکیلات سازمان شدم و حدود 15 ماه در قسمت پذیرش بودم و در انجا بدون گذراندن هیچ دوره آموزشی برای اولین بار به عنوان پیک به یک ماموریت برای آوردن نیرو به داخل ایران فرستاده شدم که با موفقعیت صورت گرفت و مجددا بعد از 3 ماه بعد به ماموریت دوم فرستاده شدم که با توجه به اینکه اطلاع چندانی از مناسبات و تشکیلات مخوف سازمان مجاهدین نداشتم همه عوامل و دستورات آنها را اجرا می کردم و با توجه به اینکه در قسمت پذیرش به چشم خودم دیده بودم که مسئولین سازمان چه بلای برسر نفرات ناراضی می آوردند و چه دیکتاتوری مطلقی را بر همه حکم فرما بود ولی چونکه وارد مناسبات آنها شده بودم، دیگر به آسانی راهی برای خارج شدن و ورود نداشت و خلاصه من در این ماموریت دوم توسط نیروهای رژیم دستگیر شدم و مدت 6 سال را در زندانهای مختلف رژیم گذراندم و بعد از آزادی از زندان متاسفانه علی رغم اینکه تا حدودی از مناسبات و تشکیلات مخوف و ضد انسانی سازمان اطلاع داشتم مجبور شدم مجددا به این سازمان برگردم.
آیا سازمانی که تو به آن پیوستی سازمانی بود که قبل از پیوستن به آن فکر می کردی یا اینکه تفاوت خاصی وجود داشت؟
با توجه با این مدت کوتاهی که قبل از دستگیری در سازمان مجاهدین عضویت داشتم اطلاعات زیادی از افکار و اندیشه های انها نداشتم اما بعد از بازگشت به سازمان تازه فهمیدم چه اشتباهی کردم چونکه متوجه شدم هر انچه که در تبلیغات انها در رادیو و تلویزیون بوده کذب و دروغ محض بود و هیچ روزنه ای از دمکراسی و آزادی وجود نداشت باتوجه به این که برای سازمان مجاهدین در زندانهای ایران زندانی شدم بعد از باز گشت به عراق مجددا توسط سازمان مجاهدین در زندانهای عراق با همکاری مجاهدین در زندان فضییلیه عراق که یکی از مخوف ترین زندانهای رژیم بعث عراق بود، زندانی و شکنجه شدم و بعد از پایان آن دوره توانستم وارد تشکیلات مجاهدین شوم من که از زندان آزاد شده بودم مشکلات روحی و جسمی فراوانی داشتم انتظار من از سازمان این بود که با من خوب برخورد شود ولی متاسفانه حرف مسئولین با من این بود که چرا زنده برگشتم؟ واقعیت این بود مسئولین سازمان مجاهدین دوست داشتند که افراد کشته شوند و هیچ علاقه ای به زنده بودن انسانها نداشتند و شب و روز باید به انها توضیح میدادیم که کجا و چطور در زندان رژیم ایران بودم مسئولین سازمان مجاهدین هیچ اهمیتی به مشکلات روحی و جسمی من نمیداند و حرف انها این بود که انها هیچگونه تاثیری در مشکلات روحی نداشتند و این کار رژیم بود. خلاصه مسئولین سازمان مجاهدین هیچ گونه بویی از انسانیت و شرافت نبرده اند آنها به نفرات خودشان هم رحم نمیکردند سازمان مرا در نشست بزرگ، که خود مسعود رجوی و خانم او مریم رجوی هم حضور داشتند با شیوه های مختلف پیش همه خرد کردند. خرد کردن شخصیت و فردیت انسانها در نشستها و جمع های بزرگ از قوانین جاری و سنت های سازمان مجاهدین بود.
این گفتگو ادامه دارد…