بررسی نقض حقوق بشر در فرقه ی رجوی – قسمت بیست و یکم

آرش رضایی: آقای ناصر سید بابایی به نکته ی مهمی اشاره کردند به اینکه کادرهای مستقر در قرارگاه اشرف را وادار می کردند تا در نشست های عمومی با به اصطلاح طرح تناقض های ذهنی و روانی خویش، ناخودآگاه آنان را وادار کنند تا همواره به اراده و ذات مستقل خود و امکان قدرت تصمیم گیری و انتخاب آزادانه ی خویش دچار شک و تردید و یا ابهام باشند.
ناصر سید بابایی: ببخشید آرش جان، شما که سالهای طولانی در متن مناسبات سازمان بودید بهتر از ما برایتان ملموس شده است که سازمان ترفندهای مختلفی را برای به بردگی کشاندن افراد به کار می گرفت از جمله ایجاد فضای رعب و وحشت برای ترساندن افراد یا نقطه مقابل آن برخوردهای عاطفی آن چنانی تا افراد را مجبور کنند که در رودروایسی قرار گیرند و برای این کار از خواهرها بیشتر استفاده می کردند. با این شیوه های مختلف افراد را راضی می کردند به دستور فرماندهان و یا رهبری تن بدهند. یا با توجه به توضیحی که دوستمان قادر دادند سیستمی طراحی کردند تا افراد را با خودشان درگیر کنند. در واقع به نوعی از شستشوی مغزی برای مطیع کردن آنان استفاده می کردند. مثال میزنم همین نشست های مضحک و زجر آور غسل هفتگی. در همین نشست های غسل هفتگی شما دوستان یادتان هست فرماندهان و مسئولان سازمان به ما می گفتند: آقا عواطف خانوادگی شما مانع تکامل و مبارزه مقدس شما است شما باید این تناقض رژیم را که در وجودتان ریشه دوانده است در خود حل کنید. و نتیجه گیری می کردند داشتن عواطف خانوادگی یعنی عدم حل تضاد مهمی که از آن به خصلت بورژوایی و ضد انقلابی یاد می کردند و به این ترتیب افراد را مجبور می کردند تا از حس و عواطف خانوادگی که در خود داشتند به بدی و زشتی یاد کنند و علائق به پدر، مادر، خواهر و برادر را در وجود خود از بین ببرند. مسئولان سازمان در نشست غسل هفتگی هدف خاصی را دنبال می کردند که برای همه مشخص شده بود یعنی افراد مجبور می شدند در نشست عمومی به عواطف و احساسات خانوادگی خود ابتدا به عنوان یک خصلت ضد انقلابی و ضد مبارزه و یک تناقض اشاره کنند و بنا به رهنمود رهبران سازمان افراد مجبور بودند حتی عواطف و احساسات درونی را شاخه به شاخه و تفکیک کرده و در هر نشستی جداگانه آنها را بیان کنند و خود را در معرض انتقاد مخرب حاضران در نشست قرار بدهند. این رفتار در مورد همه افراد تکرار می شد. در واقع رهبران سازمان با این انتقاد آشکار و در میان جمع افراد تک به تک روی آنان مطالعه می کردند تا با فردی که به یاد پدر و مادرش می افتد یا پدری در فکر خانواده اش است چگونه با او برخورد کنند. این رفتاری پیچیده بود موضوع ساده ای نبود که بتوان به راحتی از آن گذشت. سازمان از یک سیستم خیلی پیشرفته ی استفاده می کرد تا ذهن افراد را از فضای بیرون از قرارگاه اشرف به درون مناسبات بکشد و با اهداف سازمان سازگار کند. در این رابطه خوب است به نکته ای اشاره کنم.
بعضی وقتها به طور فرمالیته همه را سوار ماشین ها می کردند و به پارک می بردند افراد اجبارا به پارک برده می شدند و ممکن بود خیلی ها در آن شرایط حوصله رفتن به پارک را نداشتند اما عمدی و اجباری در کار بود. برای مثال من نوعی دوست نداشتم در آن ساعت به خصوص به پارک بروم ولی در آن لحظه به اجبار می بایست به پارک می رفتم وقتی به پارک می رسیدیم برنامه ریزی برای حتی شادی و تفریح کردن هم اجباری بود یعنی از قبل تعیین شده بود. مثلا می گفتند باید برقصید، شادی کنید، نمیدونم آهنگ شاد پخش می کردند و شاید همین حالا برای ما که داریم به آن لحظات فکر می کنیم برنامه های اجباری سازمان خیلی مسخره و مضحک به نظر برسه. ولی در آن فضای خاصی که ایجاد می کردند و البته مصنوعی هم بود وقتی مجبور باشی، بخندی و شادی کنی هیچ وقت دلت خالی نمیشه در آن موقع هیچ وقت به لحاظ روحی و روانی خودت را خالی نمیتونی بکنی ولی خوب به خاطر اینکه مسئولان سازمان به ما شک نکنند و بعدا مورد شک قرار نگیریم خودمان را با آن فضای ساختگی و مصنوعی وفق می دادیم و سازمان استفاده و بهره برداری خودش را می کرد. خوب یادم است بعد از جنگ سال هشتاد و دو و سقوط صدام و رژیم عراق، ما را به موزه به اصطلاح شهداء بردند. جلوی موزه با آیفا کلی وسایل آوردند و خالی کردند که مربوط به امور صنفی و فرهنگی بود. به خاطر اینکه ما در یک بعد از ظهر روز تعطیل باید شادی کنیم وقتی خوب به این برنامه ها دقت می کردم حس می کردم سازمان از ما به نوعی بهره برداری می کند چون در آن شرایط ما تحت نظارت آمریکایی ها بودیم. هیئتی از مقامات ارتش امریکا به اشرف آمده بودند و قصد داشتند با مسئولین قرارگاه اشرف به موزه بیایند و سازمان می خواست با آوردن دو یگان از افراد به جلوی موزه به امریکایی ها نشان دهد که ما در آن شرایط سخت کلوب ورزشی راه انداختیم و در عین حال همگی می رقصیم و شادی میکنیم. رهبران سازمان می خواستند اینگونه به مقامات امریکایی القاء کنند افراد به اختیار خود در قرارگاه اشرف مانده اند و در کمال آسایش و شادی در آنجا زندگی می کنند. در واقع مسعود رجوی می خواست فریبکارانه مناسبات درونی خود را مترقی و مطلوب جلوه دهد و به امریکایی ها وانمود کند ما سازمانی دموکراتیک هستیم. در آن شرایط ترانه ای پخش کردند که تا آن موقع یعنی تا قبل از سقوط صدام چنین ترانه ای بی هیچ عنوان پخش نکرده بودند و حتی اگر یکی از افراد اشعار همان ترانه را در روز یا شب زمزمه می کرد به شدید ترین وجه در نشست عملیات جاری یا نشست های تهوع آور غسل هفتگی به زیر تیغ می بردند و امانش را می بریدند تا توبه کند از گناهی که کرده است!!
آرش رضایی: ولی برای فریبکاری و گرفتن ژست دموکراتیک همان ترانه در میان مقامات امریکایی پخش می شد؟!!
ناصر سید بابایی: بله، دقیقا. می خواستند همه را و دنیا را فریب دهند تا کسی متوجه نشود در قرارگاههای سازمان در رژیم عراق رهبری سازمان چه مناسبات استبدادی و کثیفی را پی ریزی کرده است و نیروهایش تحت بدترین فشارها بسر میبرد. این حالت ظاهرسازی مسئولین سازمان و ادا و اطوارهای دموکراتیک که در مقابل هیئت آمریکایی در می آوردند واقعا چندش آور بود.
ادامه دارد … مکان گفتگو: دفتر انجمن نجات آذربایجانغربی
تنظیم از آرش رضایی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا