در یک فرقه کنترل ذهن که اعضایش را شستشوی مغزی می دهد، چیزی به نام حقیقت وجود ندارد. رهبران فرقه معتقدند کـــه « واقعیت » چیزی خارجی نیست بلکه تنها در ذهن انسان ها وجود دارد بنابراین « حقیقت » آن چیزی است که رهبران فرقه « حقیقت » می نامند. بدین ترتیب، فرقه با کنترل ذهن افراد، حقیقت را کنترل می کند.
رهبران فرقه تروریستی مجاهدین خلق سعی می کنند وانمود کنند که ساختار تشکیلاتی آن ها در پی کسب شادی و خوشبختی برای انسان هاست اما در واقع آن ها افراد خود را به مثابه اشخاصی ضعیف می بینند که قادر به زندگی آزادانه نیستند و نمی توانند با حقیقت زندگی روبرو شوند. مسعود و مریم رجوی به خوبی آگاهند که هدف واقعی شان حفظ قدرتشان در درون فرقه و دستیابی به قدرت در صحنه سیاسی ایران است. برای رجوی ها، قدرت وسیله نیست بلکه خود هدف است. آن ها قدرت را به عنوان توانایی تحمیل رنج و درد فراوان به دیگر افراد می دانند.
بنابر این، این قدرت است که حقیقت و واقعیت را برای آن ها شکل می دهد. هنگامی که رجوی ها ادعا می کنند که سازمانشان بهترین جایگزین برای جمهوری اسلامی است، اعضایی که در درون حصارهای فرقه منزوی هستند هیچ راهی برای بررسی این ادعا ندارند. بنابراین ادعا برای آن ها تبدیل به حقیقت می شود. مادامی که آن ها پشت سیم خاردارهای کمپ اشــرف نگه داری می شوند، مجبور هستند که فرقه خود را به عنوان بهترین سیستم برای نجات جهان بپذیرند!
هر چند فرقه رجوی ذهن اعضایش را به نحو مخرب تری کنترل کند، اعضا بیشتر تبدیل به ابزارهایی برای رسیدن به اهداف رجوی ها می شوند. امروز اعضای فرقه مجاهدین خلق، وسیله هایی هستند برای تغییر اشکال واقعیت به آنچه مناسب هدف فرقه است.
در اصطلاح علمی، حقیقت آن چیزی است که توده مردم درباره آن موافق هستند و نه
آنچه که رهبران فرقه ادعا می کنند. تعداد محدود اعضای سازمان مجاهدین خلق قربانـــی روش های ماهرانه شستشوی مغزی رجوی ها هستند که باعث می شود آن ها حتی آنچه در تضاد با حقیقت هست را باور کنند.
بنابر این، مادامی که فرد هیچ استقلالی در عقاید خود ندارد و آنچه فرقه می گوید را باور می کند، حتی « دو به علاوه دو مساوی با پنج می شود » « بردگی » برای آن ها « برابربا آزادی » می شود. آن ها فکر می کنند که آزاد هستند زیرا تفاوت میان « حقیقت » و « غیر حقیقت » را دیگر نمی دانند.
کارکرد روش های کنترل ذهن به ویژه در ساختارهای ایدئولوژیکی مانند فرقه رجوی بسیار مفید است. آن ها تحت اصول ایدئولوژیک خود، اعضا را به نحو فیزیکی یا ذهنی شکنجه می دهند. این دقیقاً همان کاری است که رجوی با قربانیان فرقه خود می کند.
فرد ممکن است دو نوع واکنش در برابر سرنوشت قربانیان رجوی داشته باشد: می توان ناامید تر شد یا می توان پذیرفت که هنوز دیر نشده است، هنوز هم زمان برای شجاعت به خرج دادن هست و می توان با ظلم رهبران مجاهدین مقابله کرد. روشن است که روح انسان همواره از ساختار کنترل گر قدرتمندتر است.
مزدا پارسی