در تاریخ 4/8/88 الی 14/8/88 کانون هابیلیان نمایشگاه ایران قربانی تروریسم با موضوع جنایات گروه تروریستی مجاهدین، در دانشگاه آزاد اسلامی و دانشگاه سراسری تبریز شروع کرد، جایی که نسل جوان با اندیشه های متفاوت در آنجا وجود دارد. از لحظه شروع این نمایشگاه دانشجویان در سالن علامه جعفری دانشگاه آزاد و معاونت فرهنگی دانشگاه سراسری حضور پیدا کردند. این دانشجویان جوان که اکثراً متولد سالهای 60 الی 70 بودند بیشترشان در زمان جنگ فقط صدای موشک هایی که اطلاعات آنها را همین سازمان به صدام می داد را شنیده بودند ولی نمی دانستند که خیانت کننده در این وسط چه کسی است. ولی بمباران ساختمان شماره 7 دانشگاه سراسری تبریز دردی ماه 65 هنوز درذهن استادان و کارمندان باقی است که این جنایت توسط چه کسی انجام شده و اگاهی امروز جامعه برای نسل جدید روشن کرده که دیگر به فریب های این گروه تره خرد نمی کنند. اما باید توجه کرد که یک زمان همین گروه می گفت: نظام جمهوری اسلامی با آگاهی مردم در تضاد است و به همین خاطر دانشگاهها را تعطیل کرد، اما در سال 68 درست در تاریخ تولد بعضی از دانشجویان شرکت کننده در این نمایشگاه دانشگاه آزاد تاسیس شد. که امروز در تمام شهرها و شهرستانها یک یا دو دانشگاه وجود دارد به همین خاطر برای خودم خیلی جالب بود که در آن تشکیلات یک زمان حرف های رهبران این سازمان را باور می کردم که در ایران دانشگاه ها توسط جمهوری اسلامی کنترل می شود ولی امروز که در جامعه حضور دارم می بینم سازمان برای نا آگاه نگه داشتن نیروهای خود که از همه چیز برای هدف آن سازمان گذشته بودند، چه کارهایی که نمی کرد. شاید بعضی ها باور نکنند که سازمان حتی کتاب های خودش را برای خواندن نفرات خود منع کرده بود و فقط کتاب هایی را که از مسئله ی تاریخی برخوردار نبود برای نمایش در جایی به نام کتابخانه گذاشته بود. اما تا ابد که نمی توانست این کار را بکند و بعد از رو شدن همین داستان در اشرف (قرارگاه جدید عراق) یک محل به نام کتا بخانه عمومی که سالها درب انجا بسته بود را باز کرد و گفت نیروهای سازمان هروقت بخواهند می توانند به کتابخانه رجوع کنند ولی افسوس کنارشان کسی نبود بگوید مگر شما در سال 72 اعلام نکردید که هر کس به سراغ کتاب می رود مسئله دوران (یعنی جنسیت) دارد مگر خود مسعود در بند "ج" اعلام نکرد که من در بعضی از گزارشها خواندم کسی که مشکل دوران دارد به کتابخانه پناه می برد و کتاب قرآن را می خواند و کسی که مشکلی در ایدئولوژی سازمان پیدا می کند به کتابهای تاریخ و رهبران سازمان پناه می برد ولی افسوس جسارت این را هم نداشت که به نیروهای خود بگوید در ایران خواندن کتاب برای همه آزاد است. امروز در سالن استاد علامه جعفری وسالن معاونت فرهنگی دانشگاه سراسری دانشجویان با خیانت این فرقه و از جنایاتی که بر علیه مردم انجام داده آشنا می شوند. دانشجویان دسته دسته با هم برای دیدن نمایشگاه می ایند و تابلوها را تماشا می کنند و گاه به لحظه های انها می روم جایی که همه روی آن قسمت مکث می کنند برایشان سوال ایجاد می شود طلاق اجباری؟! چه دانشجوی پسر و چه دختر، ایا جمله را درست خواندم یا اینکه جمله اشتباه است چطور می شود با یک نسل این کار را کرد؟ از چهره تماشا کننده ها مسئولین موجود در نمایشگاه می فهمند و نزد انها می روند و توضیح می دهند که مسعود چطور این کار را کرده ولحظه های سکوت می شکند. سوالها سرازیر می شود که اگرکسی طلاق نمی داد چه می شد و یا اگر کسی حرف رهبران فرقه را گوش نمی کرد چه می شد؟ من هم در درون خود صحنه های بند "الف "، یعنی طلاق اجباری را مرور می کنم و یاد پدر یعقوب می افتم و یا یاد زنی به نام معصومه که طلاق را قبول نداشت و مسعود جلوی همه نیروها آنها را افشا کرد که شاید به نظر شما راحت باشد ولی با اینکار یعنی گوش نکردن به حرف کسی که خودش را برپا کننده جامعه ی بی طبقه توحیدی می نامد یعنی (امام زمان) مریدها از جا بلند می شوند و نفر را زیر حرفهای ناسزا می برند و بعد مریم همه را ساکت می کند و می گوید کاش همسر پدر یعقوب اینجا بود که خودش می گفت که پدر یعقوب مشکل "جم" داشت و با این کار مریم می خواست پدر یعقوب را خرد کند، کسی که دو فرزندش را در آن گروه از دست داده بود و تمام زندگیش را به خاطر همین گروه خاکستر کرده بود که سنش بالغ بر50 می شد آن زمان مجدداً با حرف مریم مرید های مریم زوزه می کشند و به یکباره ساکت می شوند و یک نفر در حال فرار از سالن اجتماعات می باشد، چون دیگر قادر به شنیدن حرف های مریدان نیست خودش را به اسایشگاه می رساند و دو نفر هم پشت سر ان می روند شاید دست به کاری بزند ولی دردش را به کسی نگفت و بعد از چند سال عمرش تمام شد ولی با نگاهی پر حرف و بیانی پر از معنا رفت. در ذهن خودم می گویم مثل پدر یعقوب می شود و یا مثل سر به نیست ها…
تما شا کننده ها به صحنه دیگر وارد می شوند و من به یاد پدر یعقوب هستم. مجدداً یک مرتبه سکوت برپا شد آنجا در آوردن رحم زنان، آیا می شود تصور کرد که سازمان که خود را مدافع حقوق مردم ایران می نامد با نیروهای خود چنین کند سوالها شروع شد واقعاً اینطور است، بلی زنان ستم دیده که به خاطر اینکه انقلابی باشند امروز در فرقه قربانی اعتماد خود هستند. وقتی که مسعود می گوید زن مجاهد خلق باید پا در جای پای مریم بگذارد و به نقطه اوج برسد، این شاخص را قرار می دهد و نسرین را اولین زنی که مریم را دریافته معرفی می کند. این کار را می کند چون اگر نکند به زنان مارک زیستن در جاهلیت را می زند و اگر یکی از آنها مریض شد برای او القا می شود مشکل از رحم تو می باشد و با یک عمل ساده حل می شود ولی نمی داند که سازمان دارد نسل کشی می کند و فقط درذهن خود می گوید من هم آینده ندارم و باید فاکت آن راهم بخواند تا از این دیدگاه عبور کند. جالب اینجاست حدود 150 نفر از این زنها توسط همین سازمان رحمشان در اورده شد و در یک نشست درون تشکیلاتی صیغه مسعود شدند و این اوج رهایی زن مجاهد خلق است. تنها در فرقه رجوی اینطور است که زنهایی که قبلاً همسر داشتند با طلاق اجباری از همسرهای خود جدا شدند ودر طول سالها صیغه مسعود رهبر فرقه شده اند تا حالا هیچ فرقه ای چنین کاری را انجام نداده که بگوید شما زنها تکثیر شده مریم هستید و این طور از آنها سواستفاده کند و این خیانت به نیروهای خودش هم است که به او اعتماد کردند و امروز از تمام جهات به اعتماد آنها خیانت می شود. ایا کسی را سراغ دارید که فرقه ای با مغزشویی همسرشان را اینطور کند؟ ولی شگرد مسعود با ازدواج با مریم که خود یک زمان همسر دوستش بود شروع شد و امروز تمام سازمان را این خیانت گرفته است. سکوتها را می شکنند و صحنه دیگر را نگاه می کنند در آن جمع کسی است که خود از قربانیان واز نزدیک این فرقه را دیده ولی لب باز نمی کند چون خودش را شریک این خیانت می داند اگر آن موقع در مقابل طلاق ایستادگی می کرد امروز حداقل این زنان ستم دیده به این روز نمی افتادند نفرات به جلو می روند و من هم با انها به جلو می روم جایی که در آنجا نوشته قاچاق انسان! سکوت حکمفرما می شود و باز سوالها سرازیر می شود آیا در سازمان چنین ابعادی وجود داشت؟ بلی سازمانی که برای جذب نیرو و برای تبلیغات در خارجه و سواستفاده از آن نیروها در داخل، بر علیه نیروها. آری وجود داشت، از خسرو بگویم که برای کار به ترکیه آمده بود، به او می گویند اگرچند ماه در عراق آموزش ببیند به خارجه می فرستیم و پناهنده سیاسی می شود وحدود 250 نفررا از ترکیه با این حرف قاچاق کردند و حدود 60 نفر از پاکستان و در درون تشکیلات هم اعلام می کردند آری انقلاب مریم را مردم ایران دریافتند و هر روز نیرو می آید ولی شما قدیمی ها ایمان ندارید آری ما ایمان نداشتیم چون از شگرد آنها که برای ما استفاده شده بود آگاه بودیم وچون همه در سکوت هستند و مسئولین نمایشگاه به سوالات پاسخ می دهند در ذهنم می گویم کاش قربانیان این داستان همین جا بودند و خودشان شگرد قاچاق این فرقه را بیان می کردند چطور فریب خوردند و در قرارگاه زندانی شدند و همین حالا هم زندانی هستند نه راهی به جلو دارند ونه عقب. منتظر هستند که دولت عراق تک تک آنها را به جایی انتقال دهند تا از دست فرقه راحت شوند خیلی از این نفرات باید گفت همه نفرات برای کار به ترکیه یا به پاکستان رفته بودند و سازمان آنها را توسط دلالان حرفه ای که از بابت آنها به هر نفر یک پول کلان می داد توسط انها به دام انداخته و هنوز هم اسرار جنایات بر سر آنها آمده است به طور کامل افشا نشده. اما بعضی از اینها موقع فرار از زندان اشرف با تیر شکارچیان کشته شده اند و یا بعضی ها در مرز که ظاهراً سازمان می خواست به ایران عبور بدهد توسط نیروهای فرقه از پشت زده شده و هنوز هم از آنها خبری در دست نیست چند نفر بودند و خانواده های آنها دنبال بچه های خود در وزارتخانه ها می گردند تا نشانه ای پیدا کنند. واین اوج انقلاب مریم، که انسانها را رها می کرد و راستی اگر این خونها نبود مسعود خودش را امام زمان ومریم خودش را فاطمه زهرا معرفی می کرد و باید برای دیده شدن چهره واقعی این دو شخص خونها ریخته می شد و یک سری هم سالم از زندان فرقه رها می شدند تاجنایات اینها را به دنیا افشا کنند. فرقه بخصوص مسعود به این کارش افتخار هم می کرد و با زدن مارک نفوذی آنها را می کشت و یا برای اسیر کردن مارک می زد و نیرو را اسیر خود می کرد. یکی از تماشا کننده ها خاطرات یکی از نفرات که در تابلو نمایشگاه زده شده بود می خواند و سوال می کند باید این نفرات 10 سال زندانی می شده اند؟ مسئولین می گویند بلی 2 سال در خروجی همین فرقه و 8 سال در زندان ابو غریب و من در درون خود می گویم همه در زندان فرقه زندانی هستند و خیلی ها هم هنوز از زندان فرقه رها نشده اند. چهره تماشاکننده سفید شده وقطره اشکی از گوشه چشمش سرازیر، که یکی از مسئولین نمایشگاه می گوید این فرقه دونوع جنایت انجام داده یکی ترورهایی که در داخل ایران صورت گرفته و دیگری قربانیان است که در داخل فرقه قربانی شده اند، اگر راهی وجود داشت آنها زندانی نمی شدند. قافله تماشاگران به جلو می رود جایی که آنجا یک لیست و یک کتاب روی آن کتاب نوشته شد 16 هزار قربانی تروریست به تابلو نگاه می کنند و به کتاب، همه ساکت هستند یکی از آنها کتاب را ورق می زند تمام شدنی نیست در تابلو عکس دختر بچه 3 ساله را تماشا می کنند برای همه دردناک است او چه گناهی دارد که این فرقه این بچه را ترور کرده، آری برای اینکه بگوید عملیات انجام شده دست به هر کاری می زند تا بگوید امروز دو تن از ایادی رژیم را ترور کردیم و این ایادی که هست،مشخص نیست، کارگر، مردم عادی، دولتی و یا فقط داشتن ریش که شاید خیلی هم از گذاشتن ریش خوشش می آید. آیا همه اینها را می شود ایادی حساب کرد؟ آیا کسی راکه به خاطر ثواب بیشتر به نماز جماعت می رود رژیمی می دانند؟ اما سازمان به نیروهای خود این را القا کرده است که هر کس که از ما نیست بر علیه ماست و با این دیدگاه نیروها را به عملیات ترور فرستاده و ترورهای انجام شده،در عملیاتهای مرزی هم اینطور به نیروها القا کرده بودند که هر کس در مرز هست ایادی رژیم می باشد حتی چوپانان و خیلی از چوپانان مرز در آن زمان کشته شده اند به خاطر همین دیدگاه رهبران فرقه به نیروهای خود می گوید قیام دانشجوئی در کشور را یک مشت بچه سوسول بر پا می کنند و اگر این نبود الان در کمپ اشرف بودند.این دیدگاه را میخواهد به نیروها القا کند که حتی کسی هم که مخالف است در داخل ایران، آن هم باید کشته شود و این دیدگاه امروز در فرقه وجود دارد به همین خاطر است که نیروها را در اشرف زندانی کرده تا دیدگاه های این فرقه افشا نشود.
در بخش دیگر تماشاگران وقتی که به تابلو داستان کردکشی می رسند برای خودشان این سوال پیش می آید که چرا این سازمان به خدمت صدام در آمد وبا تمام اختیاربه خدمت دشمن ایرانیان و عراقیان درآمد جایی نبود بروید،سوال است که به ذهن تما شاگران می آید و یکی از تماشاگران جواب می دهد ماهیت این گروه در یک کلام مزدوری می باشد به خاطر پول دست به هر کاری می زند و چون رهبر این گروه قدرت طلب هست برای رسیدن به آن راضی است دست به هر جنایتی بزند. بله این فرقه در آن زمان کردها را زیر شنی نفر بر وتانک ها له کرد و به آنها مارک ایادی رژیم زد. این سازمان ماهیتش مزدوری و به خاطر اینکه این برجسته نشود به همه مردم دنیا باید مارک بزند و خودش را از واقعیت دور کند. ولی تاریخ گواه است که مردم کردستان عراق ایادی رژیم نیست و انها برای آزادی با دولت می جنگیدند و این سازمان آنها را سرکوب کرده و هنوز هم رهبران کرد عراقی نتوانستند رهبران فرقه را به میز محاکمه بکشند ولی مردم ایران خیلی زود از جنایت این سازمان باخبر شدند و آن را به زباله دان تاریخ انداختند. کاری ندارم که من عقیده ام چه هست ولی خدا را شکر می کنم که خوب شد این گروه سر کار نیامد وگرنه از دولت طالبان بدتر بود و الان ملت زیر چکمه های این گروه له می شد و به همین خاطر از خدا تشکر می کنم که خودش جامعه را از دست آنها خارج کرد. اگرچه خونهای زیادی ریخته شده ولی این خونها باعث شد که من وامثال من دیکر از این گروه دست برداریم. وقتی که به گذشته نگاه می کنم در طول سالها خودم را شریک این جنایتها می دانم چرا که سکوت من و امثال من در برابر رهبران فرقه آنها را هار کرد و خونهای زیادی را در سرزمین ایران و عراق جاری کرد و یک سری را هم تا ابد زندانی خودش کرد.
به امید آزادی و رهایی تمام نیروها از فرقه. سیروس غضنفری