ساعتی قبل دوستی که سالها او را می شناختم طی تماسی به من گفت که فکر می کنم مجاهدین در داخل ایران هستند و سریال اطلاعیه های آنان نشان می دهد که وارد ایران شدند و اکنون در تهران هستند. ابتدا مقداری مکث کردم و گفتم شاید در ساعاتی که خواب بودم این اتفاق افتاده است و چقدر قدرت پیدا کردند که وقتی ملت خواب بودند در عرض چند ساعت تمام ایران حتی پایتخت را گرفتند. چند و چون مسئله را پی گیر شدم دیدم از سر شوخی و مزاح این حرف را زده است.
دوستم می گفت با توجه به اغتشاشات روز عاشورا و حرمت شکنی در آن روز، مجاهدین اکنون در پوست نمی گنجند و می گویند که دیدید کار رژیم تمام است و بالاخره سرنگونی نزدیک است و در آینده نزدیک به تهران خواهیم رسید اگر همه نرفتیم حداقل تعداد زیادی به میدان آزادی خواهند رسید و شعار" مریم مهر تابان، بالاخره ما رفتیم به تهران "را محقق خواهند کرد.
ابتدا مقداری به حرفش خندیدم و گفتم ما که سالیان در سازمان بودیم این گونه نبود رجوی طبق برنامه ای که هر سال داشت بعد از تحویل سال عنوان می کرد که امسال سال سرنگونی است و همه در اشرف جشن می گرفتیم که بالاخره امسال تمام می شود جای شما خالی!!! کلی فیلم می دیدیم و یک روز در اختیار خودمان بودیم، ولی باز سالی تمام می شد ولی از سرنگونی خبری نبود و باز روز از نو و روزی از نو و این نیروهای وا مانده از همه جا باید جواب می دادند که مقصر ما بودیم نه خط و خطوط غلط رجوی.
دوستم که طبع شوخی دارد گفت اگر نیروهای سازمان به ایران بیایند خیلی خوب میشود چرا که کار برای کلیه دکترهای ایرانی زیاد می شود چون سالیان طول می کشد تا بیماری های ناشناخته ای که دارند شناخته و درمان شوند. از طرف دیگر تا چند سالی هم مشکل بیکاری حل خواهد شد به او گفتم مشکل بیکاری بیشتر می شود گفت خیر. علت را جویا شدم او مطرح کرد که برای هر چیزی که طی این سالیان این نگون بختان در غار بودند و ندیدند باید کلاس گذاشت بطور مثال از شیوه استفاده از کنترل تلویزیون تا کنترل ماهواره و حتی استفاده از تلفن همراه و شیوه راه رفتن در پیاده رو و طرز زندگی کردن و آداب و معاشرت اجتماعی.
همه اینها نیاز به کلاس دارد که اکنون با راه اندازی این گونه کلاسها تعداد زیادی از نفرات بیکار در ایران به کار گرفته می شوند.
دیدم دوستم خیلی واقع گرا می باشد و به هوش او تحسین گفتم او در ادامه گفت رجوی را باید در موزه تهران نگهداری کرد چرا که مردم ایران و حتی توریست های خارجی هم باید ببیند که چگونه در عصر آگاهی توده و عصر نوین که دنیا به دهکده جهانی تشبیه می شود او این افراد را در اوج ناآگاهی نگه داشته است.
دوستم در پایان نکته ای را یاد آور شد که برایم جالب بود و اینکه مریم گفته است تا 12 ماه دیگر این رژیم سرنگون می شود و آنها به تهران خواهند رفت. اگر این همسایه ها بگذارند و دخالت نکنند من به تهران می روم.
از آنجایی که شوخ طبعی دوستم گل کرده بود گفت که اتفاقا مریم این بار کار درستی کرده است چرا که اگر اینان سر زده می آمدند تمام برنامه دولت به هم می خورد و اکنون زمان برای آمدن به تهران را داده است حداقل ما 12 ماه وقت داریم که برای کلاسهای آنان برنامه ریزی کنیم و موزه تهران را آماده کنیم و آماده پذیرایی از آنان باشیم.
به او گفتم بسیار ساده لوحانه فکر می کند این زن و شوهر وقتی هم این مدت تمام شود زیر حرف خودشان می زنند و می گویند که نیروهای ما در عراق هنوز بار سفر نبستند و یا اینکه هنوز کامیونی در عراق پیدا نکردند که بار و اثاثیه آنان را به تهران بیاورد و مقصر باز هم نیروهای غیر آماده آنان هستند.
در پایان از دوستم به خاطر خبری که داده بود تشکر کردم و به او گفتم پس از هم اکنون باید برنامه ریزی کرد و ساعت شماری کرد تا آن روز برسد تا شاید اینان به زندگی جدیدی دست پیدا کنند به شرطی که مریم زیر حرف خودش نزند.