مادر مهدی حمید فر با وجود حمله قلبی همچنان منتظر دیدار با فرزندش

گروه کوچکی از خانواده های گروگانهای رجوی از ماه فوریه امسال در جلوی درب ورودی کمپ عراق جدید (سابقا اشرف) بست نشسته اند و خواستار ملاقات با خانواده های خود در داخل این کمپ هستند ولی رجوی و سران فرقه مجاهدین با تهدید دولت عراق و خانواده ها دربها را بسته و اجازه دیدار نمی دهند. خانواده ها جمعا پیمان بسته اند تا زمانی که موفق به دیدار جگر گوشگان گروگان گرفته خود نشده اند به اعتراض و نشستن در مقابل دروازه کمپ اشرف ادامه بدهند. خانم حیدریان با وجود این مشکل جدی جسمی که ناگهان با آن مواجه شده است می گوید که میخواهد به نشستن اعتراضی خود در جلوی درب کمپ اشرف ادامه بدهد و تا زمانی که پسرش را نبیند از آنجا نخواهد رفت.یکی از خانواده ها خانم تاج الدین حیدریان است که از استان کرمانشاه برای دیدار با فرزندش آمده است وی شصت و پنج سال عمر دارد. وی به ایران اینترلینک گفت که از ششم فوریه امسال به امید ملاقات با فرزندش مهدی حمید فر به عراق آمده است. وی گفت: "من به ورودی کمپ اشرف آمده ام و تا این لحظه سازمان و رهبرانش با ملاقات من با فرزند اسیرم مخالفت کرده اند. من منتظر شده ام و منتظر شده ام و هر کاری که تا بحال از دستم بر آمده کرده ام ولی بنظر می رسد که این سران مجاهدین نه ترسی از خدا دارند و رحم و مروتی در دلهایشان هست. آنها به هیچ وجه اجازه ملاقات به پسر اسیر من نمی دهند". خانم حیدریان ادامه می دهد: "اول ماه آوریل من مثل روزهای قبل در کنار دیگر خانواده ها در جلوی کمپ منتظر نشسته بودم که به یکباره بشدت وضح جسمی ام خراب شد. من را به مرکز اورژانس در بیمارستانی نزدیک منتقل کردند و در آنجا پزشکان گفتند که من دچار حمله قلبی شده ام و بسرعت من را به بیمارستان بغداد منتقل کردند و تحت درمان قرار گرفتم. خدا را شکر، حالا حالم کمی بهتر است". خانم حیدریان با وجود این مشکل جدی جسمی که ناگهان با آن مواجه شده است می گوید که میخواهد به نشستن اعتراضی خود در جلوی درب کمپ اشرف ادامه بدهد و تا زمانی که پسرش را نبیند از آنجا نخواهد رفت. این اولین بار نیست که وی بدنبال فرزندش به کمپ اشرف مراجعه می کند. وی به ایران اینترلینک گفت که یک روز در سال 1997 پسرش گفت که با دوستانش به برای کوهنوردی می رود و از خانه خارج شد ولی شب به خانه باز نگشت. خانم حیدریان که نگران حال فرزندش بود شروع به جستجو در بیمارستانهای شهر می کند. وی هر جایی مراجعه کرده ولی اثری از فرزندش نمی یابد. مادر روزها را با گریه و اندوه یکی پس از دیگری سپری می کند تا شش سال قبل که فردی از طرف انجمن نجات با خانواده وی تماس می گیرد و می گوید که خبری از پسرش مهدی دارند. وی می گوید که مهدی زنده است و در کمپ اشرف مستقر می باشد. وقتی خانم حیدریان به دفتر انجمن نجات مراجعه می کند یک آقایی در آنجا خودش را عضو سابق سازمان مجاهدین خلق معرفی می کند. وی می گوید که وی از طریق دیگر جداشدگانی که اخیرا موفق به فرار از سازمان مجاهدین شده اند مطلع شده است که مهدی سالم و در کمپ اشرف است. در این حال و با وجود این که خانم حیدریان اکنون می داند که پسرش کجا است ولی هیچ کاری از دستش بر نمی آمد تا زمانی که رژیم صدام حسین سقوط می کند. با سقوط صدام امکان تردد به عراق و دنبال کردن گمشدگان در عراق امکانپذیر می شود. اولین فرصت برای خانم حیدریان سال 2003 بدست آمد. اگر چه عراق هنوز درگیر جنگ بود ولی وی توانست خودش را به عراق و به کمپ اشرف برساند. در اولین دیدار مجاهدین اجازه دادند تا وی مهدی را ببیند و این دیدار حدود دو ساعت بطول انجامید. خانم حیدریان ادامه می دهد: "معلوم بود که وی می خواهد با من از کمپ خارج شود ولی وی بوضوح از سران مجاهدین ترس داشت. وی به من گفت که حتی اگر فقط حرفی از خروج از کمپ زده شود وی را زندانی و بشدت شکنجه خواهند کرد. من سعی کردم و تقاضا کردم که یک شب در آنجا و نزد پسرم بمانم ولی آنها به ملاقات ما خاتمه دادند و به تقاضای من ترتیب اثر ندادند. من هم مجبور شدم با تمام ناراحتی و حسرت دوری از فرزند به خانه باز گردم". از آن زمان تا کنون خانم حیدریان سه بار دیگر به کمپ مراجعه کرده است ولی هر بار مجاهدین خلق با ملاقات وی با فرزندش مخالفت کرده اند. خانم حیدریان بیوه است. وی هفت فرزند دارد که پنج فرزند پسر و دو فرزند دختر هستند. مهدی ششمین فرزند ایشان است که کوچکتری پسر خانواده محسوب می گردد. وی می گوید که انتظار این بود که مهدی بعنوان کوچکترین پسر خانواده سرپرستی از مادرش را در زمان پیری بر عهده بگیرد ولی وی اکنون با کوچکترین دخترش زندگی می کند. بقیه بچه ها بجز مهدی که گروگان فرقه ازدواج ممنوع مسعود رجوی شده است اکنون ازدواج کرده اند. تنها مهدی است که که نمی تواند از این کمپ خارج شده و یک زندگی عادی داشته باشد. اگر چه پزشکان در بغداد به خانم حیدریان اخطار داده اند که وی باید در بیمارستان و تحت نظارت و معالجه بماند ولی وی نیز همچون دیگر خانواده هایی که در جلوی درب ورودی کمپ اشرف منتظر جگرگوشگانشان هستند انگیزه دیدار فرزند برایش از هر انگیزه دیگری و حتی سلامتی اش بالا تر است. وی می گوید به خانه باز نخواهد گشت مگر این که فرزندش را ببیند. خانم حیدریان می گوید: "اولین آرزوی من یک بار دیگر دیدن فرزندم است و آخرین آرزوی من این است که بتوانم وی را از چنگال رجوی و شکنجه گرانش نجات دهم".

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا