9 ـ مسائل مذهبی و دینی تا سال 76 تشکیلات طبق تعاریف سازمان متشکل از مجاهدین و نیروهای ارتش آزادیبخش بود ولی ناگهان بصورت عجیبی این تعریف در داخل اشرف (تاکید می کنم فقط در داخل اشرف) تغییر پیدا کرد.
مسعود در نشستی گفت: " ما در اشرف به غیر مجاهد نمی توانیم داشته باشیم مجاهد یعنی مسئولیت پذیر ما همه شیعه علوی هستیم این اسامی که بعضی ها برای خود انتخاب کرده اند یک هدف و منظور بیشتر ندارند یعنی از زیر مسئولیت شانه خالی می کنند. "
در یک کلام مسعود هدف اصلی خود را این گونه اعلام کرد که باید نفرات بیایند و بگویند اولاً شیعه هستند بعد اعلام مجاهدت کنند پس از چند روز نشست یک نفر کُرد که اسمش یادم نیست ولی فیلم آن نشست ها هنوز در آرشیو سازمان وجود دارد جلوی تریبون قرار گرفت و به مسعود گفت: برادر این بحثی که شما کردید سر شیعه و سنی هر طور که شما می گوئید مشکلی ندارم ولی داخل مناسبات می خواهم دست بسته نماز بخوانم این جزو عقاید من است چون وقتی با مسئولین صحبت کردم حرفهای شما را اینگونه توضیح دادند که باید دست باز نماز بخوانم هدف من از آمدن به قرارگاه اشرف مبارزه است نه تفتیش عقاید.
جناب مسعود که گوئی قافیه تنگ آمده به شکلی صحبت کرد که نه تنها آن فرد اهل سنت پاسخش را نگرفت بلکه جمع حاضر در نشست نیز نفهمیدند بالاخره منظور رهبر عقیدتی از این تفتیش عقاید چه بود؟ در نهایت جمع بندی آن نشست این شد که حدود 10 نفری از یگان ها جدا شده و مسعود اسم آنها را گذاشت یگان مستقل که در اصل برای چشم زهر گرفتن از بقیه این کار صورت گرفت بخصوص مسئول یگان نیز فرد شکنجه گری به اسم اسدالله مثنی شد و در تعریف به این معنی بود که بقیه باید حواسشان باشد. ضمناً هر کس که عقایدی غیر از عقیده و مرام سازمان را داشت جزء به اصطلاح سرباز صفرهای سازمان تلقی می شد و همه حق داشتند نسبت به او حکم فرمانده داشته باشند. این موضوعی که اشاره کردم نهایت تحقیر افراد بود. 10- مرز سرخها
نوعی شکنجه روحی، روانی و مذهبی رایج در سازمان بود که در سال، پنج شش مورد برایمان دیکته می شد. اما مرز سرخها بدین شرح برای افراد القاء می شد:
1- رهبر عقیدتی (مسعود رجوی فراری) مرز سرخ است (هیچ کس حق ندارد وارد این منطقه مطلقه شود و شدیداً با آن برخورد خواهد شد)
این مرز سرخ شامل حرفهائی نیز می شد که مسعود می زد و نباید افراد در قبال آن موضع منفی داشته باشند.
2- انقلاب مریم مرز سرخ است (همه باید انقلاب کنند و زنها شوهران و مردان زنهای خود را طلاق دهند و مجردها نیز طلاق را در ذهنهای خود جاری کنند یعنی عشق و دوست داشتن مرز سرخ است.؟!! مرز سرخی که هیچ کس حق نزدیکی و یا حتی سوال نیز نداشت.
3- عملیات جاری مرز سرخ (همه موظفند که در نشست هر فحش و ناسزائی به آنها داده شد سکوت اختیار کنند)
مرز سرخی که تخطی از آن منجر به برخورد شدید و حتی بعضاً کتک کاری نفر می شد و ماه ها و شاید سالها تهدید و تحقیر نفر را به همراه داشت.
4- غسل هفتگی مرز سرخ (افرادی که امیال آنها به اسارت رجویها در آمده محکوم به این هستند که هر هفته آبروی خود را در بین جمع ببرند و بگویند که برای ارضاء غریزه جنسی خود چه کاری کرده اند و چه چیزهایی به ذهنشان زده؟!! این یکی از عجایب روزگار بود و مختص ذهن مریض رجوی.
5- شورای رهبری مرز سرخ (همه و همه موظفند در برابر یکسری زن که معمولاً هم کم سواد و به دور از منطق هستند همانند برده به اربابان خود احترام بگذارند و هر حرفی روی حرف آنها عواقب بعدی را به همراه داشت.
6- خروج از اشرف (مرز سرخ) هیچ کس حق اعلام جدایی نداشت چون عواقب این کار شدید و شدید تر بود و حتی ممکن بود منجر به کشته شدن نفر به صورتهای مشکوک و یا شلیک های خود به خودی گرددو به شکل خودکشی تبلیغ شود.
7- طعمه، بریده، خانواده دوستی، خارجه دوست و هزار و یک مرز سرخ دیگر که همه و همه دست به دست هم داده بودند تا اعضاء سازمان هر چه بیشتر در اسارت رجویها قرار بگیرند.
بعضاً در کلمات من از همرزم یا مبارز استفاده کردم به دور از انصاف است که این نکته را نادیده بگیرم چون با تمامی این شکنجه ها ما باید خودمان را مجاهد، مبارز و همدیگر را به چشم همرزم می دیدیم و یک دیگر را با این القاب مخاطب قرار می دادیم به همین خاطر پرواز مجازی ما در داخل قفس متصور بود که خودمان را با این اسامی سرگرم کنیم که مجاهدیم، مبارزیم و بقیه همرزم ما هستند!!
در حقیقت سازمان نقطه ضعف های عملیش نیز همین مرز سرخها بود که متاسفانه تعداد کمی در کشف این نقطه ضعف ها ِژرف اندیشی و تامل کرده اند و خوشبختانه چه بسیارند نفراتی که به جای پرواز در قفس (قرارگاه اشرف) پرواز آزادانه را انتخاب کرده اند. (خروج از و رهایی از اشرف).
پایان قادر رحمانی عضو سابق مجاهدین و ارتش آزادیبخش ملی
تنظیم از آرش رضایی