چندین روز پیش از بچه های انجمن شنیدم سازمان مانع دیدار خانواده ها با بچه های خود در قرارگاه اشرف می شود , تعجب نکردم چون سازمان به نیروهای قدیمی و انقلاب کرده و قسم خورده خودش هم اعتماد نداشته و ندارد , خانواده که جای خود دارد. چرا که باسابقه ترین و وفادارترین نیروها هم با کوچکترین انتقاد و اعتراض به خط و خطوط آقا مسعود مورد تهاجم و اتهام بریده و ضد انقلاب قرار می گرفتند که حرفهایش رنگ و بوی حرفهای افراد خارجه نشین را می دهد چنانچه فرد بلافاصله خطای خود را تصحیح نمی کرد و از خودش انتقاد نمی کرد وضعیت بحرانی تر می شد. نشست های خاصی تشکیل می دادند و علت بریدن این عضو را بررسی می کردند. بچه هایی که در تشکیلات بودند به مسائل اشراف تسلط دارند و بچشم خود دیده اند , البته باید یادآوری کنم راه حل هم وجود داشت , آن هم کشته شدن بود با تمام مشکلات و ضعفهایش یعنی با بدترین مشکلات ایدئولوژیک و تشکیلات و… مورد تعریف و تمجید قرار می گرفت و حلوا حلوا می کردند که چنان مجاهد و مبارز پاک و صادقی بود که نظیر آن را نمی توان یافت و صحنه بکلی بر می گشت. آن موقع بود که یک عضو مهر مجاهد ابدی می خورد و مجاهد خلق بودنش را به سازمان ثابت می کرده و مورد اعتماد قرار می گرفت. (خود مسعود در نشست های جمعی می گفت اعتماد کسب کردنی است) در غیر این صورت هم عضو و خانواده عضو که از ایران می رود مشکوک و غیر قابل اعتماد هستند.
در نتیجه جلوگیری از دیدار خانواده ها جای تعجب ندارد. اگر برای سازمان مقدور بود از همان ابتدا هم مانع این دیدارها می شد اما قدرت مقابله با این حرکت را نداشت.
بعد از اولین دیدار خانواده ها چنان ضربه ای به پیکره تشکیلات خورد که سلسله نشست هایی برای کل اعضا در سطح بالایی ترتیب دادند آن هم چندین روز متوالی که تا نصفه های شب طول می کشید بلکه بتوانند جلوی ریزش نیروها را بگیرند. (و دوباره اهرم کنترل تشکیلات را بدست بگیرند)
به خوبی خاطرم هست مسئول نشست با صراحت تمام گفت تشکیلات ما توسط خانواده ها بمباران می شود و باید از این شرایط به نفع خودمان استفاده ببریم اما تلاشهای سازمان نتیجه ای نداد بلکه نیروها روز به روز منفعل تر می شدند و نافرمانی ها بیشتر و بیشتر می شد و نتیجه آن دیدارها به اصطلاح بمباران ها فروپاشی تشکیلات ونیروها بود.
مسعود در یکی از نشست های خود گفت یکی از کارهای مثبت و درستی که حاکمیت انجام داد (در دهه 60) جداکردن سازمان از ملإ و مردمی اش بود و از اینکه سازمان ملإ اجتماعی خودش را از دست داده بود ابراز تاسف می کرد.
حالا از ایشان می پرسم آقا مسعود چرا اکنون ملإ و مردم با پای خودشان پیش شما می آیند اجازه نمی دهید با فرزندان خودشان آن هم در حضور ماموران خودتان دیداری داشته باشند و واقعیت اینستکه اساساً ایدئولوژی سازمان روی دروغ و تناقض بنا شده که طراح و مجری آن شخص مسعود است.
اولین و بزرگترین تناقضی که در ذهنم ایجاد شد این بود که چرا بعد از ضربه سال 50 , همه اعضای مرکزیت دستگیر و اعدام شدند بجز مسعود. اما با دیدن مدارک همکاری با ساواک جوابم را گرفتم و هیچ یک از اعضای مستقر در اشرف از آن اطلاعی ندارند.
در کل وقتی پروسه ای را که مسعود به سبک آن هدایت تشکیلات را به دست گرفته مطالعه می کنی سراسر مبهم و مخدوش است بطور خاص بعد از فروپاشی صدام فیلم ویدئویی مسعود و مسئولان سازمان با مقامات بعثی و گرفتن دلارها و… و دادن اطلاعات و نقاط حساس کشور به انها خیلی از مسائل پشت پرده را فاش ساخت.
ابعاد و عمق خیانت سازمان در راس آن شخص مسعود بقدری زیاد است که اگر بخواهیم به تک تک آنها بپردازیم روزها و ماهها طول می کشد زیرا پروسه چندین ساله سازمان خود یک تاریخ پر از دروغ و خیانت و خونریزی است. تاریخ تلخی که مردم ایران بهای گزافی برای آن پرداختند. به امید روزی که همه مردم به ماهیت جاه طلبانه و خیانت کارانه سازمان پی ببرند , اول از همه خانواده هایی که فرزندانشان در سازمان هستند در واقع نزدیکترین و محرمترین توده مردم به تشکیلات و سازمان و اعضای خود سازمان محسوب می شوند سازمان را شناخته و برای آزادی فرزندانشان با انجمن همکاری داشته باشند.
علیرضا مقدم