درباره مسائلی که خانم بتول سلطانی در مصاحبه های اخیرشان مطرح کرده اند و افشاگری ایشان از سوءاستفاده های جنسی رهبری مجاهدین ؛ بسیاری با ایمیل و یا تلفنی و حضوری از من سئوال میکنند که, با توجه به بیست سال اقامت درعراق و همراهی با سازمان مجاهدین آیا این مسائل را تأئید میکنم یا نه. در این رابطه بیان چند نکته ضروری به نظر میرسد؛ اول اینکه در سازمان مجاهدین خلق اطلاعات به نحو بسیار پیچیده ای محافظت و طبقه بندی میشود و تنها عده محدودی در سطوح خاص آنهم با دلایلی خاص تر در معرض اطلاعات قرار میگیرند ؛ مثلا من چندین ماه در زندان مجاهدین و تحت شکنجه بودم ؛ اما همین الان در اشرف کسانی هستند که با وجود مخالفت با رجوی و سازمان فرقه ای او حاضرند سوگند بخورند که شکنجه سیستماتیک هیچگاه در کار نبوده است ؛آنها به دلیل پوشیده نگاه داشتن عقایدشان و همسونشان دادن خود با سازمان ,هیچگاه کارشان به زندان و شکنجه نکشیده و به دلیل سطح پایینشان در سازمان هیچگاه گذارشان هم به زندانبانی و شکنجه گری نیفتاده , به همین دلیل هیچ خبری از شکنجه و زندان ندارند و چیزی نشنیده اند.اما همین ها اگر بیرون از حصارهای فرقه ای خبر زندان و شکنجه را بشنوند و فکر کنند ,یادشان میاید که روزی تعدادی ازدوستانشان را به اسم ماموریت بردند و چندین و چند ماه از آنها خبری نبود و بعد یادشان می اید که هیچ ماموریتی هم اعلام نشد و یادشان میاید وقتی که دوستانشان برگشتند همه زرد و لاغر و با مشکلات و بیماریهای مختلف دست و پنجه نرم میکردند و دیگر سازمان به آنها بی اعتماد بود و بعد باز یادشان خواهد آمد که چطور قرارگاه دوم را تعطیل کردند و ساختمانهای آنجا را دستکاری کردند و اگر با بچه های پذیرش که اولین بار بعد از جریان زندانها به محل زندان منتقل شدند صحبت کنند آنها هم خواهند گفت که وقتی ساختمانها را تحویل گرفتیم کلی انبار نیم متر در نیم متر آنجا وجود داشت و اتاقهای کوچک و… این پازلها کنارهم چیده خواهند شد اما هیچوقت کامل نخواهد شد ؛ چرا که سازمان اطلاعات را چنان دسته بندی کرده که فقط با اعتراف شخص رجوی و مسئولین سازمان میتوان پازلهای جنایت و فساد را تکمیل کرد.
دوم اینکه سازمان با شتاب یک روند رو به فسادی را پی گرفته است که هر سال مرزها و حریم و حرمت هایی پاره میشود که باور کردنی نیست ؛ کسی که سال شصت و هفت از سازمان خارج شده باشد ؛ حتی به مخیله اش هم خطور نخواهد کرد که ممکن است مجاهدین در نشست ها فحاشی کنند مگر اینکه منصف باشد و روند را بفهمد و یا کسی که قبل از نشست های انقلاب خارج شده باشد بی گمان نسبت به غسل هفتگی و عملیات جاری با دیده تردید نگاه خواهد کرد مگر اینکه تحقیق کند و به ذهن خودش متکی نباشد و بر همین منوال؛ اما در مورد مسائل جنسی باید بگویم ؛ من ندیدم اما ؛ شخص مسعود رجوی از همان ابتدا تمام فکر و ذکرش سه چیز بود ؛زن ؛پول و قدرت و برای این سه، هزار و یک در را زد. او با بیوه مخالفش ؛ دختر متحدش و همسر دوستش ازدواج کرد؛همه چیز را در رابطه جنسی میدید ؛ برای غلبه بر یک ایدئولوژی مخالف باید با بیوه یکی از سردمداران آن عقیده ازدواج میکرد. برای ایجاد یک تشکل و اتحاد باید با دختر هم پیمانش ازدواج میکرد و بالاخره برای تشکیل و تکمیل یک فرقه با زن دوستش ازدواج کرد که اسنادی هم ازروابط غیر اصولی قبل از ازدواج در این یکی وجود دارد ؛ مسعود رجوی برای تسلط روی مردان سازمانش دستور به طلاق دسته جمعی داد و برای تست میزان فرمانپذیری و سرسپردگی گفت که همه زنهای مطلقه در حریم رهبری و بالاخره تحت تملک رهبری محسوب میشوند وهمه باید این را میپذیرفتند , البته بعدها گفته شد که همه زنهای دنیا را ما باید به چشم این نگاه کنیم که زن مسعود هستند و البته ما فکر میکردیم این حرفها تئوریها و منشوری برای جلوگیری از روابط زن و مرد در سازمان باشد و هیچگاه فکر نمیکردیم پشت پرده صورت واقعیت به خود گرفته باشد. حتی وقتی خواهر(ا.ح) از کوره در رفت و در نشست کوچکی که درباره انقلاب برگزار شده بود گفت قرار بوده خواهران طلاق بگیرند اما اینکه دوباره اونم فقط یکشب ازدواج کنیم کجای بحث انقلابه من بدون حامی هم میتوانم با اراده زندگی کنم ؛ بازهم ما فکر کردیم که این حرفها از فشار انقلاب و تحمل نکردن بحث های سنگین است بخصوص که او را مثل بیمار بردند و تا یک ماهی هم از او بی خبر بودیم ؛ البته هنوز این خواهر در سازمان است. محورهمه بحثهای درون سازمان همیشه مسائل جنسی بود. مثل نشست برای گفتن تناقضات و نوشتن خواب و رویا و فکر و خلاصه هرچه به غریزه جنسی افراد برمیگشت بصورت هفتگی و ماهی و گاهی؛ همه این نوشته ها توسط مسئولان خوانده و گلچین میشد و گل آن بصورت بولتنی به دست مسعود رجوی میرسید.روابط ناسالم جنسی بین زن و مرد و بعد از محدودیت های زیادی که اعمال شد نیز در سازمان به گوش همه رسید ؛حتی بین مردان با همدیگر نیز در سازمان این روابط شکل گرفت ؛ لورفتن یک رابطه با یک نشست مسکوت میشد و هیچ مجازاتی در کار نبود ؛ بسیاری از نویسندگان سایت های مجاهدین که علیه جداشده ها فحاشی میکردند از همین فاعلین و مفعولین بودند که قبلا در مطالبی به آن اشاره کرده ام ؛ راستی به قول خود مسعود رجوی اینهمه بار و بر از کدام شاخ و شجر است؟ مگر میشود درخت سیب , ثمرش میوه دیگری باشد؟ خودکشی و قتل زنان به دلیل مشکلاتی از این قبیل هم هر از گاهی در سازمان دهان به دهان میپیچید ؛ کسانی مثل مسرت معین و صدیقه رجبیان یا خودکشی کردند و یا به قتل رسیدند وهنوز قبرشان مثل یک معما درقبرستان اشرف برجاست. "رقص رهایی" که خانم سلطانی از آن اسم برده؛ برایم کلمه ای آشناست.مسعود رجوی در نشست سی نفره جمعبندی تیمهای عملیاتی گفت: بدانید که "رقص رهایی" را شهدا بربالای چوبه های دار سردادند و این خواهران شورای رهبری در پای خواهر مریم (اشاره به تعدادی از زنان که آنجا بودند مثل رقیه عباسی ,ژیلا دیهیم و زهره قائمی) و از ما خواست که قبل از هر عملیات و ماموریتی یگانه شویم و ریزترین مسائل جنسی ذهن و ضمیرمان را بازگو و بازنویس کنیم که شایسته دستور گرفتن از آن خواهران باشیم. نشست های چند روزه برخی ازاعضای شورای رهبری با مسعود رجوی و گیج بودنشان تا مدتها بعد از بازگشت هم خاطره ای است که باور نمیکنم کسی در سازمان آن را فراموش کرده باشد. و البته من در ستاد تبلیغات, فیلمی بین فیلمهایی که باید از بین برده میشدند ,مشاهده کردم که مربوط بود به نشست داخلی زنان در یکی از قرارگاهها که یکی از آنان پشت میکروفن میگفت: وقتی خواهر زهره به من گفت که بحث مالکیت رهبری به جسم و جان و روح با هم مربوط میشود وفقط یک بحث عقیدتی برای گوش شما نیست و باید به عینه صورت واقعی پذیرد که ایدئولوژیک باشد, من شوکه شدم. مسئول آن نشست که فائزه محبت کار بود حرف را قطع کرد و گفت من نمیدانم به شما کی چی گفته،شما هنوز تو قدم اول بحث هستید آیا قبول دارید برای اینکه ذهن شما بعنوان یک زن طلاق گرفته به هرجا یی نرود و سلامت خودتان و محیط حفظ شود باید هم شما و هم برادران بپذیرید وقبول کنید که بی صاحب نیستید؟ خلاصه اینقدر هست که به شخصه فکر میکنم اگر روزی همه ناگفته های درون سازمان بازگو شود خانم بتول سلطانی که امروز افشاگر پاره ای از افتضاحات بنای فکری رهبری این سازمان است نیز، شوکه شود.