خانم عبداللهی که در روز چهارشنبه 13 مرداد سال جاری بر اثر بیش از 6 ماه تحصن در شرایط فوق العاده سخت در دروازه پادگان فرقه رجوی در عراق و به دلیل ناراحتی قلبی و فشار خون بالا به حالت اغماء در آمده و راهی بیمارستان شده بود بعد از بهبودی نسبی با اصرار خود مجددا به جمع خانواده های متحصن باز گشت. خانواده ها با توجه به ماه مبارک رمضان از بعد از افطار تا نماز ظهر روز بعد در چند گروه در مقابل درب پادگان اشرف فعالیت های خود را انجام می دهند. آنان بخصوص شبها با بلند گو فرزندان و بستگان خود را صدا کرده و دست به افشاگری علیه کسانی که عزیزان آنان را به گروگان نگاه داشته اند می زنند. در مقابل مسئولین سازمان نیز در داخل پادگان اشرف شبها با ایجاد صداهای بلند با بلندگوهای قدرتمند تلاش میکنند صدای خانواده ها به افراد گرفتار در داخل پادگان نرسد. بخصوص شبها آنقدر صدای بلند گوها زیاد است که عملا به جنگ اصوات تبدیل می شود. خانواده ها در جریان خبر حمله چماق داران رجوی به خانم سلطانی قرار گرفتند که ضمن ابراز انزجار خود از این عمل شنیع در این خصوص بطور مرتب پشت بلندگو افشاگری می کنند. خبر باقی ماندن سازمان مجاهدین خلق در لیست گروه های تروریستی وزارت خارجه آمریکا نیز هر شب در بلند گوها گفته می شود. خانم عبداللهی پاسخی به قدردانی خانواده ها در انجمن نجات گیلان که در سایت ایران اینترلینک دیده بودند دادند که در زیر ملاحظه می فرمائید.
با سلام و با دعا خدمت کلیه عزیزانی که با مراجعه به انجمن نجات گیلان و ابراز محبت خود جویای سلامتی اینجانب بوده اند و همچنین خدمت کلیه عزیزانی که از داخل و خارج کشور در این مدت با تماس تلفنی خود مرا شرمنده نموده اند کمال تشکر و قدردانی را دارم. من با دعای خیر شما الحمدالله تا حدی بهبودی یافته و به جمع دیگر خانواده های متحصن در درب پادگان اشرف بازگشته ام. من بعنوان یک عضو کوچک خانواده ها در خدمت خانواده های محترم و دردمند که عزیزانشان سالهاست در سیاه چال رجوی در پادگان اشرف گرفتار شده اند هستم و تا رسیدن به مقصود خواهم بود. آیا ما خانواده ها با حضور نزدیک به 7 ماه در مقابل درب اشرف از رجوی بجز ملاقات با عزیزانمان در بیرون پادگان و بدون حضور مسئولین فرقه چیز دیگری خواسته ایم؟ آنها از چه می ترسند؟ شاید آنان می ترسند که در صورت موافقت با خواسته خانواده ها، بچه ها دیگر به زندان اشرف باز نگردند. اما بگذارید حقایقی که من و دیگر خانواده ها در این مدت به آن پی برده ایم را به آن دسته ازخانواده ها که هنوزخدمتشان نرسیده ام منتقل نمایم. من و اعضای خانواده ام سازمان مجاهدین خلق را اصلا نمی شناختیم. پسرم برای یافتن کار و در مسیر خود به اروپا در ترکیه بدام این فرقه افتاد و بعد از 5 سال تازه متوجه شدم فرزندم در پادگان اشرف اسیر است. وقتی به اینجا آمدم تا صرفا یک دیدار ساده با پسرم داشته باشم و رفتارهای عناصر فرقه را با خودم و با خانواده ها دیدم و پای صحبت چند نفر که در زمان حضور ما از پادگان اشرف فرار کرده بودند وهمچنین افشاگریهای اعضای قدیمی فرقه از جمله خانم بتول سلطانی نشستم، متوجه شدم که فرقه رجوی با مغزشویی فرزندانمان، گلادیاتورهایی تربیت نموده تا با سوزاندن و کشتن خود موجب شوند که خانم مریم رجوی حتی چند روز رنج حبس در زندان های اروپا را هم نکشد و بیشتر بتواند در اروپا به جشن و خوش گذارنی مشغول باشد. آنها می خواهند فرزندانمان برای امیال رجوی بکشند تا کشته شوند. اما ما خانواده ها هرگز نمی گذاریم چنین واقعه تلخی بار دیگر برای فرزندان ایران زمین که در این گرداب گرفتار شده اند تکرارشود. آری! مادر، خواهر، پدر و برادر گرامی! ماحصل تربیت مجاهدین خلق در اشرف این است که عده ای ازهمین فرزندانمان را به مقابل ما بیاورند و با حرکات زشت و زننده که ازخودشان نشان می دادند و با رکیک ترین الفاظ از پدران و مادران سالمندی که با طی فرسنگ ها برای دیدارعزیزانشان به درب اشرف مراجعه کرده اند استقبال نمایند. فرزندان عزیزمان بطور ناخواسته گرفتار شیطانی شده اند که قصد نابودی آنها را دارد. فلذا باید برای نجات جسم و روح آنان از این طلسم از جان خود نیز گذشت. ما در اینجا شاهد هستیم که بچه ها در بدترین شرایط در اشرف تحت شدید ترین کنترل امنیتی از سوی فرماندهان سازمان قرار دارند و امکان فرار چه به لحاظ ذهنی و چه به لحاظ عینی کم است. مسئولین فرقه با نصب بلند گوهای قدرتمند زیادی سعی می کنند نگذارند صدای ما به فرزندانمان برسد. ما خانواده ها امید مان بخداست. ما دامان خانم فاطمه زهرا (س) را گرفته ایم واطمینان داریم مولای متقیان علی (ع) بفریاد ما خواهد رسید. ما با حضورمان در اینجا همه بچه ها را از کارهای اجباری دراشرف رها نموده ایم و آنها را برای رهایی از زندان امیدوارساخته و بزودی شرایطی ایجاد خواهیم کرد که منجر به رهایی فرزندانمان خواهد شد. انشاء الله به امید دیدار خواهرکوچک شما
ثریا عبداللهی 25/5/89
درب اسارتگاه اشرف
ساعت 3 بامداد به وقت بغداد